رای نمیدهم چون حکومت مشروعیت ندارد و از رای من در مجامع بین المللی برای خود مشروعیت میسازد.
رای نمیدهم تا دنیا بداند حکومت مشروعیت ندارد و تکلیف آنرا روشن کند!
رای نمیدهم چون نتیجه انتخابات از قبل روشن است و مردم در تعیین سرنوشت انتخابات موثر نیستند.
رای نمیدهم چون شورای نگهبان در انتخاب کاندیداها نظارت استصوابی و مطلقه دارد.
رای نمیدهم چون در انتخابات تقلب میکنند.
رای نمیدهم چون همه کاندیداها سروته یک کرباسند.
رای نمیدهم چون در ایران دوره های ریاست جمهوری دو دوره پی در پی است.
رای نمیدهم چون رئیس جمهوری در ایران قدرتی ندارد.
رای نمیدهم چون رای دادن خیانت به آرمانهای ملی است.
رای نمیدهم تا شناسنامه ام همچنان سفید باقی بماند. من افتخار میکنم در هیچ انتخاباتی رای نداده ام!
اینها و شاید چند عبارت مشابه، اساس استدلال گروهیست که در انتخابات مختلف در ایران شرکت نمیکنند و آنرا تحریم میکنند.
استدلالهای ایشان را در آغاز این گفتار آوردم تا احترامم را به ایشان، نظریات ایشان و حقوق دموکراتیک شان نشان داده باشم ولی به عنوان یک هموطن نیز ازین گروه خواهش میکنم به حرفهای ما هم گوش کنند شاید خیر و صلاح کشوری که دوست داریم آباد، آزاد، قدرتمند و سرفراز باشد و خانواده ما و نسلهای بعد ایران زمین در آن زندگی کنند در این باشد که مطابق تغییرات زمانه و با بهره گیری از تجارب پیش رویم و شنونده استدلال طرف خیر اندیش مقابل نیز باشیم.
آنها که میگویند رای دادنشان برای حکومت مشروعیت می آورد، شاید نمیدانند در منطقه ما کشور های کوچک و بزرگی هستند که حکومتهایشان کمترین حقوق بشر و بالاخص حقوق زنان را کاملاٌ نادیده میگیرند، در یکی از آنها زنان حتی حق رانندگی ندارند. حکومتها موروثی است، مطلقاٌ انتخاباتی وجود ندارد و در اکثر قریب به اتفاقشان یک اقلیت کوچک اشرافی بر اکثزیت مردم حکومت میکند. در یکی از آنها به روش قرون گذشته در ملاءعام با شمشیر محکومین را گردن میزنند و در پایتختش برای پیروان سایر ادیان الهی اجازه ساخت کلیسا یا کنیسه هم نمیدهند. اما چون این کشور (و چند همسایه هم نژاد کوچکش) صاحب نفت است و معاملات چند ده میلیارد دلاری خرید اسلحه با غرب دارد و کشور پایگاه نظامی غربیهاست، زیر پا گذاشته شدن کلیه مضامین حقوق بشر در این کشور، از سوی غرب نادیده گرفته میشود و تمامی غرب و نه فقط امریکا، رژیم حاکم بر آنرا مشروع میخواند و مشروعیتش را به رسمیت میشناسد!
از تعریف حقوقی مشروعیت میگذرم. با همسایه و همسایه های جنوبی هم کاری نیست اما نمی توان چشم بست و ندید که همین فروردین امسال، رئیس جمهوری امریکا برای نخستین بار در پیامی علنی، نظام حاکم بر ایران، حکومت و ملت ایران را همزمان و در کنار یکدیگر مخاطب قرار داد. پرزیدنت اوبامای دموکرات تنها به ارسال پیام کتبی هم اکتفا نکرد و در صفحه تلویزیون هم آنرا خواند و شعر سعدی را نیز چاشنی آن قرار داد. بنابراین مشروعیت حکومتی که از 22 بهمن 57 با انقلاب ضد غربی در ایران استقرار یافته است، از بعد سیاسی از طرف بزرگترین قدرت جهانی برسمیت شناخته شده است. در بعد حقوقی نیز اگر انتخابات کشورها ملاک سنجش بین المللی باشد قطعاٌ حکومت ایران در مقایسه با تعداد زیادی از کشورهای در حال گذار به دموکراسی نمره قبولی میگیرد.
