اختلاف؛ تقلب و بصیرت

رضا علیجانی
رضا علیجانی

چرا در رأس حکومت ایران این چنین آشکارا اختلاف بروز کرده است. به این امر می‌توان از دو منظر روان‌شناختی و جامعه‌شناختی توجه کرد.

از منظر اول، برای رئیس دولت، رهبری حاکمیت دیگر همان فردی نیست که قبلا بود. این تغییر نگاه از عدم دست‌بوسی، طبق روال دوره قبل، در مراسم تحلیف خودش را نشان داد و تا استنکاف و حتی سرکشی در برابر حکم برکناری مشایی ادامه یافت و اینک در غیبت ده روزه و بقیه ماجرا.

چرا با همه فرهنگ‌سازی شرک‌آلودی که حول محور رهبری حاکمیت صورت می‌گیرد، رئیس دولت‌اش اما این چنین گستاخی می‌کند؟

به نظر می‌رسد رئیس دولت از نزدیک از مسائلی خبر دارد که قبلا به این شدت و وسعت با آن آشنا نبود. همین‌هاست که دیگر رهبری را از نظر او انداخته است و فرهنگ‌سازی و جوسازی شدید آموزشی – تبلیغی در بدنه جریان غالب در رابطه با ولایت و ضرورت مطیع امر مولا بودن که حتی بر مراجع و روحانیون بزرگ هم واجب است و زیر پا گذاشتن آن در حد شرک به خداست!!، نیز نمی‌تواند چاره‌ساز باشد. پس این آگاهی باید اطلاع از امر خطیری باشد که پادزهر همه این فرهنگ‌سازی‌ها و تبلیغات و فشارهای شرعی و دینی است. و آن چیزی نیست جز آگاهی بر تخلف و تقلب و مهندسی انتخابات (ریاست جمهوری دهم) برای پیروزی نامزد مورد تأیید بیت. سرقت رأی مردم و سپس دستور سرکوب شدید مردم معترض و حبس و شکنجه زندانیان تا آنجا که کار به قتل و تجاوز و… نیز می‌رسد، چیزی نیست که بتواند با قداست و ولایت و لزوم اطاعت مطلقه قابل جمع باشد. برای رئیس دولت که باند خودش نیز شریک این ماجراست، هر چند از نتیجه راضی است، اما از اتفاقاتی که به این نتیجه رسیده نیز آگاه است. وقوف بر این امر است که او را در برابر رهبری این چنین گستاخ کرده است. اختلافات و وقایع اخیر خود شاهد دیگری است بر مهندسی آخرین انتخابات اخیر در ایران توسط طیف بیت (جناح امنیتی    - نظامی – نفتی) با همراهی باند رئیس دولت. اما این بازی مشترک که ظاهرا به سود هر دو (برد – برد) بوده اینک نمی‌تواند به همان روال سابق ادامه یابد. بنا به دلایلی این بازی اینک حذفی است و شراکت سابق دیگر قابل دوام نیست. از اینجاست که باید از منظری جامعه‌شناختی به این رخدادها نگریست.

 دولت برآمده از تخلفات و تقلبات وسیع، دولت بیت است. اما از قبل تصور نمی‌شد که این انتخابات چنین پیامدهای وسیعی داشته باشد و انبوهی از مردم معترض و بویژه نسل نو چنین فداکارانه پا به میدان اعتراض نهند. و یا از سویی شکافی چنین عظیم در بین جریان راست و محافل سنتی مذهبی و همه ارکان سابق نظام (از بیت آیت‌الله خمینی گرفته تا بیت بهشتی و رجایی و قدوسی و…، همت و باکری و…، همراهان سابق همچون هاشمی و موسوی اردبیلی و…، برخی مراجع و ائمه جمعه مهم در دوره‌های گذشته و…)، با ساخت قدرت جدید مورد حمایت بیت به وجود بیاید. و یا رئیس دولت به جای شاکر و خاضع بودن از این مراحم، سرکشی و گردن‌کشی کند. چه مخالفان تحول‌خواه و چه اصلاح‌طلبان و چه اصول‌گرایان منتقد همه در افشا و نقد عملکرد ویران‌گر و ایران‌بربادده دولت متفق‌اند؛ در عرصه‌های مختلف سیاست خارجی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و… و آرام آرام نقدهای درون حوزوی نیز روی برخی رفتارهای خرافه‌پرستانه و طیف مداحان لمپن طرفدار دولت نیز به گوش می‌رسید.

