از همه جا

نویسنده

متفاوت نویسان از «ادبیات متفاوت» می گویند

ادبیات همان تفاوت است

بهنام ناصری

 

حواله کردن صفت «متفاوت»، نظر به دامنه معناشناختی وسیعی که این واژه در زبان فارسی دارد، آیا کنش نامگذارانه مناسبی برای نوعی از اثر ادبی می تواند باشد؟ آیا جای شگفتی ندارد وقتی گروهی از - به اصطلاح- منتقدان هموطن ما حتی، بی آنکه حاجتی دال بر ضرورت شفاف سازی در باب زمینه های بحث احساس کنند، خود و خواننده شان را در دام تقابلی جعلی بیندازند که در آن، آثار ادبی به دو دسته «متفاوت» و «غیرمتفاوت» تقسیم می شوند؟ در یک سو از این دوگانه سازی مجعول، آثاری قرار می گیرند که انگار دستور زبان فارسی از روز ازل صفت دهن پïرکن «متفاوت» را برایشان تجویز کرده و در دیگر سو، آنها که چنین صفتی را یدک نمی توانند کشید، فارغ از اینکه اثر ادبی یا هر پدیده دیگری که در یک ترکیب وصفی به عنوان موصوف، پیش از صفت «متفاوت» قرار می گیرد، در واقع حائز ویژگی اقلیتی است که آن را از انواع - و نه نوع- دیگر جدا می کند. به عبارتی، هر گاه بحث تفاوت و پدیده متفاوت پیش می آید، نگاه عاملان بحث، خود به خود ناظر بر زمینه یی چندگانه و متکثر است. بنابراین نمی توان در بستر نوعی تقابل، یا به عبارتی براساس منطق «یا این یا آن»، آثار متفاوت را بازشناخت. چه، متفاوت بودن در ذات خود مبتنی بر هیچ منطق پیش موجودی نیست و خود برسازنده منطق بازشناسی خویش است. چطور می شود اثری با این مختصات را پیشاپیش در یکی از دو کفه ترازو قرار داد،؟

 