اگر تا چند سال قبل گروهی معتقد بودند که باید خارجی (بخوانید غرب و در راس آن امریکا) بیاید و با دخالت نظامی کار ها را روبراه کند، اینک بعد از مداخلاتی که از7 سال قبل در افغانستان و بعد از آن در عراق دیدیم آیا مشکل است مجسم کنید در صورت تحقق این امر چه بر سر کشورو مردم آن می آید؟ اگر بیننده و شنونده صدا و سیمای خودمان که متاسفانه پخش اخبار منفی دیگران را در راس برنامه خود قرار داده نیستید و اخبار دنیا را از تلویزیون های غربی و رسانه های آنها پیگیری میکنید، نمی بینید و نمی شنوید مردم ایندو همسایه غربی و شرقی ما روزانه شاهد چه ابعادی از نابودی و ویرانی، کشت و کشتار، آدم ربائی، باجگیری و بی نظمی عمومی هستند؟ چگونه در ترور ها و بمب گذاری های کور، خشک و تر با هم میسوزند؟ وقتی قرارست بمبی در کنار شما یا خانه تان منفجر شود خمپاره ای بزمین اصابت کند و یا بمبارانی هوائی صورت گیرد از چه کسی میپرسند تو با دخالت نظامی خارجی موافق بودی و یا مخالف؟ وطبیعیست تو مخالف استبداد نیز که چاره کار را در مداخله خارجی دانسته بودی ممکن است قربانی یک انفجارکور، تیراندازی خیابانی، بمب گذاری در دانشگاه یا بیمارستان و یا یک مرکز خرید باشی! مسببین این خشونت کور هرگز از رهگذران نمی پرسند چه کسی با حکومت قبلی موافق بود یا مخالف؟ اول میکشند و بعد رسیدگی می کنند!
آیا اصولاٌ نیروی امریکائی و انگلیسی (با عنوان نیروهای ائتلاف و با مجوز سازمان ملل) برای رضای خدا و نگهبانی حقوق بشر به ایندو کشور لشکر کشیده اند؟ چرا از حقوق کاپیتولاسیون استفاده میکنند و در تلاشند ثروتها و منابع ملیشان را غارت کنند؟ این چگونه مشروعیت و استقلالیست که فی المثل مسئولین عراقی اجازه ندارند قراردادهای نفتی خودرا به شرکتهای کشورهائی که دوست امریکا و انگلیس نیستند منعقد کنند؟ اصولاٌ تعریف منافع ملیشان چه میشود؟ آیا باور کردنیست که منافع ملی عراق و افغانستان با امریکا و غرب یکسان و یکسو باشد و غرب مداخله کننده مدافع منافع ملی عراق و افغانستان است؟
گروهی نیز معتقد بودند و هستند که بهتر است اوضاع آنقدر خراب شود تا شورشی همگانی اوضاع کشور را برهم بریزد و گروهی خوش بین تر امیدوار بودند و هستند که بعد از شورش نظمی جدید بوجود آید! مردم ایران که اینک از بی نظمی ها و خودسری های درون حکومتی بجان آمده است و خاطرات یک انقلاب را که از آغاز بر پایه های اخلاقی استوار شد، در حافظه دارد چگونه میتواند به برقراری نظمی حاصل از یک شورش کور (بفرض وقوع) امید بندد و تصور کند از دل آن شورش، حکومتی مردم گرا و دموکرات بیرون خواهد آمد؟ آیا مشکل است تصور کنیم در اینگونه شورشها چگونه عمل میشود. آیا شما و خانواده تان میتوانید عوارض گسترده و اضطرابهای دوران یک شورش کور را تحمل کنید ؟ چه کسی به شما تضمین میدهد از آن عوارض ایمن بمانید؟ اصولاٌ در این شورشها برای کدام صاحب فکر و اندیشه ای کارت دعوت به قدرت میفرستند و او را به میهمانی دموکراسی می خوانند؟ کشور بدست قلدران می افتد و قطعاٌ کسی که انتخابات را تحریم میکند جزو این قلدران نیست و از ین رهگذر جز ندامت، وجدانی شرمنده و پرداخت بهائی بسیار سنگین چیزی عاید نخواهد شد.