بیت اینک به نقطه جدیدی رسیده بود. این دولت، دولت بیت است و باید تأیید و حمایت‌اش کرد (همان‌گونه که در قم صورت گرفت)، باید هر گونه کمک برای موفقیت‌اش انجام داد و در برابر نقدها از آن حمایت کرد (همان گونه که در همه فراز و نشیب‌های اجرایی و تقنینی و خاموش کردن صدای اعتراضات علیه دولت به عنوان اینکه به مسائل فرعی نپردازید، صورت گرفته است)؛ اما و اما بیت (بنا به دلایل عدیده از جمله آنچه در بالا آمد) دیگر در آینده نمی‌خواهد دولت و قدرتی به این باند بدهد. این باند باید با حمایت و موفقیت کارش را به اتمام برساند و کناره گیرد. از همین جاست که رابطه شریکانه برد – برد آن طیف و این باند به بازی‌ای حذفی تبدیل می‌شود و همان گونهکه نزاع‌های پیرامون انتخابات مجلس (و حتی گاه رهبری)، به طور پیش‌رس آغاز شده است، جدال برای ریاست‌جمهوری بعد (و مجلسی که پیش درآمد آن است) بین این باند که اینک دیگر از نیت آن طیف آگاه شده، از هم‌اکنون آغاز شده و در این روند نقاطی مثل وزارت اطلاعات و وزارت کشور تپه‌های استراتژیک مشرف بر میدان تلقی می‌شود. و چون هر دو (طیف و باند) در انتخابات قبلی مشترکا پروژه تخلف – تقلب را پیش برده‌اند هم به نقاط استراتژیک و هم روندها و ابزارهای این مهندسی وقوف کامل دارند و به راحتی دست یکدیگر را می‌خوانند.

بدین ترتیب بازی خواندن این کشمکش نوعی ساده کردن موضوع از یک سو و زیاد پیچیده کردن طرف های درگیر از سوی دیگر است و دلیلی در وقایع و نمونه‌های عینی رخدادها آن را تأیید نمی‌کند. اگر این سیاه‌بازی برای اغفال مردم است، آیا شروع آن زود نیست و آیا شدت آن باید در حدی باشد که به طیف بیت و به ویژه شخص رهبری از نظر مشروعیت و قداستی که سال‌هاست در بدنه حاکمیت و به ویژه نیروهای میدانی آن با تبلیغات فراوان تزریق می شود، چنین آسیب وارد کند و از این منظر برای این طیف بازی دو سر باخت باشد؟

اما باند رئیس دولت، نه اندیشه و ایدئولوژی خاصی دارند (تناقضات فراوان‌شان به خوبی آن را نشان می‌دهد) و نه سازماندهی و تشکیلات آن چنانی در کشور (آن گونه که طیف بیت با سپاه و بسیج‌اش دارد) و نه حتی ارتباط ارگانیک و منظم (پراکندگی و انفعال طرفداران این باند و به سهولت بسته شدن سایت‌ها و وبلاگ‌های آنها و دستگیری بی‌تنش و بی‌هزینه طرفداران‌شان به خوبی این امر را نشان می‌دهد).اینها یک باندند نه نماینده یک جناح و طیف خاص مثلا سپاه و… آن چه آنها – و به ویژه شخص رئیس دولت – را متوهم کرده است این تصور است که توده‌های فقیرتر طرفدار او هستند و یا تبلیغات چاپلوسانه برخی اطرافیان و ضمیر آماده خودبزرگ‌بینانه و جاه‌طلب درونی (که ادعای مدیریت جهان نیز دارد!) این چنین جلوه‌گر شده که فردی محبوب و غیرمتکی به احزاب و حتی رهبری در بین اقشاری از جامعه است که در مردم منطقه نیز محبوبیتی فراوان و حتی بیشتر از رهبری دارد (و این آخری البته پربیراه نیست ولی ربط و تأثیری هم به ایران و رقابت قدرت در آن ندارد!) و یا احیانا این توهم و ساده‌باوری که این بار با در دست داشتن برخی اهرم‌ها (مانند وزارت اطلاعات و کشور و نظام پولی – مالی کشور و…) می‌توان رأسا و بدون شرکای سابق! مهندسی انتخابات کرد. و البته این همه خود بیماری و تصوراتی واهی بیش نیست که نمی‌دانیم چرا هر کس در ایران بر کرسی‌های بالای قدرت تکیه می‌زند زود بدان دچار می‌شود.

