صورتحساب های اقتصادی انقلاب از راه می رسد

نویسنده

‏‏ آموتز آسائی ‏

هنری کسینجر روزی گفت یک ایرانی میانه رو کسی است که مهماتش تمام شده باشد، محمود احمدی نژاد اعم ‏از اینکه این کنایه را شنیده باشد یا خیر، به عنوان مردی که به خصومت طلبی ایران تجسم واقعی بخشید و ‏تاریخ او را دربرابر صورتحساب سه دهه عوامگرائی اقتصادی انقلاب اسلامی قرار داد، اکنون به مهمات ‏جدید نیاز زیادی دارد.‏

‏ وقتی وال استریت ژورنال درباره احمدی نژاد می نویسد، ژست دیپلماتیک و تبلیغاتی او و نیز لاف زدن های ‏نظامی اش را امری عادی می بیند. اما تا جائی که به آینده انقلاب اسلامی مربوط می شود، ثابت شده است ‏شکم ایران بیشتر از عضلاتش موضوع بحث است.‏

سخنان ماه گذشته علی خامنه ای رهبر معنوی ایران در پشتیبانی از سیاست هسته ای احمدی نژاد و استقبال ‏گرم از احتمال انتخاب مجدد او، بیشتر از آنچه به نظر می آید با تردید آمیخته بود، زیرا به او هشدار داد از ‏اجرای سیاست هائی که تورم را شعله ور می سازد پرهیز کند. ‏

روحانیون دیگری نظیر آیت الله بهجت و هاشمی رفسنجانی با ندیده گرفت پشتیبانی خامنه ای، احمدی نژاد را ‏به دلیل «برآورده نساختن خواست مردم» مورد انتقاد قرار دادند.‏

نرخ تورمی که خامنه ای به آن اشاره می کرد به طور رسمی 27 درصد اعلام شده اما به طور غیررسمی ‏رقم بالاتری است. سیاست های مورد اشاره وی نیز شامل قصد احمدی نژاد برای حذف یارانه های دولتی ‏است که پوششی بر مرامنامه انقلاب و تعهدش به توده ها است.‏

نرخ تورم ایران به دلیل شرایط خارجی بدتر شده اما یک موضوع داخلی است. علاوه بر آن، موضوعی ‏ساختاری و نه دوره ای است و درحقیقت نتیجه مستقیم انقلابی است که مردم را دربرابر رژیم سابق قرار داد. ‏از آن به بعد، راضی نگهداشتن مردم از حیث معیشت، هدف عالی اسلامگراها بوده است. در همین حال، ‏انقلابی ها قصد داشتند انقلاب به اصطلاح سفید شاه را که به قیمت تضغیف موسسات دینی تمام شد معکوس ‏کنند. به همین دلیل برای راضی نگاه داشتن مردم رژیم به یک سیستم یارانه ای تن داد.‏

سی سال پس از آن و صرفنظر از تحریم های غربی و کمبودهای جهانی، این سیستم دیگر جواب نمی دهد. ‏

بیشترین یارانه ها در بخش انرژی صرف می شود. به گزارش صندوق بین المللی پول، راننده های ایرانی ‏کمتر از هرکس دیگری حتی کویتی ها و عربستانی ها برای سوخت پول می پردازند که بهای 25 سنتی برای ‏هرلیتر در کشور آنها حدود دو برابر میانگین بهای هر لیتر بنزین در ایران در سال 2007 بوده است. بهای ‏نفت در ایران برابر 2 سنت برای هرلیتر است درحالیکه همین محصول در سوریه 44 سنت فروخته می ‏شود. ‏

نتیجه چنین قیمت گذاری غیرواقعی در کنار اسراف ها، نابودی صادرات و انباشته شدن بر حجم ترافیک؛ به ‏از دست رفتن درآمد ملی منجر شده است، زیرا هر لیتر سوختی که در داخل به بهای کمتر فروخته می شود، ‏می توانست در خارج چندین دلار بیشتر به فروش برسد. از طرف دیگر، هرچه بهای جهانی نفت بیشتر می ‏شود، ایران هم پول بیشتری را در این راه از دست می دهد. سال گذشته ایران 32 میلیارد از دست داد و پیش ‏بینی می شود امسال 61 میلیارد دلار دیگر از دست بدهد. ‏

