انتشار فیلم جدیدی از حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه تهران در خرداد ماه امسال، ابعاد تکان دهنده این عمل جنایت بار را فاش کرد. پیش ازاین گزارش های متعددی منتشر شده بود که چگونه کوی دانشگاه تهران بار دیگر به خاک و خون کشیده شد و حریم علم و اندیشه جولانگاه هجوم چکمه پوشان ولایی واقع گشت، ولی هیچکدام از گزارش ها و روایت های قربانیان آن یورش ننگین نتوانستند به خوبی این فیلم، پرده از شرارت های رخ داده بردارند.
مهاجمان و نیروهای یگان ضد شورش انگار ارتشی بیگانه بودند که به منطقه ای هجوم آورده اند. ذره ای حس هموطنی، تعلق مشترک، وجدان و عاطفه در آنان نبود. با انواع و اقسام وسایل به دانشجویان بی پناه حمله کردند. آینده سازان کشور را پس از آنکه بی رحمانه کتک زدند، چونان گله ای بر روی زمین انداختند تا حقارت انباشته شده آمران شان را بدینوسیله جبران کنند اما زهی خیال باطل که بر دون پایگی شان افزوده شد.
دانشجویان بسان آینه ای فقط چهره زشت و سیاه ناخدای استبداد را منعکس کرده بودند و در اصل این زشتی، واقعیت چهره کسانی است که با تکیه به سرنیزه، ارعاب، فریب، دلار های نفتی و سوء استفاده از اسلام، موجودیت نا مشروع شان را بر جامعه تحمیل کرده اند.
باز زخم جراحت اخیر کوی دانشگاه تهران تازه شد که زخم های کهنه زیادی را در طول دراز تاریخ خود بر پیکر خویش حمل می کند. حادثه هولناک حمله مجدد عمله استبداد دینی به کوی دانشگاه تهران، یاد آور درد ها و زخم های التیام نیافته جامعه دانشگاهی است. چه آن روز که خون سه آذر اهورایی سنگ فرش های دانشکده فنی دانشگاه تهران را خونین کرد، چه آن روز که در 13 آبان جمعی از دانشجویان و دانش آموزان بی گناه در خون خود غلطیدند، چه آن روز که به نام انقلاب فرهنگی با داغ و درفش به دانشگاه ها هجوم آوردند و مهد علم و آزادی را بستند. چه آن روز که در 18 تیر سال 1378 خانه دانشجویان را چون آواری بر سرشان خراب کردند. چه آن روز سیاهی که سینه پر درد و آرزومند عزت ابراهیم نژاد آماج گلوله های کینه توزانه دشمنان آزادی واقع شد و هجوم های مکرر به خوابگاه های دانشگاه های دیگر چون پلی تکنیک، علامه طباطبایی، صنعتی اصفهان و….یک بار دیگر پرده ریا و تزویر رهبری بر افتاد که گزافه گویانه مدعی بود دانشجویانی در کوی دانشگاه تهران مورد ضرب وشتم فرار گرفته بودند که در دفاع از نظام و رهبری شعار می دادند! این تحریف صریح و قلب واقعیت، با نمایش فیلم آشکار شد که دروغ و نیرنگ تا کجا در دستگاه ولابت فقیه رسوخ کرده است و دروغ پردازی های صدا و سیما، کیهان و دیگر رسانه های دولتی افراطی در واقع درس هایی است که در مکتب پیشوای شان آموخته اند.
بلا تکلیفی 9 ماهه این پرونده در کمیسیون حقیقت یاب مجلس، از فرجام مشابهی چون فاجعه دردناک 18 تیر خبر می دهد که دانشجویان مظلوم بار دیگر در دستگاه قضایی قربانی شدند تا عملا میزان نفوذ و پشتگرمی مهاجمان و عاملان به اصحاب قدرت معلوم گردد.
این بار نیز چنین است دستگاه قضا عاجز از مجازات پاسداران ظلمتکده هاست که بشارت دهندگان فرا رسیدن سحر را تنبیه کرده اند. همان دستی که حکم انتصاب قاضی القضات را امضا می کند، حکم به گوشمالی کسانی می دهد که دلیرانه از رفاه خود گذشته اند و از جام شوکران نوشیده اند.
