بود و نبودت فرقی نمی کند

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

مهرزادو مینا ۲۵ سال پیش با هم ازدواج کردند. مهرزاد مهندسی جوان بود و مینا هم تازه دیپلم گرفته بود. آنها سالها با هم زندگی کرده اند و دو دختر دارند اما عملا زندگی مشترک برای آنها معنایی ندارد. مینا میگوید : سالهاست که نسبت به هم بی تفاوت شده ایم. آن جذابیت و کششی که باید میان یک زن و شوهر وجود داشته باشد، سالهاست که دیگر بین ما وجود ندارد. مهرزاد خیلی کار میکرد و همیشه سفر و ماموریت بود. من بودم و دو تا بچه. من و مهرزاد دلیلی برای طلاق نداشتیم اما زندگی ما سرد و بود و یخ زده. روز به روز هم بدتر میشود. او به من ایراد می گرفت و میگفت تقصیر توست که همش خانه مادرت هستی و به من توجه نمیکنی. ولی من چه کار می توانستم بکنم وقتی همیشه تنها بودم و جایی جز خانه مادرم نداشتم تا تنهایی را پر کنم. واقعا نمیدانم که تقصیر مسافرت های مهرزاد بود یا من، ولی نتیجه زندگی ما، کیلومترها فاصله روحی و حتی جسمی است که امروز درگیرش هستیم.

واقعیت این است که در میان بسیاری از زنها و شوهرهایی که با هم زیر یک سقف زندگی میکنند روابطی واقعی که باید میان یک زوج وجود باشد، برقرار نیست. این قطع ارتباط می تواند یک طرفه یا دو طرفه باشد، اما به هر حال روابط آنها به مرور زمان یا از همان ابتدای ازدواج گسسته می شود و به سردی می گراید. علاقه و عشق میان آنها رنگ می بازد و به عبارتی میان آنها ”طلاق عاطفی” صورت می گیرد.

طلاق عاطفی یکی از مهمترین آسیب هایی است که می تواند زندگی زناشویی را تهدید کند و روابط مثبت و شیرین، کشش و توجه میان زن و شوهر را از میان ببرد. طلاق عاطفی می تواند شادی و نشاط و احساس خوشبختی در خانواده را نابود و آرامش زن و مرد را به اضطراب و افسردگی تبدیل کند. در چنین حالتی زن و شوهر نسبت به یکدیگر بی تفاوت و بی توجه می شوند. خواسته ها و 

نگرش ها و نیازهای آنها از هم فاصله میگیرد و روز به روز از یکدیگر دور میشوند؛ به گونه ای که به مرور زمان تنها یکدیگر را تحمل میکنند و هیچ انگیزه ای برای زندگی مشترک ندارند. 

راضیه که امروز نوه و نتیجه هم دارد میگوید از موقعی که حاج آقا ۵۰ ساله شد کم کم اتاقم را هم جدا کردم. ما ۴ بچه داشتیم ولی فقط زیر یک سقف زندگی میکردیم. من وقتی فهمیدم حاج آقا سر و گوشش میجنبد و من هم زورم به او نمیرسد به خانه و زندگی سرد شدم. همه چیز برایم علی السویه شد. شام و ناهار و همه چیز را برای بچه هایم روبراه میکردم ولی از حاجی دل خوشی نداشتم و جلو مردم آبرو داری میکردم. اوایل غرو لند بود و شکایت، ولی بعدها حوصله شکایت هم نداشتم.در ظاهر، زندگی ما حرف نداشت ولی در باطن من رو می سوزاند. حاجی میگفت از وقتی بچه ها آمدند تو به من اهمیتی نمی دهی، ولی من از وقتی که حاجی جیک و ویکی بیرون خانه پیدا کرد، دلگرمی ام را از دست دادم اما خوب طلاق هم نگرفتم. کجا میرفتم بعد از این همه سال. میرفتم که یک زن دیگر بیافتد روی زندگی حاضر و آماده و مال و اموال حاجی؟ 

طلاق عاطفی، جدایی اعلام نشده است. زن و شوهری بیگانه از هم که وجود بچه ها هم، دلیل همدلی آنها نمی شود. در چنین خانه ای کودکان بیش از پدر و مادر آسیب می بینند. آنها بخوبی بیگانگی پدر و مادر را درک میکنند؛ پدر و مادری که مرتب دلیل تداوم زندگی را بچه ها اعلام میکنند و این دلیل را مانند پتکی بر سر بچه ها می کوبند. در چنین خانه هایی آرامش وجود ندارد و فرزندان طعم واقعی خانواده را نمی چشند. خانه همواره با تنش و تلاطم همراه است و هر موضوعی میتواند دلیل قهر و دعوا باشد.

