سیری بر روابط ایران و آمریکا

نفیسه زارع کهن
نفیسه زارع کهن

رابطه ایران و آمریکا 30 سال است که به تاریکی گراییده و اگرچه بارها سعی شد تا این گره کور گشوده شود، اما هم چنان این گره بسته مانده است؛ هرچند که اکنون کار دیگر به جایی رسیده است که اگرزمانی دندان برای بازکردنش لازم بود، اکنون دیگربا دست هم می‌توان آن را به راحتی گشود.

چه با آمدن دولت اصولگرای نهم داستان رویه‌ای دیگر پیدا کرد. در همین حال نشستن باراک اوبامای دموکرات بر صندلی ریاست‌جمهوری آمریکا بسیاری را امیدوار کرده است که اگرروزی چراغ‌های رابطه ایران و آمریکا با آمدن یک دموکرات به تاریکی گرایید، اکنون با آمدن دموکراتی دیگر شاید روبه روشنی برود و اوباما اگرچه نه به صورت رسمی و دیپلماتیک، اما به صورت غیررسمی در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش از این تمایل بارها پرده برداشته است. این نوشته نگاهی است اجمالی به سیاست‌های ایران در قبال آمریکا از آخرین روزهای رژیم پهلوی تا آخرین سال دولت اصولگرای محمود احمدی‌نژاد و کنش‌های دولت نهم با دولت آمریکا.

آخرین روزهای پهلوی
رژیم محمدرضا شاه پهلوی حامی جمهوری‌خواهان آمریکایی بود و در دوران حاکمیت آنها روزگار به نفع شاه بودو او می‌توانست از قدرت آمریکا برای کاهش فشار همسایه کمونیست، یعنی شوروی استفاده کند. هرچند که این خوشی دوام چندانی نیاورد و با شکست جرالد فورد جمهوری‌خواه و روی کارآمدن کارتر دموکرات درهای شانس کم‌کم به روی شاه پهلوی بسته شد.

کارتر با شعار «آزادی» آمد و گفت که می‌خواهدحقوق بشر را جهانی کند تا دیگر درجهان جایی برای خودکامگان نباشد و شاه ایران یکی از این خودکامگان بود.

در زمانی که کارتر روی کار آمد، اوضاع حقوق بشر در ایران اسف بار بود و این در حالی بود که کارتر بر خلاف جمهوری خواهان که از مبارزه با کمونیسم سخن می‌گفتند، از صداقت، اخلاق، ایمان، دموکراسی و حقوق بشر حرف می زد و خوب این چنین گفتمانی برای حکومت ایرانی که روزگارش سراسر با نقض حقوق بشر می‌گذشت، خوشایند نبود. در چنین شرایط نابسامانی بودکه اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا و البته داماد محمدرضا شاه مصاحبه‌ای ترتیب داد تا طی آن نیش و دندانی به آمریکا نشان دهد و در همان مصاحبه بود که گفت: «اول لازم است درباره حقوق بشر یادآوری کنم که این تز تازه‌ای نیست. اگر دفاع از حقوق بشر برای آمریکایی‌ها تازگی دارد، برای ما ایرانی‌ها که کوروش 2500 سال پیش پایه گذار آن بوده است و هنوز لوح‌های آن در ایران موجود است، تازگی ندارد.»

اما تنها زاهدی این جملات را نگفت که پس از او شاه و فرح هم در مصاحبه‌های خود به آن اشاره کردند. شاه در گفته‌های خود از استعمار سرخ در کنار استعمار جدید غربی انتقاد کرد و این گونه اصطلاح سرمایه‌داری غربی رایج شد و روابط تیره‌تر شد. با این حال اما، فشارهای دولت آمریکا باعث شد رژیم ایران تن دهد و فضای سیاسی اندکی باز شدودر چنین کش و قوسی شاه رفت و انقلاب شد و ایران دوره‌ای جدید را به نظاره نشست.

سالی پس از انقلاب بود که بازرگان در مقام نخست وزیردولت موقت راهی الجزایر شد و در حاشیه این دیدار با برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا هم ملاقات کرد و به قول ادوارد سعید «دست برژینسکی را فشرد و کلکش کنده شد.»

به این ترتیب این دیدار بهانه خوبی شد برای دانشجویان خط امامی تا سفارت آمریکا را که بعدها لانه جاسوسی‌اش خواندند، اشغال کنند؛چه به نظر آنان که تازه شاهی رااز ایران رانده بودند و می‌خواستند قدرت نمایی کنند، آمریکا یعنی چیزی شبیه به شاه و سکوت در برابر آمریکا یعنی سازش.