انتشار این فیلم قدرت و اثرگذاری عظیم باز نمایی واقعیت را نشان داد که تا چه میزان مهمتر از خود واقعیت است. بازتاب واقعیت آنگاه که به مدد تکنولوژی و دستاورد های خلاقانه بشری به مرز های خود واقعیت نزدیک تر می شود، نقشی بسیار مهم در انتقال و درک آن دارد. هزاران نقل قول شاهدان واقعه نمی توانست به اندازه یک هزارم این فیلم، افکار عمومی را از عمق و شدت فاجعه با خبر گرداند. بازنمایی واقعیت بخش اساسی کشف واقعیت است و در زمانه کنونی تصویر زنده موثرترین قالب صورتبندی واقعیت برای شناخت و درک عموم از رویداد ها هست.
از همین روست که حاکمیت افتدار گرا با هزاران ترفند و محدودیت می کوشد تا جلوی باز نمایی واقعیت ها را بگیرد. علت زیر بنایی سیاست انسداد رسانه ای، سانسور، اذیت و آزار روزنامه نگاران، عکاسان و فیلم سازان مستقل به همین مسئله بر می گردد تا با محدود کردن مردم در حوزه اطلاعات و اخبار تولید شده توسط رسانه های دولتی و جلوگیری از دستیابی به منابع دیگر خبری و رسانه ای، تصویر خاص ولایت پسند را بر اذهان عمومی بنشانند و زشتی آن را بپوشانند. اینگونه فیلم ها دروغین بودن تصویر سازی های وارونه از سوی صدا و سیما و دیگر تریبون های دولتی را بر ملا می سازند و تاثیری گسترده در تشدید سقوط اخلاقی و حیثیتی اقتدار گرایان می گذارند. همچنین موجب ریزش بخشی از پایگاه اجتماعی آنان می گردند که شناختی از ماهیت واقعی این جریان ندارد و تحت تاثیر تبلیغات حکومتی است.
ضبط و پخش تصاویر برخورد های خشن و رفتار های بی رحمانه حکومتی، مناسب ترین ابزار برای ایجاد بازدارندگی در برابر حوزه سرکوب ساختار سلطه است. این چنین می توان خشونت لجام گسیخته آنان را مهار کرد. به همین دلیل سرکردگان نیروی انتظامی مرتب بر طبل تهدید می کوبند که ارسال کنندگان عکس و فیلم از صحنه های اعتراضی، سخت مجازات خواهند شد.
ارسال این فیلم از سوی هر کسی و با هر انگیزه ای صورت گرفته بود، نتیجه ارزشمند و مبارکی به همراه داشت. مسئله اصلی این نیست که آیا بسیج این کار را کرده و یا نیروی انتظامی مسئول بوده است؟ نه بسیج، نه سپاه، نه نیروی انتظامی و نه ارتش هیچکدام فی نفسه و به شکل ذاتی پذیرای اینگونه اعمال ننگین نیستند، بلکه بر اساس فرامین عمل می کنند. این نیرو ها و ساختار ها بسان یک ابزار هستند. در اتفاقات ناراحت کننده اخیر و هم در رویداد هایی مشابه، دستان ناپاکی هم از بسیج، هم از نیرو های امنیتی، هم از نیروی انتظامی و هم در لباس شخصی ها حضور داشت اما اراده ای که این دست ها را بکار می اندازد در بیرون این نیرو هاست.
مشکل اصلی کشور اراده شوم ساختار سلطه است که هر بار به فراخور مصلحت وقت و نفوذش در سازمان ها، جماعتی را چون گرگ به جان مردمی می اندازد که شهامت به خرج داده و حقوق خود را مطالبه کرده اند.
سپاه، بسیج، اطلاعاتی ها، نیروی انتظامی، گروه های فشار و لباس شخصی ها با همه تفاوت های گوناگون در این مرکز فرماندهی وحدت می یابند. به جای اینکه از سرداری در نیروی انتظامی در مقابل بسیج و سپاه جانبداری کرد، باید به فلج کردن این اراده مخرب اندیشید. باید مغز وسلسله اعصاب ساختار سلطه و عمود خیمه ولایت فقیه را در هم کوبید. آن وقت اندام ها و ابزار های وی به راحتی از کار می افتند. با طرد افراد خاطی و سلول های معیوب می شود آنها را بگونه ای دیگر سامان داد تا در خدمت میهن و مردم باشند.