اما اینک این دولت هنوز در نیمه راه است و این جنگ، جنگی زودآغاز است. روابط طیف و باند در دو سال آینده به شدت از این واقعه تأثیر خواهد پذیرفت. اما بیت در وضع بدتری، به لحاظ مشروعیت و نیز به کارگیری همه ابزارها، قرار گرفته است. باند مسیرش قابل فهم‌تر است. می‌خواهند حذف‌اش کنند و می‌خواهد به جای دفاع، حمله کند؛ هر چند با روش‌های متأثر از ویژگی‌های فردی سر کرده این باند. و همین امر شکست‌اش را تسریع خواهد کرد.

اما برای بیت این واقعه به قول عامیانه تف سر بالاست! پروژه بیت هم به آن سادگی که تصور می‌شد پیش نرفت و نمی‌رود آن چنان که این باند سوگلی مورد حمایت و تقویت جهت موفقیت–برای بستن دهان مخالفان ؛ بویژه منتقدان درون جریان راست - قرار گیرد و آن گاه محترمانه خداحافظی کند. تا همین جا هم رفتار باند، بی‌بصیرتی بیت را در انتخابات بیش از پیش آشکار کرده است. اگر بیت نصیحت ناصحان را می‌پذیرفت و یا حداقل پیشنهاد وزارت امنیه را برای دو مرحله‌ای کردن انتخابات؛ و حتی با روی کار آمدن میرحسین موسوی، دچار نفع و ماندگاری و مشروعیت بیشتری می‌شد تا مسیری که تاکنون بیت طی کرده و علاوه بر تخلف و تقلب بار سرکوب‌ها و خون‌ها و شکنجه‌ها و تجاوزها، آن هم دیگر نه بر اعضای «گروهک‌«ها بلکه بر همه مردمان و از جمله ارگان‌ها و مسئولان سابق نظام؛ را بر دوش کشیده است. منتقدان درون نظام چه بر زبان بیاورند و چه نیاورند، این را عین بی‌بصیرتی می‌دانند و مغایر منافع و مصالح خود نظام؛ چه برسد به منافع و مصالح کشور.

اما اینک به اتکای پول نفت و زور متکی به آن و سازماندهی (و آموزش) جریان نظامی – امنیتی ؛ طیف بیت دست بالا را دارد. طیفی که قوه قضاییه و فرماندهی سپاه وبسیج، انواع نیروهای امنیتی (وزارت و سپاه و…)، صدا و سیما، ائمه جمعه، وزرای کلیدی دولت و… و قوه مقننه را در دست دارد که مترصد یک اشاره‌اند تا رئیس دولت را مورد استیضاح و حتی برکناری قرار دهند. جدا از جنگ مشروعیت که هر دو (طیف و باند؛ و به ویژه طیف) بازنده‌اند، اما نتیجه سیاسی – اقتصادی – امنیتی جنگ این دو خیلی روشن است. برخلاف خودبزرگ‌بینی‌های متوهمانه رئیس باند، آنها به سهولت تمام قابل تار و مار شدن‌اند. چون هیچ تکیه‌گاه محکم و پل پشت سری برای خود باقی نگذاشته‌اند. و این البته خود بطلان تحلیل‌هایی را نشان می‌دهد که به پیچیده‌سازی امور ساده می‌پرداخت (و یا می‌پردازد) و دولت را نماینده سپاه معرفی می‌کند که می‌خواهد روحانیت را برکنار کند. این دولت، دولت بیت است نه سپاه و این باند از هر کس که به کارش بیاید حمایت می‌کند و با هر کس که مانع‌اش باشد، مقابله می‌کند. فرقی نمی‌کند روحانی باشد یا غیرروحانی. البته این نکته نافی این نیست که این باند بی‌اصول، آگاهانه و طراحی‌شده می‌خواهد در جامعه موج‌سواری کند، هر موجی که در جامعه تصور می‌کند می‌تواند به نفع «قدرت» و «ثروت»اش (که تنها اصول ثابت و متفق این باند است) از آن بهره بگیرد.