هر دوره یی، آوانگاردیسم خودش را دارد

علی باباچاهی شاعر و منتقد شعر طرح اصطلاح شعر و داستان «متفاوت» در ایران را به سال های دهه 70 نسبت می دهد و بر این باور است که «به موازات طرح گزاره های تئوریک فلاسفه پست مدرن غربی، موضوع غادبیات متفاوتف مطرح شد که از بخشی از آرای غژاکف دریدا -آنجا که از differance و difference به معانی تفاوت و تاخیر می گوید- متاثر بود.» او معتقد است خیلی از هنرمندان ایرانی به ویژه بخشی از شاعران معاصر، به شکل هیجانی با مساله تفاوت برخورد کردند؛ «آنها در پی این برخورد، خواستند آوانگارد بودن -که اصطلاحاً همان متفاوت بودن آنها بود- را تداعی کنند.»این شاعر در ادامه به خلط دو مبحث «ادبیات متفاوت» و «پست مدرنیسم» در جامعه ادبی ایران اشاره می کند و متذکر می شود از نظر او پست مدرنیسم در آغاز به شکل شکسته بسته در ایران مطرح شد و بعدها در بدنه ادبیات ایران نفوذ بیشتری کرد. طوری که در مقطعی، نقطه عزیمت متفاوت نویسی و متفاوت نمایی شد.شاعر مجموعه های «نم نم بارانم» و مولف کتاب تئوریک «گزاره های منفرد» با بیان اینکه «در ادبیات جهان، آوانگاردیسم تداعی کننده نوعی متفاوت بودن در هنر و ادبیات است و نه پست مدرنیسم» یادآور می شود «آوانگاردیسم همان پست مدر نیسم نیست» و در این خصوص توضیح می دهد؛ «آوانگاردیسم در معنای جهانی خود از یک جهان سرزنده و پیشرو حمایت می کند؛ اما به گمانم تکثر و نسبت گرایی آن، برجسته تر است. آوانگاردیسم در ادبیات جهان، نوعی متفاوت بودن که بر مبنای فاصله گیری از هنر و ادبیات رایج است و در نهایت، قرار گرفتن در خط مقدم معنی می دهد. در مجموع من آوانگاردیسم را مدافع متفاوت بودن می دانم.»باباچاهی بر این باور است که «پست مدرنیسم درک همه جانبه آوانگاردیسم علاوه بر دستاوردهای دیگری است» و اضافه می کند؛ «این ویژگی باعث می شود آن را شکل دیگری از آوانگاردیسم بدانم.»وی در بیان مثالی از یک هنرمند آوانگارد، اوژن یونسکو را به عنوان یک نمایشنامه نویس از جمله کسانی برمی شمارد که در مقوله آوانگاردیسم درنگ فراوان کرده است. باباچاهی می گوید؛ «آوانگاردیسم، مقوله یی ابدی و ازلی نیست. چون هر دوره یا دورانی آوانگاردیسم خودش را دارد. اگر هنر و ادبیات آوانگارد در نهایت به هنر و ادبیات ملی تبدیل شود، آوانگاردیسم جاری در آن هنر و ادبیات، دیگر موجبیت و موضوعیت هنری خود را به تثبیت رسانده است. در غیر این صورت با نوعی تقلب هنری رو به رو بوده ایم. مانند شاعرانی که نیچه به کنایه می گفت آب در شراب شان قاطی می کنند.»وی نظریه «هنر برای هنر» را تنها در عصر خودش از حضوری نو برخوردار می داند و در توضیح این مدعا درمی آید که «رمانتیسیسم و در واقع رمانتیک ها هم آوانگاردیسم خاص خودشان را داشتند. حتی دادائیست ها که حضورشان با نوعی اعتراض به جنگ همراه بود و این حضور، دارای نوعی فلسفه بود نیز از آوانگاردیسم منحصر به خود برخوردار بودند.»وی ادامه می دهد؛ «تفاوت نیز به تاثیر از نگرشی که به آن اشاره شد، به کار برخی از نویسندگان و شاعران نفوذ کرد و باعث شد گاهی اندیشه هایی را به آنان نسبت بدهند که چندان مبنای منطقی ندارد. به عنوان مثال، بعضی از هنرمندان ایرانی در دهه اخیر، بی آنکه بخواهند و اراده یی از آنها دخیل بوده باشد، پست مدرن نامیده شدند.»مسوول صفحه شعر ماهنامه فرهنگی «آدینه» در اواسط دهه 70، طوری که انگار جمله مد نظر را در ذهنش پدید آورده باشد، یادآور می شود؛ «پاره یی از آثار به شکل بسیار فاحشی با شعر مدرن مسلط فاصله گرفتند.»باباچاهی به مبحث «قدرت» و نسبت آن با «دانش» در اندیشه های میشل فوکو اشاره می کند و آن را با تلقی بودریار از این دو مقوله در تضاد برمی شمارد و سپس می گوید؛ «اگر مباحث قدرت و دانش را از نگاه این دو اندیشمند دنبال کنیم، لااقل متوجه می شویم ادبیات - به اصطلاح- آوانگارد ما همچنان در قید الزاماتی است که متکی بر اعمال قدرت است. مثلاً شعر معاصر فارسی که مدافع آزادی بوده و مدعی ستیز با سانسور، خودش در حوزه شعر عاشقانه بر معشوق اعمال قدرت می کند. شعر معاصر ما با مردمحوری، اعمال قدرت و اعمال سلسله مراتب، مدعیات مبتنی بر آموزه های مدرن خود را زیر سوال می برد.»وی در بیان نمونه یی از اظهارنظرهای خود در باب متفاوت بودن در اثر ادبی، بحث را به مقدمه یی که برای «مجموعه اشعار» خود نوشته است، می کشاند؛ «در مقدمه این کتاب که نشر مروارید چاپ دوم آن را در نمایشگاه کتاب امسال عرضه کرد، در مورد متفاوت بودن شعرهایم نوشته ام که من طور دیگری فکر می کنم؛ پس طور دیگری می نویسم. من به این موضوع اعتقاد دارم و به همین دلیل فکر می کنم شعر من با هر میزان از ارزش ادبی، با شعر همه شاعران معاصر فرق می کند.»وی که هفتمین دهه از عمر خود را سپری می کند، با لحنی که آمیزه یی از خرسندی و خاطر جمعی است، درمی آید که «بخشی از جامعه ادبی ایران، ارزش های کار مرا دریافته اند» و در ادامه، طوری که انگار از اینجا به بعد حرف هایش را خارج از گفت وگو مطرح می کند، می گوید؛ «خوشبختانه با گذشت 20 سال از متفاوت نویسی من، الان می توانم بگویم در این سال ها نسل من و پیش از من، به تدریج متوجه حقانیت کار من شده اند. نظرات کسانی چون سیمین بهبهانی، محمد محمدعلی، عبدالعلی دستغیب، منوچهر آتشی (چهار روز قبل از مرگش) و نیز یکسری شاعر و منتقد جوان در ویژه نامه یی که به من و آثارم اختصاص دارد، گواه این مدعاست.

