چند نکته درباره حادثه بلوچستان

سعید رضوی فقیه
سعید رضوی فقیه

عملیات تروریستی روز یکشنبه در استان سیستان و بلوچستان یکی از خشن ترین و تلخ ترین حوادث از زنجیره ناآرامیها و ناامنیها در این استان مرزی کشورمان طی چند سال اخیر به شمار می رود. کشتن و مجروح کردن دهها نفر طی عملیات کور انتحاری اتفاق نادر و قابل تاملی در کشور ماست که باید از زوایا و جوانب مختلف بدان نگریست و آن را تحلیل کرد تا ریشه ها، زمینه ها، عوامل، اهداف و انگیزهای چنین اقداماتی کمابیش روشن و آشکار شود و سپس با راهکارها و راه حلهای عادلانه و عاقلانه از تکرار وقوع چنین حوادثی که هم پیامدهای امنیتی ملی دارد و هم موجب سلب آسایش و امنیت هموطنان ساکن در منطقه می شود به نحو جدی پیشگیری شود. با اینهمه جا دارد در نوشتار حاضر صرفا چند نکته به صورت مختصر و فهرست وار درباره متن و حاشیه این حادثه تلخ بیان شود:

1-استان سیستان و بلوچستان به عنوان یک استان مرزی و بسیار دور از مرکز (دورترین استان نسبت به پایتخت) از دیر باز و با شکل گیری دولت مدرن و متمرکز در ایران محکوم به تحمل محرومیت و تبعیض ناشی از دوری جغرافیایی نسبت به مرکز کشور بوده است. طبیعتا ساختار سیاسی و اداری تمرکزگرا همواره زمینه ای برای ایجاد شکاف میان مرکز و پیرامون بوده است و هر چه فاصله با مرکز بیشتر باشد زمینه برای تعمیق شکاف و تشدید تبعیض نیز بیشتر خواهد بود. این مقوله ای است که در بسیاری مناطق دیگر به ویژه در استانهای مرزی متاسفانه قابل مشاهده است.

2- پیشینه ی ساختارهای اجتماعی سنتی نظیر بافت قبیله ای جمعیت در برخی مناطق استان سیستان و بلوچستان ، این منطقه را در معرض فشارهای مضاعف حکومت مرکزی از زمان استقرار دولت مدرن و تحمیل سیاستهای یکسان سازی فراگیر و همه جانبه قرار داده است. وقوع شورشهای پیاپی از زمان حکومت رضا شاه پهلوی با پس زمینه های مقاومت در برابر مدرن سازی آمرانه و منقاد ساختن نظامات اجتماعی سابقا آزادتر در برابر قدرت مرکزی رگه هایی از تنش را طی قرن گذشته در این منطقه به جا نهاده است . این وضعیت در ارتباط با دیگر طوایف و عشایر یا خان نشین های سرزمین ما نیز مصداق داشته است، نظیر کردها، لرها، بختیارها، قشقاییها و …

3 – از آنجا که جمعیت ساکن در استان سیستان و بلوچستان به یک دوگانه ی مذهبی شیعه – سنی تقسیم شده و این دوگانه مذهبی در قالب یک دوقطبی قومی سیستانی – بلوچ تشدید شده است بنابراین موقعیت طایفه ی بلوچها تا حدی حادتر و حساستر شده است، چرا که از یک سو بلوچها با توجه به آنکه نسبت به کلیت و اکثریت شیعه مذهب ایرانی یک اقلیت سنی مرزنشین به حساب می آیند، از سوی دیگر در ابعاد منطقه ای و استانی خود را در رقابت با سیستانیهای شیعه مذهب مورد حمایت حکومت مرکزی احساس می کنند. این احساس که ممکن است به صورت احساس تبعیض و فرودستی قومی جلوه کند و منشا شکل گیری دیدگاهها و رفتارهای مشترک واکنشی  شود به ویژه پس از تاسیس جمهوری اسلامی و پیوند خوردن دین و دولت تشدید شده است و به گونه ی بالفعل یا بالقوه می تواند مشکل آفرین باشد.

4- محرومیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این منطقه که استانی پهناور اما کم جمعیت است و در مجاورت دو کشور همسایه ی پاکستان و افغانستان قرار دارد و به علت طولانی بودن مرزها نیزامکان کنترل کافی مبانی ورودی و خروجی وجود ندارد وضعیتی ویژه را برای این استان بوجود آورده که تبعات امنیتی بسیار دارد. بالطبع ساکنان اینگونه مناطق جهت تامین معاش مجبور به جا به جایی در طرفین مرزها هستند و با توجه به وضعیت ویژه ی پاکستان و افغانستان از نظر جمعیتی، قومی، مذهبی، سیاسی و نظامی و به ویژه به جهت بحرانهای مستمر سالهای اخیر امکان انتقال تنش و بحران به این سوی مرز به شدت افزایش می یابد، خواه این انتقال صورت طبیعی داشته باشد و خواه صورت مصنوعی و برنامه ریزی شده و موذیانه از جانب دولتها و سازمانها و شبکه های فرامرزی.

5- رشد بنیادگرایی سنی در پاکستان و افغانستان طی دو دهه ی اخیر از یک سوو حضور نوعی بنیادگرایی یا جزم اندیشی شیعی از سوی دیگر در سیستان و بلوچستان این منطقه را به نحوی توجیه ناپذیر کانون رویارویی و برخورد و بعضا تنش میان پیروان دو مذهب قرار داده است. فعالیتهای تحرک آمیز برخی شیعیان استان که خود را متکی به گرایش متعصب و جزمی مسلک شیعیان درون حاکمیت می انگارند منجر به حوادث ناگواری در این منطقه شده و امنیت ملی و استانی را در معرض تهدید قرار داده است. در واقع اگر درایت و مدارای رهبران کنونی اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان و نیز برخی تلاشهای معطوف به وحدت افزایی ملی در دستگاههایی از حکومت نمی بود با توجه به سطح و گستره اقدامات تحریک آمیز برخی شیعیان متعصب چه بسا این استان ظرفیت بحران بیشتری از خود بروز میداد اما خوشبختانه رهبرانی همچون مولوی عبد الحمید با درک واقع بینانه از شرایط و برخورداری از روحیه اعتدال و مداراجویی از گسترش بحران پیشگیری کرده اند.

6- حرکت تروریستی یکشنبه گذشته توسط گروه عبدالمالک ریگی صورت گرفته است که اگرچه در ظاهر ادعای یک جنبش خود انگیخته بومی برای مبارزه با تبعیض های قومی و محلی و مذهبی را دارد اما براساس اسناد و شواهدی در بیرون مرزها سازماندهی شده و توسط دولتهای خارجی و شبکه های تروریستی خارجی تغذیه مالی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و آموزشی می شود و نوع و زمان عملیات انجام شده توسط این گروه نیز نشان از آن دارد که اینگونه عملیات به عنوان ابزار و اهرم مکمل در رابطه با پروژه هایی با برد و دامنه وسیعتر به کار گرفته میشوند. تاریخ معاصر نشان میدهد گروههای تروریستی از این دست حتی اگر در حدوث خود انگیخته باشند در تداوم حرکت خود به سادگی به اهرم قدرتهای بزرگتر منطقه ای و بین المللی جهت پیشبرد منافع آنان بدل میشوند و در زمان سپری شدن تاریخ مصرف نیز به سادگی قربانی معاملات سیاسی خواهند شد. چیزی که بر اساس برخی شواهد در مورد همین گروه خشن تروریستی نیز صادق است.

