بله ما می توانیم

میر حمید سالک
میر حمید سالک

‏پیام تبریک احمدی نژاد به باراک اوباما، فارغ از محتوای آن، می تواند نشانه مثبتی از تمایل ریاست ‏جمهوری ایران در بازگشت به موازین متعارف در مناسبات دیپلماتیک باشد. البته این نخستین بار نیست که ‏نفر اول قوه مجریه به یکی از سران کشورهای به ظاهر “دشمن” ایران نامه می نویسد. همین چند وقت پیش ‏در مکاتباتی با جرج بوش، آنگلا مرکل و پاپ، تلاش کرده بود، با دعوت از آنها برای “رستگاری”، باب ‏ارتباط را باز کند. اقدامی که از سوی همۀ آنها بی پاسخ ماند. اما این بار به نظر می آید در فضایی متفاوت و ‏نحوۀ نگارشی متمایز، نسبت به دفعات قبلی، اقدام به این کار کرده است. چرا این نامۀ شادباش می تواند توجه ‏ها را بیش از پیش به خود جلب کند؟ آیا اهمیت آن را باید به اندازۀ پندهای سخن گوی دولت به اوباما ارزیابی ‏کرد؟ آیا ارزش این پیام تبریک به اندازۀ اظهار خوشحالی برخی از سران چپ گرای کشورهای آمریکای ‏لاتین است؟ واقعیت های موجود حاکی از این است که این عمل بدون بهره بردن از یک برنامۀ حساب شدۀ ‏قبلی شکل گرفته است. آن چه که از شواهد بر می آید، این تلاش یرای ایجاد ارتباط را باید تنها واکنشی، از ‏سر ناچاری، به پیامدهای احتمالی قدرت گرفتن اولین آمریکایی آفریقایی تبار به عنوان رئیس جمهور آمریکا ‏به حساب آورد.‏

‏ برای آمدن اوباما برنامه ای نداشتیم چون مدتها شعار داده بودیم در آمریکا اجازه نمی دهند یک سیاه پوست ‏رئیس جمهور شود. اما حکایت است که روزنامۀ گاردین یکی دو روز بعد از انتخابات 2004 از او به عنوان ‏اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا در آینده یاد کرده بود و این آینده چه زود رسید. چندی پیش در سازمان ‏ملل بانگ بر آوردیم که کار “امپراطوری آمریکا” به پایان رسیده است. اما امروز برای “امپراطورش” نامۀ ‏تبریک می فرستیم. همین چند روز پیش شنیدیم که اختلاف ما با آمریکا تنها بر سر چند مسئلۀ سیاسی نیست. ‏چه اتفاقی در حال شکل گیری است که چنین عکس العملی را، به ناگاه، شاهد هستیم؟ ‏

‏ ‏

در پی پیروزی اوباما در انتخابات 2008 رفته رفته کار برای بخشی از حاکمیت ایران، که طرفدار روابطی ‏پر تنش با جهان خارج به ویژه آمریکا هستند، دشوار خواهد شد. علت این امر را باید در چندین نکته جستجو ‏کرد. اول این که اوباما با پرچمی سفید در حالی که بر روی آن شاخه ای از زیتون نقش بسته به میدان آمده ‏است. او با طرح مسئلۀ گفتگوی مستقیم و بدون پیش شرط با کشورهای مخالف، از جمله ایران، توانسته توجه ‏افراد مختلفی را در داخل و خارج خاک آمریکا، نسبت به این سیاست ها جلب کند. این منش جدید اوباما در ‏ارتباط با ایران، باعث شده تا همۀ نگاه ها به سوی ما دوخته شود. اکنون دست اندرکاران عالم سیاست، منتظر ‏هستند رفتاری متناسب و هم ارز را از طرف ایران شاهد باشند. به عبارت دیگر این حرکت، توپ را به زمین ‏بخشی از دولت مردان نه چندان صلح جوی ایران انداخته است. در این شرایط ایران با دو تدبیر می تواند با ‏تاکتیک متخذه از سوی اوباما روبرو شود. واکنش اول این که چون دفعات گذشته با تأکید بر این که، دشمنی ‏ایران و ایالات متحده ریشه در مسائل لاینحل دارد، فرصت پیش آمده را به باد فنا بدهد. در این حالت به طور ‏قطع و یقین موقعیت متزلزل و بی ثبات ایران در عرصۀ بین المللی با مخاطرات جدی روبرو خواهد شد. ‏حداقل یک مورد از این بی اعتباری را در جریان رأی گیری برای شورای امنیت شاهد بودیم.‏