این فراتر از توان پالایشی ایران است چرا که این کشور واردکننده محصولات نفتی نیز هست. طبیعتاً بهای ‏پرداختی برای واردات نیز مشابه سایر قیمت های جهانی است. ‏

دولت ایران در سال 2007 درمجموع 816 درصد از بودجه خود را صرف یارانه های انرژی کرد. ‏‏3درصد دیگر نیز به یارانه بخش کشاورزی اختصاص داده شد. باید به این ارقام، حمایت های مالی دیگر ‏دولت را نیز اضافه کنیم که صرف هرچیزی نظیر تراکتور برای کشاورزان و دارو برای شهروندان نیز می ‏شود. این یک سیاست مالی است که نه تنها تحمیلی بلکه تحت اثر تداخلات قیمت پیش می رود. ‏

مطمئناً تمام این اقدامات در خدمت ارزش های انقلابی برابری و صدقه و خواست سیاسی در کنترل مردم ‏بوده است، اما خود به بهای حیات اقتصادی و تحرک اجتماعی تمام شده است.‏

علاوه بر آن، اختلال در سیستم اخذ مالیات سبب وابستگی بیشتر دولت به نفت شده است. ممنوعیت اسلامی بر ‏اخذ بهره سبب شده بانک های تجاری در تقویت اقتصاد دچار مشکل شوند و بانک مرکزی به اجرای سیاست ‏پولی سررسیدی متوسل شود. درعوض، معاملات واحدهای پولی در محدوده باریکی توانسته بهره را بالاتر ‏از ارزش واقعی بازار نگهدارد. ‏

به همین دلایل است که احمدی نژاد اکنون پیشنهاد کاسته شدن از یارانه ها و انتقال «مستقیم آن به فقیران» را ‏داده است. ضمناً این پذیرش آشکار به ورشکستگی رسیدن سیاست یارانه ای است؛ اعترافی که دولت برای ‏اولین بار در سال گذشته کرد و با سهمیه بندی بنزین، بهای آنرا افزود. ‏

اما منظور خامنه ای از هشدار به رئیس جمهور درباره دامن زدن به تورم چه بود؟ قطع آن یارانه ها به ‏افزایش بهای اقلام می انجامد یا «پرداخت مستقیم به فقیران»؟ ممکن است از نظر سیاسی این یک معما باشد ‏اما از نظر اقتصادی پاسخ به آن خیلی مشکل نیست.‏

از میان برداشتن یارانه ها به معنی بالاتر رفتن قیمت ها خواهد بود، به شرط آنکه با نوعی از اصلاحات ‏اقتصادی همراه نشود؛ چیزی که خامنه ای به آن اشاره کرد. انتقال مستقیم پول به فقیران هم بیشتر تورم زا ‏خواهد بود، همانطور که خوان پرون رهبرآرژانتین در دهه 1950 چنین چیزی را تجربه کرد. وقتی او ‏دستمزد کارگران غیرحرفه ای را بالا برد، با تورم مهارگسیخته و بیاد ماندنی روبرو شد. ‏

به طورخلاصه احمدی نژاد در وضعیتی قرار دارد که اگر این کار را بکند باخته است و اگر هم نکند، باز هم ‏باخته است. وضعیتی شبیه لنین در دهه 1920 وقتی کمبودها او را مجبور به مصالحه درباره آرمانهایش کرد ‏و منجر به آزادی برخی تجارت ها شد. احمدی نژاد نه لنین است و نه استالین، اما شانس اینکه مانند ‏گورباچف- چیزی که جامعه ایرانی به طور فزاینده نیازمند آن است- هم عمل کند خیلی کم است.‏

تردید هست که رئیس جمهور ایران به این مقایسه ها توجه کند، اما پذیرش خردمندانه اینکه «تورم یکی از ‏اصلی ترین مشکلات مردم است» خیلی شبیه این جمله مارتین لوترکینگ است که «تورم کار شیطان است.»‏

البته که تورم کار شیطان نیست بلکه نتیجه کار رهبران نابلدی است که سیاست هایشان پول زیادی را درجیب ‏خریداران می گذارد، کالاهای کمی را روانه بازار می کند و به رقیبان انگیزه وتوان کافی می دهند تا تیشه به ‏ریشه دولت بزنند. ‏

منبع: وال استریت ژورنال- 9 سپتامبر ‏