7- گروه تندرو و خشن ریگی اگرچه در ظاهر شعارهایی به نفع مردم شریف بلوچستان می دهد و از محرومیت های اقتصادی، اجتماعی و مذهبی موجود در آن دیار برای اجرای مانورهای تبلیغاتی بهره می گیرد اما در واقع خواهان تداوم همین محرومیتها و تبعیض ها برای توجیه ادامه حرکات خشن تروریستی است و دقیقا به همین جهت رقیب اصلی خود را در منطقه رهبران مسالمت جوی مذهبی می انگارد. بعبارت دیگر از جمله دشمنان اصلی گروه ریگی شخصیتهایی همچون مولوی عبدالحمید هستند که در عین طرح مطالبات قومی – مذهبی می کوشند فضای سیاسی و اجتماعی منطقه بلوچستان نا آرام و در نتیجه زمینه طرح خردمندانه مطالبات جهت دست یابی به عدالت و مساوات در سطح ملی مخدوش نشود. شاید از همین روست که هدف عملیات تروریستی روز یکشنبه نیز همایش نیروهای نظامی و حکومتی با سران قبایل منطقه قرار گرفته است تا اساسا بنیاد اجتماعات دو جانبه معطوف به تفاهم و توافق از ابتدا شکل نگیرد و زمینه مهار خشونت فراهم نشود.

8- تا آنجا که به منافع ملی مربوط می شود بهترین درمان برای تنش و بحران در مناطقی نظیر سیستان و بلوچستان در درجه اول رفع تبعیض های قومی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی است. طبیعتا در یک سیستان و بلوچستان مرفه و آزاد سرشار از حس برابری در ابعاد ملی زمینه ای برای خشونت های رایج موجود نخواهد بود یا لااقل تنش  به کم ترین سطح ممکن تنزل خواهد کرد. بنابراین گسترش عدالت و رفاه و نیز رفع تبعیض میان حاشیه و مرکز از یک سو و میان سیستانی شیعی و بلوچ سنی از سوی دیگر می تواند سیستان و بلوچستان را از حیث امنیت بیمه نماید.

9-حضور رهبران مورد اعتماد با گرایش اصلاح طلبانه و مسالمت جویانه نظیر مولوی عبدالحمید هم برای  هموطنان بلوچ و هم برای قدرت مرکزی نعمت و فرصت مغتنمی است. متاسفانه رهبرانی از این دست تحت فشار دو گرایش افراطی و خشونت طلب شیعه و سنی قرار دارند. تقویت جایگاه این گونه رهبران و یا دست کم کاهش فشارهای ناشی از تنگ نظری سیاسی می تواند تهدیدها  را کاهش و فرصت ها را افزایش دهد. از یاد نبریم که در غیاب رهبران اصلاح طلب منطقه ای در بلوچستان، کردستان و مناطق دیگر، امثال عبدالمالک ریگی و پژاک ابتکار عمل را بدست خواهند گرفت. این نکته ای است که در سطح ملی نیز صادق است و متاسفانه بدان توجه نمیشود. یک اپوزیسیون اصلاح طلب و مسالمت جو اگر چه برای قدرت مستقر دردسر ساز است و خواب آرام نیمروزی و رویاهای شیرین بیداری وی را بر هم میزند اما آن را در برابر سیلاب خروشان فروپاشی یا بر اندازی بیمه می کند.

 

10- اما در خاتمه باید گفت عملیات تروریستی و خشونت آمیز روز یکشنبه فاقد هر گونه توجیه سیاسی و اخلاقی است و اساسا به توطئه های فرامرزی بیشتر شباهت دارد تا خشونت های کور خودانگیخته. بعد ها معلوم خواهد شد کدام دستها و با چه انگیزه هایی آلوده چنین کشتارهای بی رحمانه ای شده اند همچنان که در مورد بسیاری دیگر از سازمانهای تروریستی امروز معلوم شده است. بنابراین هر کس و در هر کجا که مخالف ترور و کشتار و خشونت است باید این جنایت را محکوم کند و با اغراض سیاسی سکوت پیشه ننماید. مخاطب این سخن به ویژه کسانی اند که مخالف ترور و خشونت هستند و با نقض حقوق بشر مبارزه میکنند ونیز کسانی که شیوه های مسالمت آمیز را بهترین راه حل احقاق حقوق خود می دانند.