نیروهای منتقد تحول‌خواه و اصلاح‌طلب اما در این میان چندان نمی‌توانند مؤثر باشند. دعوا، دعوای خانگی است و آنها از خانه بیرون‌اند و یا اخراج شده‌اند. بهترین برخورد نظاره‌گری برای پخته‌تر شدن میوه‌های این چالش است. میوه‌ای که جز فروریزی مشروعیت هر دو طیف و باندنیست، در بدنه‌ای که نه صرفا به خاطر منافع، بلکه متأثر از فرهنگ‌سازی شدید و آموزش و تبلیغات پرحجم این دو را باهم میدید و برایشان تلاش میکرد. بویژه بر نیروهای جوان میدانی تحت پوشش و بمباران آموزشهای سیاسی و دینی بخش های نظامی – امنیتی. برای مردمان عادی عمدتا مذهبی‌های سنتی به شدت درگیر مشکلات روزمره زندگی که حداقل دسترسی به منابع خبری - حتی رسمی – را دارند، نیز این اختلاف بسیار روشنگر است. چشم و گوش‌های بسیاری را باز و از پیرامون چهره بسیاری هاله‌زدایی می‌کند. و این همه به نفع جنبش تحول‌خواهی اقشار نوجوی جامعه ایران است که اینک بدون تردید در قالب جنبش سبز متعین شده و تا در فراز و نشیب حوادث آینده این جامعه و سیاست غیرقابل پیش‌بینی آن، قالب دیگری نپذیرد، همگان در همین قالب به آزادی‌خواهی، دموکراسی‌طلبی و عدالت‌جویی جهت رفع تبعیض در همه حوزه‌ها؛ می‌پردازند.

 سیر این حوادث همچنین باعث رشد و تیز شدن انتقاد اصول‌گرایان منتقد درون جریان راست (که ناخواسته و غیرمستقیم به اصطلاح سیاست ها و بصیرت‌های در پیش گرفته شده در دو سال اخیر را نیز زیر سؤال می‌برد و تلویحا بر صحت پیش‌بینی‌ها و راه‌حل‌های هاشمی نیز گوشه اشاراتی دارد)؛ شده است.

در مقابله جنبش سبز و طیف حاکم، هر چند موازنه قوای سیاسی متکی به زور و پول نفت اینک به نفع طیف حاکم است، اما موازنه قوای اجتماعی به شدت به نفع این جوشش و جنبش زما‌ن‌بر جامعه ایران است. در راستای همین زمان‌بری این چالش عمده است که می‌توان از منظری دیگر نیز به این اختلافات توجه کرد.

 طیف بیت دست بالا را دارد، این مشکل را باید در چارچوب دیگری دید و راه حل داد. اما مقابله جویی این باند از موضعی نیست که برای جنبش سبز تحول‌خواهی در ایران مورد اعتنا باشد.و تصور تغییر واقعی و دگردیسی فکری و شخصیتی اعضای این باند نیز بیشتر شبیه رویاست تا واقعیت.حال اگر دو نیاز عمده مرحله کنونی را فضای نسبی تنفسی برای فعالان سیاسی و مدنی و روشنفکری و حداقل رفاه برای توده‌های مردم بدانیم (تا انگیزه و فرصت مطالبه مشارکت‌جویانه سیاسی را برای آنها فراهم سازد)؛ این چالش و تقابل باندو طیف به هیچ یک از این دو نتیجه نمی‌انجامد.

 در اسفند سال 1388 جمعی از مبارزان دیرپا و دلسوزان وطن در تحلیلی تحت عنوان «فکری به حال ایران کنید» به سیاست‌ها و اعمال ایران‌براندازانه باند حاکم در زمانه‌ای که کشور بیشترین درآمد نفت را دارد، پرداختند و مستندات فراوان آن را در حوزه‌های گوناگون مطرح ساختند. از این منظر است که مهار سیاست‌های ویرانگر خارجی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و… این باند، حتی اگر جایگزین‌اش نیز چشمی به فضای بازتر سیاسی برای منتقدان نداشته باشد؛ اما در درازمدت اندکی به نفع این مملکت است که سرزمینی کمتر سوخته تحویل آیندگان دهد. البته سرنوشت نهایی این تغییر و تحول در چالش درازمدت مردم تحول‌خواه، مشارکت‌جو و نوگرای ایران با طیف بیت و جناح غالب نظامی – امنیتی – رانتی؛ حال هر باند و جناحی را که به عنوان تابلوی خود سر کار بیاورد؛ تعیین می‌شود و این خود حکایت دیگری است در این سرزمین که ظاهرا باید دو سال پرماجرا را در رقابت و چالش طیف و باند؛ طیفی که می‌خواهد دفاعی بازی کند تا با کنترل بازی آن را به انتها برساند و باندی که روز به روز بیشتر می‌فهمد که قدرت‌اش اندک است، اما بازی نیز حذفی است؛ بگذراند. در این فاصله نه چندان کوتاه از ماجراجویی مربی‌ جاه‌طلب این باند نباید غافل بود و نیز از حس قوی پراگماتیستی‌اش برای رنگ عوض کردن.اما همه و همه برای کسب و حفظ قدرت و نه چیزی دیگر.