“رای نمیدهم چون نتیجه انتخابات از قبل روشن است و مردم در تعیین سرنوشت انتخابات موثر نیستند”
برای رد این استدلال فقط کافیست به آنچه که در اردیبهشت 76 شایع بود و تبلیغ می شد اشاره شود. بیشتر مسئولین رده بالای کشور از قطعی بودن انتخاب یک کاندیدا صحبت میکردند و به انواع روشها ایشان را انتخاب اصلح و برگزیده سران کشور می خواندند. خود دیدید دوم خرداد 76 چه اتفاق و حماسه ای رخ داد؟ دلیلی از این واضح تر میتوان آورد؟
این شایعه و یا القاء سیاسی که تکلیف انتخابات از قبل روشن است به این منظور پخش و تبلیغ میشود که شما را از شرکت در انتخابات منصرف کند و در یک مشارکت حداقلی، کاندیدای گروهی اقتدارگرا با داشتن رای ثابت اما قلیل که در چند انتخابات 4 سال اخیر شاهد بودیم، در غیبت شما بصورتی “دموکراتیک” انتخاب شود!
“رای نمیدهم چون شورای نگهبان در انتخاب کاندیداها نظارت استصوابی و مطلقه دارد”
طبیعیست که مفهوم آزادی در واقع بهره گیری از حق طبیعی افراد جامعه برای انتخاب و عزل حکومت و مدیران جامعه است. انسان امروزی برای این انتخاب نیازی به قیم یا ناظر (حتی بشکل استصوابی) ندارد. بنابراین پذیرفتنیست که نظارت استصوابی میتواند این آزادی را نقض کند. اما نباید فراموش کرد شورای نگهبان بر اساس قانون اساسی شکل گرفته است ولی با وجود این نقیصه بزرگ، حق شرکت در انتخابات کماکان بخشی از حقوق ماست و بخشی از حرکت بسمت مطلوب. بخاطر این نقیصه نباید از پیگیری کل حق صرفنظر کرد. اگربگوئید به لحاظ استقرار نظارت استصوابی بخش اعظم این حق عمومی را گروهی برای خود مصادره کرده اند که کلامی بر حق است، آیا میتوان در لزوم پیگیری و استیفای آن شک کرد و کل این حق را به آنان وا گذاشت. قطعاٌ انتخاب فرد یا جناحی که به افکار و خواسته های ما نزدیکترست، از قدرت غاصبین خواهد کاست. با شرکت در همین انتخابات معیوب نیز میتوان غاصبین به حقوق شهروندی را به عقب نشینی واداشت. شرکت نکردن در انتخابات به دلیل وجود عیب و نقص های عمده نحوه انجام انتخابات، و قوانین مربوط به آن مثل رفتار درمانده ایست که در اعتراض به غصب بخش اعظم حقوقش توسط گروهی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصب نشده نیز استفاده نمی کند. توجه کنیم دموکراسی آسانسور نیست، پلکان است!
اگر برای تحریم انتخابات مبانی حقوقی را الگو قرار میدهید باید یادآوری کرد که در تعداد ی از کشورهای غربی متهمینی که در بعضی از دادگاه های جنحه و جنائی محکوم میشوند، از حقوق اجتماعی از جمله حق دادن رای نیز محروم میشوند. بنا براین داشتن حق رای، حق شهروندی افراد متعهد و بدون محکومیت بحساب می آید و شایسته نیست کسی که محکوم نیست خودخویشتن را از حق شرکت در انتخابات محروم کند. شما در کدام دادگاه از حقوق شهروندی محروم شده اید؟
“رای نمیدهم چون در انتخابات تقلب می کنند.”
در هر دوره از انتخابات کشور شاهد این واقعیت هستیم که تقلبهائی سازمان یافته و انفرادی صورت میگیرد و نتایج انتخابات را تغییر میدهد. در تعداد قابل توجهی از کشورهای در حال گذار به دموکراسی نیز متاسفانه چنین است. گفته میشود و گاه ما خود نیز شاهدیم بعضی از افراد با داشتن شناسنامه المثنی در دو شعبه به کاندیدای مطلوبشان رای میدهند. گاهی اوقات گفته میشود در بعضی از صندوق های رای، پیش ازآغاز رای گیری تعداد زیادی رای به نفع یک کاندیدا ریخته میشود و همچنین گفته میشود بهنگام شمارش آراء، رای یک کاندیدا به حساب کاندیدای دیگر علامت میخورد. مشکل بودن صیانت آراء در صندوقهای سیار و از همه مهمتر اصرار و علاقه بعضی از مسئولین وزارت کشور و برگزار کنندگان انتخابات در عدم صدور کارت الکترال برای کلیه واجدین شرایط ( که می تواند جلوی خیلی از تقلبات انتخاباتی را بگیرد) و تداوم رای گیری با سیستم های قدیمی در ایران که امکان تقلب را فراهم میکند، تماماٌ مایوس کننده است. اما باید منصف بود و دید در کنار این بی قانونی ها، کم نیستند افراد شریفی که در بیشتر حوزه های رای گیری مراقبند بر اساس یک تکلیف اخلاقی از امانت مردم و رای آنها بدرستی مواظبت کنند.