به دنبال اشغال سفارت آمریکا بود که کارتر خرید نفت از ایران را تحریم کرد و علی‌اکبر معین‌فر، وزیر نفت دولت موقت گفت که «ما نه تنها به آمریکا نفت نخواهیم داد بلکه به شرکت‌های آمریکایی هم که سوخت اروپا را تامین می‌کنند، نفت نخواهیم فروخت.»

بازرگان سیاستش را «سیاست گام به گام» نام گذاشته بود، اما از نظر موسوی خوئینی که به نوعی رییس دانشجویان راه یافته به سفارت بود، این سیاست جریان انحرافی آمریکایی‌ها در ایران بود.

چنین بود که در پی این نوع نگاه‌ها و اعتراضاتی که نسبت به دولت بازرگان صورت گرفت، کابینه او استعفا داد.

آغاز جنگ
جنگ میان عراق و ایران اما در شرایطی آغاز شد که هنوز سفارت آمریکا در اشغال دانشجویان بود و چراغ‌های رابطه با آمریکا تیره‌تر از همیشه شد، چرا که عراق نوچه آمریکا خوانده شد و با این وصف جنگ با عراق که نه با آمریکا بود.

سال 1359با تداوم اسارت گروگان‌های آمریکایی در ایران، کارتر شانس حضور دوباره در پست ریاست‌جمهوری را از دست داد و نشد که طعم آزادی گروگان‌ها به کام او و حزب دموکرات بنشیند.

به این ترتیب گروگان‌های آمریکایی آزاد شدند، اما نه در دوران یک دموکرات بلکه در زمان حضور یک جمهوری‌خواه به نام ریگان. آنگاه که ریگان داشت سوگند ریاست‌جمهوری اش را یاد می‌کرد تا از پی آن وارد کاخ سفید شود، خبر داد که اکنون گروگان‌های آمریکایی بر فراز آسمان‌ها و در راه ایالت متحده هستند و به این ترتیب نشانه‌ای شکل گرفت که از پی آن این برداشت به وجودآمد که رابطه جمهوری اسلامی با جمهوری‌خواهان بهتر از دموکرات‌ها است.
درپی جنگ ایران و عراق، ایران چون به اسلحه نیاز داشت مواردی همچون موشک‌های‌ هاگ، تاو و لامپ‌های راداری را به واسطه رابرت مک‌فارلین مشاور امنیت ملی ریگان از آمریکا خریداری کرد. فروش این تسلیحات نظامی در پی تحرکاتی غیر رسمی صورت گرفت که منوچهرقربانی فر در مقام دلال اسلحه و محسن کنگرلو مشاور نخست وزیر میر حسین موسوی و در مقام خریدار انجام داده بودند.

هاشمی رفسنجانی در خاطراتش در این باره از قول قربانی فر خطاب به کنگر لو نوشته است: «آمریکایی‌ها در جلسه‌ای با حضور بوش پدر و ریگان می‌گویند که اگر از عراق حمایت کنیم و او پیروز جنگ شود، سودش نصیب شوروی خواهد شد، پس بهتر آن است که از ایران حمایت کنیم.»

به این ترتیب کنگرلو محتوای مذاکرات آمریکایی‌ها را به گوش سران جمهوری اسلامی می‌رساند و قرار می‌شود که آمریکا به ایران اسلحه بفروشد با این توافق که سلاح‌ها ارزان تر از بازار سیاه به ایران فروخته شود و دیگر این که ایران یاری رسان آمریکا در آزادی گروگان‌هایشان ازاسارت حزب‌الله لبنان باشد.

این گونه بود که در چهارم خرداد 1365الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) به همراه رابرت مک‌فارلین به همراه سه هدیه وارد ایران می‌شوند.

هدایای آمریکایی‌ها برای مقامات ایرانی عبارت بود از کیکی شبیه کلید به نشانه گشایش روابط،انجیل مقدس با امضای ریگان و یک قبضه تپانچه.

اما در روی این پاشنه نچرخید. مک‌فارلین خواستار ملاقات با رییس‌جمهور ایران شد، ولی درها را بسته دید و حتی نخست‌وزیر و رییس مجلس (هاشمی رفسنجانی) نیز او را نپذیرفتند و بنابراین محمد‌علی ‌هادی به نمایندگی از مجلس و فریدون وردی‌نژاد به نمایندگی از سوی سپاه به عنوان نمایندگان ایرانی راهی ملاقات با مک‌فارلین شدند.