 طلاق عاطفی طلاق بی سرو صدا ست. طلاقی خاموش که زن و شوهر هر کدام راه خود را میروند ولی به دلایل مختلف تن به طلاق واقعی نمی دهند.  یکی از عواملی که زنها بخصوص به چنین زندگی هایی تن میدهند مسایل اقتصادی و وابستگی آنها به شوهر برای ادامه زندگی است. البته دلایل هر زن و مردی میتواند متفاوت باشد اما عموما وابستگی اقتصادی،قبح طلاق در خانواده های ایرانی، آبرو داری، ترس از تنها ماندن بعد از طلاق از جمله دلایلی است که طلاق عاطفی در یک خانواده را تداوم میدهد.

مسعود ۴۸ ساله می گوید : فقط به یک دلیل با همسرم زندگی میکنم. فقط بخاطر مادرم. قبل از من خواهرم طلاق گرفته و مادرم طاقت یک طلاق دیگر را ندارد. مسعود که فردی کاملا مذهبی است ازدواج بدون آشنایی را اشتباه میداند و میگوید: خیلی سعی کردم  به همسرم نزدیک شوم، ولی هیچ علاقه ای بین ما ایجاد نشد. او با کوچکترین بهانه ای به مادر من توهین میکرد و من روز به روز از او بیشتر متنفر میشدم. 

حرف مردم از دیگر دلایلی است که باعث می شود زن و مرد تن به طلاق ندهند. بسیاری از زنها  از ترس حرف مردم و شرایط بعد از طلاق و بی حرمتی های بعد از آن به سمت طلاق نمیروند.البته ترس از طرف مقابل و عکس العمل های پیش بینی نشده نیز می تواند دلیل دیگری برای تن دادن به طلاق عاطفی باشد.

طلاق عاطفی می تواند دو سویه باشد یا تنها برای زن یا مرد اتفاق بیافتد. معمولا اگر یکی از طرفین از زندگی دلسرد شود و دیگری مایل به تداوم زندگی باشد شرایط حاکم بر زندگی خانوادگی پر تنش تر و روند طلاق سخت تر می شود. در چنین شرایطی نیز فضای خانواده خالی از شادی و توام با افسردگی و بی حوصلگی است. فرزندان با افت تحصیلی و عاطفی روبروو آنها نیز دچار انواع و اقسام افت و خیزهای روحی و روانی میشوند. آنچه اتفاق می افتد سردرگمی فرزندان بین پدر و مادر است؛ پدر و مادری که در تربیت بچه ها هم با یکدیگر توافق ندارند و احتمالا دچار تفاوت فرهنگی زیادی با هم هستند و نمی توانند الگوی خوبی برای آموزش محبت و مهربانی و عشق در خانواده باشند. زن و شوهری که همدلی و محبتشان را از هم دریغ میکنند و به یکدیگر اعتماد ندارند و اساسا آنقدر درگیر مشکلات عاطفی خود هستند که به فکر آموزش مفاهیمی چون محبت و عشق به فرزندان خود نیستند. 

آنچه مسلم است در طلاق عاطفی مهم ترین اتفاق از بین رفتن پیوند هاست؛ پیوندهایی که نه تنها میان زن و شوهر که در نهایت بین همه اعضا خانواده گسسته میشود. نوعی جدایی نامریی که دیده نمیشود اما وجود دارد و روز به روز جامعه ما را بیشتر درگیر خود میکند و می تواند دلیل عمده رواج خیانت در خانواده ها باشد. 

محمد اکبری (آسیب شناس اجتماعی ) معتقد است : طلاق عاطفی پدیده ای فراگیر در کشور است، مساله ای که به دلیل محدودیت های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانواده ها و عوامل دیگری که اجازه جدایی زن و شوهر را نمی دهد، خانواده های زیادی را وادار می کند در شرایطی که زن و مرد از نظر روانی علاقه ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور کنند و به وضعیت “بی تفاوتی” برسند.

به اعتقاد وی بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل “بود و نبود” همسر فرقی برای زوجین نمی کند، بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی، ازجمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد. در چنین شرایطی میزان ناهنجاری های اجتماعی افزایش پیدا می کند و موجب ارتباطات خارج از چارچوب خانواده می شود. 

بدون شک طلاق عاطفی پایان زندگی مشترک است؛ طلاقی که زن و مرد را تبدیل به همخانه میکند. همخانه هایی بدون احساس و بدون مسئولیت نسبت به یکدیگر؛ پدیده ای که میبایست از سوی کارشناسان مورد توجه و تحلیل و بررسی قرار بگیرد و دلایل و تبعات آن بررسی شود. طلاقی که میتواند عوارضی نامطلوب و نه دیگر خاموش، که کاملا آشکار در جامعه ایجاد کند. مسئولان فرهنگی جامعه نیز میبایست پرونده طلاق عاطفی در ایران را روی میز بگذارند و بجای سکوت درباره آن به فکر چاره اندیشی باشند.