‏ رویکرد دوم این است که ایران بپذیرد تا بدون هیچ گونه پیش شرطی و فقط با هدف مذاکره در پشت میز ‏بنشیند. در چنین موقعیتی با بخشی از خواست های مشخص از طرف مقابل روبرو خواهد بود. این دستور ‏جلسه در واقع امر پیش از این بارها از سوی جامعۀ جهانی مطرح شده است. از جملۀ این خواست ها و شاید ‏مهمترین آن تعلیق فعالیت های غنی سازی اورانیوم در داخل خاک ایران است. در کنار آن مشکلات صلح ‏خاور میانه، جنگ عراق و افغانستان، مسئلۀ تروریسم و حقوق بشر در ایران، از موارد مورد ادعای آمریکا ‏خواهد بود. این گفتگوها در چند مسیر ممکن است پیش برود.‏

‏ اول این که در پی چندین دور گفتگو، با قدری کوتاه آمدن هر یک از طرفین، آهسته آهسته به سوی عادی ‏سازی روابط پیش بروند. این امر، به هزار و یک دلیل، اگر نگوییم در شرایط کنونی دور از دسترس است، ‏باید باور کنیم که بسیار مسیر دشواری خواهد بود.‏

راه دیگر می تواند به سرنوشت مذاکره بر سر امنیت عراق مبتلا شود. یعنی بعد از یکی دو دور مذاکره، هر ‏یک از دو طرف با اصرار بر مواضع گذشته بدون دست یابی به هیچ توفیقی به سنگرهای قدیمی باز گردند. ‏این راه به طور حتم به مراتب کار را بر دولت ایران دشوارتر خواهد کرد. چرا که شاهد هستیم با آمدن هیئت ‏حاکمه جدید در آمریکا، دولت ها و ملت های جهان با رویکردی بهتر به استقبال این پدیده رفته اند. در نتیجه ‏بخشی از افکار عمومی جهان که به خاطر نوع رفتار جرج بوش گوشۀ چشمی به ایران داشتند، دیگر حاضر ‏نخواهند بود رویه سابق خود را ادامه بدهند. متحدین نصفه نیمه کارۀ ایران در شورای امنیت قادر نخواهند بود ‏به شکل گذشته عمل کنند. دولت ها مجبور خواهند بود مواضعی شفاف تر در مقابل ایران بگیرند. این آن ‏زمانی است که حتی ممکن است همین سی و دو رأی را در سازمان امنیت نداشته باشیم.‏

تصور قرار گرفتن در چنین جو و فضایی می تواند باعث شود احمدی نژاد، در حرکتی به ظاهر پیش دستانه ‏و با صلاحدید مقامات بالاتر، جهت کاهش فشارهای جهانی و خروج از انزوا تصمیم به این کار گرفته باشد. ‏چرا که حتی اگر مذاکرات آغاز نشود و یا در صورت شروع گفتگوها و شکست احتمالی در آن، این رویکرد ‏جدید تا حدی می تواند از حجم فشارها بکاهد.‏

‏ اما نکتۀ دیگری که به درک چرایی نگارش این نامه می تواند یاری برساند نزدیک شدن زمان انتخابات در ‏ایران است. عده ای یکی از علل قدرت گرفتن احمدی نژاد را در انتخاب مجدد جرج بوش جستجو می کنند. ‏امروز که سیاست در کاخ سفید بر پاشنه ای دیگر چرخیده است، احمدی نژاد هم می تواند برای ادامۀ حکومت ‏در روش های خود تجدید نظر کند. سال هاست که عادت کرده ایم سیاست های خود را با آمدن رؤسای جمهور ‏مختلف در آمریکا تنظیم کنیم. کندی که آمد انقلاب سفید کردیم. کارتر قدرت گرفت فضای سیاسی کشور را باز ‏کردیم. 444 روز گروگان ها را نگاه داشتیم تا ریگان بیاید و دو دستی تحویلش دهیم. شاید کسی برای ما ‏انجیل و کیک بیاورد. اگر رئیس دولت نهم در مدت همین چند ماهی که از ریاست دورۀ اولش باقی مانده ‏است، با روش هایی نظیر همین نامه نگاریها، موفق شود باب مذاکرات را با همتای آمریکایی خود باز کند، آیا ‏تضمینی کافی برای چهار سال دیگر در قدرت ماندن فراهم نکرده است؟ هر چند این امر بسیار بعید و دشوار ‏به نظر می رسد، چه اشکالی دارد او هم چون مارتین لوتر کینگ رویایی داشته باشد؟ او که زودتر از اوباما ‏گفته بود “ این شدنی است و ما می توانیم”. ‏

‏ ‏