این طور بود که مک‌فارلین که از این برخورد ایران بسیار ناراحت شده بود خطاب به نمایندگان ایرانی حاضر در آن جلسه گفت: «شانس در خانه شما آمده است، در حالی که فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است. ما آمده‌ایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شما این طور عمل می‌کنید! من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم گورباچف روزی سه بار من را می‌دید. شما چه جور آدم‌هایی هستید که نماینده مخصوص رییس‌جمهور آمریکا آمده است و با این حال شما حاضر نیستید یک کلام با او صحبت کنید.»

بعد از آن بود که رهبر فقید انقلاب گفت: «او گمان کرده این جا هم شوروی است. این جا کشور اسلام است. این جا نه کرملین که کشور رسول خداست.»

چند ماه پس از ماجرای مک‌فارلین، قربانی‌فر دلال اسلحه مدعی شد که پول آمریکایی‌ها را خود پرداخته است و این گونه شکایت به آیت‌الله منتظری برد و از طریق مهدی‌ هاشمی ماجرا در مجله الشراع لبنان منتشر شد در پی آن در25 نوامبر سال ۱۹۸۶ فاش شد که سرهنگ الیورنورث ترتیبی داده بود که سود ۱۰ تا ۳۰ میلیون دلاری فروش اسلحه به ایران به ضد انقلابیون نیکارآگوئه پرداخت شود. در حالی که پیش از آن کنگره آمریکا چنین اقدامی را از اساس غیرقانونی کرده بود. انتشار این اخبار ریگان را واداشت تا آدمیرال جان پوند کیستر مشاور امنیت ملی را که در سال ۱۹۸۵ جانشین مک‌فارلین شده بود به همراه اولیور نورث از کار برکنار کند.

به دنبال این ماجرا ریگان کمیته مشترک ریاست‌جمهوری و کنگره را به ریاست سناتور سابق جان تاور مامور رسیدگی به این ماجرا کرد. کمیسیون تاور بعدها اعلام کرد که ریگان از اقدامات زیردستانش در شورای امنیت ملی در ماجرای ایران - کنترا (مک‌فارلین) خبر نداشته ‌است و افرادی نظیر وزیر دفاع و وزیر امورخارجه ایالات متحده مورد سرزنش قرار گرفتند.

هرچند بعدها ریگان اعلام کرد که با ایران برای انجام این معامله 18 ماه مذاکره کرده بودند.

دو دولت‌ هاشمی رفسنجانی
در دولت‌ هاشمی رفسنجانی جمهوری‌خواهان سر کار بودند و آن چه از دولت ‌هاشمی بر می‌آمد نه سیاست مقابله با آمریکا که سیاست گفت‌وگو بود.

عطاالله مهاجرانی در نوشته‌هایش از مذاکره با آمریکا سخن گفت و به دنبالش روزنامه‌های کیهان، رسالت، جمهوری اسلامی و ماهنامه بیان به مدیرمسوولی علی‌اکبر محتشمی‌پور واکنش نشان دادند و انتقادات شدیدی را به پیشنهاد وی وارد کردند و از پی آن بحث مذاکره مسکوت ماند.

اما پس از آن و با پایان جنگ و آغاز دور دوم دولت هاشمی و همزمان با حضور کلینتون در کاخ سفید سیاست رسمی دولت سازندگی نه جنگ که گفت‌و‌گو خوانده شد.

هاشمی با CNN به گفت‌وگو نشست تا تمایل ایران به گفت‌و‌گو با آمریکا را نشان دهد و محمدجواد لاریجانی با نیک براون انگلیسی به گفت‌و‌گو نشست و گفت که ما لیبرال هستیم و چپ‌های مذهبی رادیکالند.

هرچند این دست حرکات نیز با واکنش‌های تند مواجه شد و اگرچه دولت سازندگی سدی را شکست، اما بسامدهای صدای مخالفان او را از حرکت بازداشت و رییس دولت ششم هم نتوانست به کلید رابطه میان ایران و آمریکا دست یابد.

دو دولت سید محمد خاتمی
دو دوره ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی اما همراه بود با ریاست‌جمهوری کلینتون دموکرات و البته بوش پسر جمهوری‌خواه.

در دولت وی، فضا چنان برای رییس دولت اصلاح‌طلب بسته بود که وی حتی در حاشیه حضورش در سازمان ملل خود را از دید کلینتون پنهان کرد تا مبادا آن چه روزی سر بازرگان آمد برای وی تکرار شود و این درحالی بود که چندی پس از او رییس دولت جایگزینش برای رییس دولت آمریکا نامه نوشت و پیام فرستاد.