بعضی از اقتدار گرایان نیز گهگاه خود در فرمایشاتشان اشاراتی مرموز و تلویحی به امکان تقلب در انتخابات را با ظرافت مطرح میکنند. این نیز مثل بعضی از شایعات دیگر، خود حیله ای سیاسی است که از رغبت شرکت عمومی در انتخابات میکاهد و با دلسرد کردن “تحریمیون” شرایطی فراهم میکند که اقتدارگرایان بتوانند همچنان با آراء ثابت و قلیل یک اقلیت، بصورتی “دموکراتیک ” نام نامزد مورد نظرشان را از صندوقهای رای بیرون بیاورند!
علیرغم این نشانه های مایوس کننده باید پذیرفت اگر سیل رای دهندگان برای انتخاب یک نماینده که انتخابش مورد علاقه برگزارکنندگان انتخابات نیست، جاری شود، هیچ سدی را یارای مقابله نیست. 12 سال زمان زیادی نیست که تحولاتش در خاطر نماند. “ دوم خرداد 76 ” پس از خیزش موج توفنده دموکراسی خواهی، مردم سالاری و اصلاح طلبی در ایران، حماسه دوم خرداد خلق شد. نیروی اکثریت را باید باور کرد و آنرا به تصویر کشید. ما تجربه دوم خرداد 76 را داریم و اغراق نیست اگر گفته شود در واقع تکلیف انتخابات دهم ریاست جمهوری را مانند انتخابات 84 همچنان تحریم کنندگان تعیین میکنند! ما به خرداد پر حادثه عادت داریم!
فقط باید انتظاراتمان را معقول و منطقی کنیم و برای رسیدن به اهداف مردم سالاری زمان بدهیم و ناگزیر باید تکرار کرد جهت رسیدن به دموکراسی واقعی هنوز آسانسوری ساخته نشده و ناگزیر باید پله پله راه را پی گرفت.
“رای نمیدهم چون همه کاندیداها سروته یک کرباسند.”
انتخابات چهارسال پیش آشکارا نشان داد که حتی در چارچوب محدود کنونی که شورای نگهبان کاندیداهایش را دست چین و گاه حتی نتایجش را خودسرانه و قبل از موعد مقرراعلام می کند، انتخاب یکی از آنها که به مواضع ما نزدیکترست و ترجیح او بر دیگری و دیگران تنها اقدام عملی و منطقیست.
صادقانه جواب دهید احمدی نژاد و دکتر معین دو کاندیدای انتخابات نهم یکی هستند؟ اعتبار ایران در دوران خاتمی و احترام و مقبولیت ایرانیان در جهان در زمان ریاست جمهوری ایشان را با 4 سال گذشته مقایسه کنید. منصف باشید و مسئولانه پاسخ دهید آیا موسوی با احمدی نژاد از یک قماشند؟ هیچ انسان آزاده ای بی انصاف نیست. اینجا صحبت اداره کشور و تعیین تکلیف برای مردم (درحدود قانون اساسی) برای 4 سال دیگرست. صحبت انتخاب رئیس یک اداره نیست که ممکن است چند ماه بعد عوض شود! انتخاب رئیس جمهوری، می تواند بر کلیه ابعاد زندگی روزانه مردم، وضعیت اقتصادی کشور، وضعیت فرهنگی و اخلاقیات جامعه، کم و کیف امور اداری کشور، کاهش بحرانهای جامعه و فشارهای روحی روانی روزانه مردم بسیار موثر باشد و همچنین در اعتبار و پرستیژ جهانی ایران و بالتبع وجهه ایرانیان در کل دنیا تفاوت های فاحش پدید آورد !
