یک کشیش کتاب مقدس مسلمان ها(قرآن) را به آتش می کشد. او متعلق به قبیله ی توسعه نیافته ی افغانستان نیست. او شهروند یکی از توسعه یافته ترین جوامع بشری(آمریکا) است. آری جامعه ی چند فرهنگی آمریکا موطن اوست. دیانت او دیانت غیر متساهل اسلام نیست، دیانت او، دیانت اهل مدارای مسیح است. پس این آتش زدن برای نشان دادن یا اثبات چه امری بوده است؟ می خواست به مسلمانان یاد بدهد که متن مقدسشان ناروادار است. “ دیگری ” و “ متفاوت ” ها را تحمل نمی کند. متنی که اهل تحمل نیست را نباید تحمل کرد. چگونه؟ با نقد؟ با درس تحمل و رواداری؟ نه، با آتش باید به جان کتاب نامتساهلان و نامتسامحان افتاد. این است رسم رواداری، تساهل، تسامح، تحمل. پس از این مسلمین می فهمند که با متن مقدسی که چنان آموزش هایی بدانها می دهد، چه باید بکنند. آموزه ی روادارانه ی پرورش یافته شده در دل پیشرفته ترین جامعه چنین است:“قرآن را به آتش بکشید”.
حتماً کشیش مسیحی توقع داشته که مسلمانان دانش آموزان گوش بفرمانی باشند. حتماً او انتظار داشته که با امواج خروشان به آتش کشیدن قرآن مواجه شود. طبیعی است که او اتش خشمی را برانگیخته است. آتشی که بی گناهان را سوزاند. در یکی از ناتوسعه یافته ترین جوامع، که اتفاقاً چند سالی است در اشغال هموطنان این کشیش قرار دارد، آتش نارواداری در نیستان سازمان ملل افتاد. چند نفر کشته و سر دو تن از بدن جدا شد. آری، اینها هیچ گناهی جز کمک به مردم فقیر افغانستان نداشته اند. ولی نارواداری دو گونه است: پیشرفته و پسرفته. اگر بخت با شما یار نبوده و بدون آنکه بخواهید در قبیله ای در افغانستان بدنیا آمده باشید، از حق حیات و امنیت و غذا و مسکن و لباس هم محروم خواهید شد، چه رسد به حق آموزش و بهداشت و زندگی خوب. واکنش های آدمی متناسب با میزان توسعه یافتگی جوامع و استفاده ی از امکانات متفاوت خواهد بود.
کشیش آمریکایی می خواست نشان دهد که اسلام و مسلمانها اهل مدارا نیستند. گویی او به مقصود خود رسیده است. اما چنین نیست. در خود آمریکا، میزان جرم و جنایت، متناسب به استفاده ی از امکانات آموزشی و بهداشتی و اقتصادی تفاوت چشمگیر دارد. فقرا، به دلیل نابرابری ساختاری ناموجه سرمایه داری افسارگسیخته و فقر تحمیلی، جرم بیشتری مرتکب می شوند. این امر، هیچ همبستگی معنی داری با دیانت یا نژاد یا جنسیت ندارد. حال وضعیت کاملاً متفاوت آمریکا و افغانستان را با هم مقایسه کنید.
متغیر مهم دیگری را هم نباید فراموش کرد. مسلمان ها خود را تحت تهاجم غرب مسیحی “ احساس ” می کنند. گمان می کنند که “جنگ صلیبی” دیگری به آنها تحمیل شده است. دول غربی طی دو دهه ی گذشته به چند کشور مسلمان حمله ی نظامی کرده اند. دولت آمریکا در کشورهای نفتی مسلمان دارای مهمترین پایگاه های نظامی است. آمریکا حتی منطقه ای را که برای مسلمان ها مقدس به شمار می رود و مهبط وحی بوده، مصون نگذارده اند. در افغانستان یک گروه از نظامیان آمریکایی گروه کشتار درست کرده و مردم غیر نظامی آن کشور را فقط جهت “ تفریح ” به قتل می رساندند. اگر به مقدسات یهودیان اهانت شود، مصداق نژادپرستی قلمداد خواهد شد ، اما اگر به مقدسات مسلمان ها اهانت شود، مصداق آزادی بیان قلمداد می شود . این “احساس” حتی اگر موجه نباشد، اما وجود دارد.
ما به زندگی صلح آمیز احتیاج داریم. باید کاری کرد که صلح جایگزین جنگ شود. ما به “ دین در محدوده ی صلح ” نیاز داریم. باید از هرکاری که موجب بالا گرفتن نزاع های دینی می شود خودداری کرد. دموکراسی یعنی احترام به دیگری و متفاوت ها. آتش زدن متن مقدس دیگری و متفاوت ها، نه احترام به آنهاست، نه موجب افزایش سطح رواداری آنها می شود، و نه کمکی به پروژه ی گذار به دموکراسی می کند.