با این حال فارغ از موانعی که برسر را سید محمد خاتمی وجود داشت در دوران ریاست‌جمهوری وی تنها اتفاقی که برای بهبود رابطه دو کشور رخ داد استفاده از فضای هوایی ایران در جنگ آمریکا با طالبان بود که طی پیمان نانوشته‌ای رخ داد؛ اگرچه در نهایت دولت او نیز بدون هیچ توفیقی برای گشایش درهای رابطه ایران و آمریکا به پایان رسید.

دولت محمود احمدی‌نژاد
دولت محمود احمدی‌نژاد راحت‌تر از دولت‌های قبلی سخن از مذاکره گفت و رییس آن بارها در میان حرف‌هایش سخن از گفت‌و‌گو با آمریکا اما با رعایت حق دو طرف بر زبان راند و تنها در حوزه زبان نبود که در حوزه عمل نیز او اقدامات قابل توجهی را انجام داد.

نخستین اقدام محمود احمدی‌نژاد برای شکستن یخ رابطه میان ایران و آمریکا شاید در آغاز دولت وی کلید خورد، آن گاه که وی برای جورج بوش رییس‌جمهوری‌ آمریکا نامه نوشت و به نوعی او را به حرکت در راه راست دعوت کرد و نوشتن این نامه آغاز نامه‌ های متعدد وی به سران جهان بود.

گام دیگر دولت نهم که به زعم بسیاری شکستن تابوی گفت‌و‌گو با آمریکا از سوی ایران خوانده شد نشستن سر یک میز و گفت‌و‌گو درباره سرنوشت عراق بود. این گفت‌و‌گو به درخواست آمریکا صورت گرفت، اما از آن حیث اهمیت داشت که دو کشور پس از 29 سال باب گفت‌و‌گو را گشودند، هرچند که موضوع درباره کشور سومی بود که دو طرف منافع خود را با سرنوشت آن گره خورده می‌دیدند. نمایندگان ایران و آمریکا پیش تر نیز در جلساتی مربوط به بحران افغانستان شرکت کرده بودند، اما مذاکرات مربوط به عراق اهمیت بیشتری داشت.

میانه سال 87 خبری منتشر شد که محتوای آن این بود که هوشنگ امیراحمدی، رییس شورای دوستی ایران و آمریکا با برخی از اعضای دولت نهم دیدار داشته و در مورد گفت‌و‌گو با آمریکا با آنان به بحث نشسته است.

این خبر را اگرچه مجتبی هاشمی‌ثمره مشاور ارشد محمود احمدی‌نژاد تکذیب کرد و گفت: من هرگز با این فرد ملاقاتی نداشته‌ام و درخواستی هم برای انجام این ملاقات دریافت نکرده‌ام؛ اصلا این امیراحمدی کیست؟ اما بلافاصله پس از آن گفت که «چنانچه حقوق و منافع جمهوری اسلامی ایران در برقراری این رابطه باشد چرا که نه! البته این که این مساله عملی می‌شود یا خیر به اقتضائات زمانی بستگی دارد و باید دید در گذر ایام چه تحولاتی رخ خواهد داد».

اتفاق دیگری که از آن به عنوان یکی دیگر از گام‌های شکستن تابوی رابطه میان ایران و آمریکا یاد شد افتتاح دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران بود. دوشنبه 25 ژوئن 2008 روزنامه واشنگتن پست چاپ ایالات‌متحده آمریکا در گزارشی به قلم فرد‌هایات از گفت‌وگوهای انجام شده در واشنگتن درباره تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده و تلاش برای تعامل بیشتر با مردم ایران خبر داد و از احتمال بازگشایی کنسولگری آمریکا در تهران نوشت. پس از آن بود که محمود احمدی‌نژاد در حاشیه‌ یکی از جلسه‌های هیات دولت در پاسخ به این پرسش که نظر شما درباره طرح تاسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران چیست؟ اعلام کرد:برای نزدیکی دو ملت ایران و آمریکا ازهرپیشنهادی حتی اگرازسوی مقامات کاخ سفید باشد، حمایت می‌کند،اما بعد ازآن این علی لاریجانی بودکه موضع خودرادرباره این موضوع اینگونه اعلام کرد که طرح ایجاد دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران از شایعات فریبکارانه است

لاریجانی همچنین با بیان این که آمریکایی‌ها در گفته‌هایشان ثابت قدم نیستند، اضافه کرد: دو سال پیش دولت ایران اعلام کرد تا آمریکا اجازه دهد هواپیماهای حامل ایرانیان بتوانند مستقیما به آمریکا بروند، بنابراین اگر آنها صادق بودند باید در این رابطه جواب می‌دادند.