یک تجربه بسیار پرهزینه و تحریم انتخابات اکثریتی 18 میلیونی به روی کار آمدن آقای احمدی نژاد و دولت نهم منجر شد. احمدی نژاد را رای هوادارانش به ریاست جمهوری نرسانید، شاید شما نیز اینک بعد از تجربه انتخابات 84 با بسیاری از متفکرین هم عقیده اید که “ تحریم کسانی که در انتخابات قبل شرکت نکردند احمدی نژاد را به حکومت رسانید”. پس آنگونه که آقای احمدی نژاد شعار میدهد که “ ما می توانیم ” تحریمیون نیز در واقع نشان دادند “آنها هم توانستند” اما در نمایش این توانائی چه در کشور پیش آمد؟ آیا ایران لایق این نوع سیاستمداریست؟ در 4 سال گذشته چقدر به اهداف دموکراسی نزدیک شده ایم؟ چه ثروت افسانه ای را به باد داده ایم؟ چقدر به شعور سیاسی مرد توهین شده است؟ و چه بودجه های هنگفت و انرژی زیاد برای رواج خرافه پرستی از جیب ملت هزینه شده است؟ هر ماه چند بار شاهد بی برنامگی دولت و تغییر وزیران یا مدیران ارشد و وضع قوانین یکشبه بوده ایم؟ بر فرهنگ و هنر و ورزشمان چه رفته است؟ با چه فسادی مبارزه جدی شده است؟ در کجا های دنیا اعتبار یافته ایم؟ بخاطر سیاست های جاری هر روز چند بار خوشحال یا عصبانی شده ایم و در واکنش چند بار به تمجید یا… زبان گشوده ایم؟ تا کجا میتوان این چنین ادامه داد و بی امید به فردای بهتر زندگی کرد.
ارزش رای خود را بدانید. در حالیکه در این وانفسا یک رای هم یک رای است، شما با آن اکثریت خرد کننده ثابت کردید تعیین کننده اید. منطقیست که به پذیریم تغییر تاکتیک و روز آمد کردن تاکتیک قدیمی تحریم و مقاومت منفی، اینک ضرورتی حیاتی برای نجات کشورست. باید ثابت کرد “ ما می توانیم!”
“رای نمیدهم چون رای دادن خیانت به آرمانهای ملی است”
آنها که میگویند شرکت در انتخابات به معنی توجیه و تثبیت وضع موجود و خیانت به آرمانهای ملیست گویا فراموش می کنند بی عملی و شرکت نکردن در انتخابات در شرایطی که “ بدیلی معقول و عملی با راهکارهای اجرائی” نمی توان معرفی کرد به معنای تثبیت “وضع موجود” است. عدم شرکت درچنین انتخابی به معنای واگذاری حق این انتخاب به کسانی است که با کمک اقلیتی سازمان یافته “وضع موجود” را رهبری و هدایت می کنند و با مهندسی انتخابات مایلند اقلیتی افراطی و واپس گرا بر عموم ملت به همراه اکثریتی که متاسفانه در 1384 خاموش ماندند، حکومت کنند.
باور کنیم این یک تصمیم گیری بزرگ برای “ نجات ایران ” و ملت و فرهنگ ایران زمین است. شاید فردا خیلی دیر باشد! نه تنها خود در انتخابات 22 خرداد شرکت کنید بلکه همه همفکرانتان را نیز به شرکت در انتخابات دعوت کنید. برای رسیدن به هدف نهائی و ایده ال خواسته هایمان را مطلق نکنیم و همه چیز را سفید یا سیاه نبینیم.
میدانیم اصلاح امور و بازگردانیدن چرخ های اداری مملکت به راه درست چقدر دشوارست. اگر به لزوم تغییری اساسی معتقدید، آزادی های فردی و اجتماعی را آرزو دارید به انتخاب نامزدی اصلاح طلب رای دهید. اگر توانائیهای اثبات شده مهندس موسوی را قبول دارید، تعهد ایشان به قانونمندی، الزامش به برنامه ریزی، سیاست فرهنگی بودن دولت وغیر دولتی بودن فرهنگ او را می پذیرید و اگر به اعتقادش به مبارزه با فساد و تحجر، علاقمندیش به تحزب و دوری از فرد محوری، صداقتش و در یک کلام ” استقلال رائ “ ایشان باور دارید به صحنه بیائید. هجوم همگانی به صندوقهای رای، خیلی از معادلات را برهم خواهد زد و میتوان حماسه دوم خرداد 76 را در 22 خرداد امسال تکرار کرد.
معاون اسبق خبری خبرگزاری جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات جنگ