به هر روی اگرچه بسیاری، گفته‌های محمود احمدی‌نژاد را چراغ سبز ایران به آمریکا خواندند، اما مجلس روی خوش نشان نداد و البته این پیشنهاد در هیاهوی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا گم شد.

نامه به اوباما
و این تمام ماجرا نبود با انتخاب باراک اوباما رییس دولت نهم برای چهل و چهارمین رییس دولت آمریکا نامه تبریک نوشت واین نخستین بار در طول تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران بود که یک رییس‌جمهور ایرانی انتخاب رییس‌جمهوری آمریکایی را به وی تبریک می گفت.

پس از پیروزی انقلاب و قبل ازمحمود احمدی‌نژاد چهار رییس‌جمهور در آمریکا روی کار آمدند (ریگان، بوش پدر، کلینتون و بوش پسر) که هیچ کدام از آنها، پیام تبریکی از تهران دریافت نکردند، ولی با این حال، احمدی‌نژاد به اوباما نامه نوشت و بدین ترتیب، در کنار خبر پیروزی اوباما در صدر اخبار جهان، تیتر نخست تحلیل‌ها را به نامه خود اختصاص داد.

پیام احمدی‌نژاد به اوباما، نه آغاز کلام، بلکه پاسخ او بود به مواضع اوباما در طول رقابت‌های انتخاباتی، زیرا اوباما در ماه‌های گذشته، برخلاف رقیب جمهوری‌خواه‌ خود، بارها بر آمادگی برای مذاکره مستقیم و بدون پیش‌شرط با ایران تاکید کرده بود.

و این چنین بود که روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «تصمیم برای تجدید رابطه با آمریکا از سیاست‌های کلان نظام است که طبق قانون اساسی در قلمرو اختیارات رهبری می‌باشد و رییس‌جمهور نمی‌تواند وارد این عرصه شود.»
این روزنامه سپس تاکید کرد: «رییس‌جمهور یا سایر مسوولان همانگونه که در طول 30 سال گذشته متداول بوده و هست نقطه نظرات خود را می توانند در سخنرانی‌ها بیان کنند و نیازی به ارسال پیام تبریک نیست کاری که نوعی دل بستن به سراب است و در شان مسوولان جمهوری اسلامی ایران نمی‌باشد.»

و این چنین بود که نامه محمود احمدی‌نژاد از سوی بسیاری از اصولگرایان مورد نقد واقع شد، هرچند که خود او هیچ گونه پاسخی به این انتقادات نداد.
نشان بعدی گشوده شدن قفل رابطه ایران و آمریکا را این بار اگرچه باراک اوبامای دموکرات ایجاد کرد، اما پاسخ تلویحی محمود احمدی‌نژاد در روز بیست و دو بهمن به گفته وی آن را پررنگ تر کرد.

باراک اوباما طی مصاحبه‌ای با شبکه تلویزیونی العربیه اعلام کرد که آمریکا حاضر است دست ایران را بفشارد به شرطی که ایران مشت‌های گره کرده‌اش را باز کند و دوسه روزی بعد از آن بود که محمود احمدی‌نژاد در مراسم سالگرد بیست و دو بهمن گفت: «در صورتی که تغییر واقعی در سیاست واشنگتن به وجود آید تهران نیز آماده گفت‌وگو با آمریکا است.: و این چنین بار دیگر از این گفته احمدی‌نژاد هم به عنوان چراغ سبزی دیگر به آمریکا یاد شد. اگرچه این بار روزنامه ایران و کیهان وارد شدند و کیهان تذکری نرم به احمدی‌نژاد داد و نوشت که البته رییس دولت اصولگرا خود به خوبی می‌داند که تصمیم برقراری رابطه با آمریکا وظیفه رهبری است و….

و اکنون با این که چند ماهی به پایان عمر دولت نهم باقی نمانده است اما هنوز به گمان بسیاری دولت اصولگرا و رییسش مهلت دارند تا کلید را در قفل بچرخانند. این گذشت زمان است که نشان خواهد داد آیا روابطی که 30 سال به صورت ایما و اشاره بوده و هیچ وقت در سیاست خارجه دو کشور رسما صورت دیپلماتیک به خود نگرفت، تغییر می کند و آیا همچنان قفل یعنی کلیدی هست یا خیر؟

منبع: دنیای اقتصاد، 28 اسفند