 

ادبیات جدی، چیزی جز تفاوت نیست

شیوا ارسطویی با این جمله که «خود خلق اثر هنری نوعاً حرکتی متفاوت است» می آغازد و هنر را حاصل نوعی رجحان در تقابل خلاقیت و روزمرگی برمی شمارد. این شاعر و نویسنده در این باره چند سطری هم توضیح می دهد؛ «اینکه تو ترجیح می دهی به جای ادامه دادن در خط زندگی روزمره، اثر هنری خلق کنی، یعنی صاحب جهان بینی متفاوتی هستی که گاهی ناچارت می کند به وسیله اثری که پدید می آوری با دیگری قسمت اش کنی. بنابراین تو، خود به خود، وارد عرصه متفاوتی از زندگی شده یی و بالطبع، روش متفاوتی هم برای ایجاد ارتباط با جریان جهان و پدیده هایش و آدم های دور و برت انتخاب کرده ای. به عبارتی تو فی نفسه داری با دنیا متفاوت برخورد می کنی.»شاعر مجموعه معروف «گم» تصریح می کند عبارت «اثر ادبی متفاوت» محلی از اعراب ندارد؛ «چون من به اثری می گویم ادبیات که با آن تفاوت هستی شناختی که انتظار دارم، همراه باشد؛ بنابراین اثر ادبی غیر متفاوت یا -به قول خیلی از دوستان- متعارف، اساساً وجود خارجی ندارد. مگر آنهایی که کماکان مشغول مشق واقعیت موجود هستند.»ارسطویی معتقد است؛ «یک نویسنده به طور طبیعی، جور دیگری نگاه می کند، جور دیگری عمل می کند و جور دیگری زندگی می کند. تفاوتی که طبعاً برایش پیامدهای مطلوبی نخواهد داشت. او به این غسوءپیامدفها آگاه است؛ اما با این وجود خطر می کند و پا به عرصه اقلیتی به نام نویسندگان می گذارد و به خلق اثر ادبی روی می آورد.»نویسنده مجموعه قصه های «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب مهتاب» متذکر می شود «نوشتن به هر حال، نوعی رویکرد دیگرگونه است» و ادامه می دهد؛ «این رویکرد متفاوت به هستی و پدیده های آن، زمانی که تو به عنوان یک نویسنده یا شاعر شروع به نوشتن قصه یا شعر می کنی، آغاز می شود و از همان وقت، فاصله یی میان تو و کسانی که - آگاهانه یا ناآگاهانه- زندگی و جهان بینی متعارف دارند، ایجاد می شود. بنابراین، تعریف تو در مقام شاعر یا نویسنده، باز مبتنی بر همان دیگرگونگی است.»شاعر مجموعه «بیا تمامش کنیم» همچنین تاکید می کند نوشتن به مثابه عملی ذاتاً متفاوت، به هیچ وجه تابع خواستی به یکباره و روزمره نیست و توضیح می دهد؛ «اگر اثری توانسته است با سایر آثار متفاوت باشد و در عین حال مورد اقبال خوانندگان هم قرار گیرد، به این معنی نیست که غنویسندهف قلم را برداشته و به آنی تصمیم گرفته یک متن متفاوت بنویسد. چنین برداشتی باعث می شود تصوری پیش پا افتاده از قضیه شایع شود و به تبع آن، آثار بی اهمیت، یا در بهترین شکل کم اهمیتی، به عنوان اثر -مثلاً- متفاوت نوشته و حتی منتشر شود. نویسندگان این آثار فکر می کنند آثار موفق، حاصل اراده مستقیم و شاید یک شبه نویسندگان شان بوده اند، در حالی که با ابتنا بر تفاوتی درونی و در راستای تجربه های متعدد و متوالی است که اثر قابل ملاحظه پدید می آید.»وی در پایان می افزاید؛ “اگر اثری توانسته خاص باشد و خاص بودنش مورد اقبال مخاطبان خاص و عام هم قرار گیرد، قطعاً نویسنده اش تجربه هایی منحصر به خودش و دیدگاه خودش داشته است؛ تجربه هایی که او را از تیپ مولف به کاراکتر مولف تبدیل کرده است.”

 

تفاوت باید در خدمت تمهید ادبی باشد

“ویژگی اثر ادبی، تمایز و تفاوت است؛ از این منظر هر متن به دردبخوری، ادبیات متفاوت محسوب می شود.” با این عبارات، نظرات هوشیار انصاری فر درباره اصطلاح «ادبیات متفاوت» آغاز می شود. این شاعر، منتقد و مترجم ادامه می دهد؛ «اما اگر منظور این است که اثری، خلاف جریان حاکم بر فرهنگ - به لحاظ زیباشناختی- نوشته شود، باید گفت این هم معنایی از ادبیات متفاوت است. به هر صورت فکر نکنم منظور دوستان فارسی زبان ما غاز به کارگیری عبارت «ادبیات متفاوت»ف معنای دوم بوده باشد. این تلقی بیشتر می تواند معادل counter culture باشد که فرق می کند با تلقی که در کشور ما با عنوان «ادبیات متفاوت» نام می برند.»مترجم رمان «صید قزل آلا در امریکا»ی ریچارد براتیگان با ذکر اینکه «به نظر می رسد دوستان ما قدری به تفاوت «دریدا»یی نظر داشته اند عنوان می کند؛ «تفاوت دریدایی نوعاً یک مفهوم نشانه شناختی است و اساساً مفهوم دیگری است.»شاعر مجموعه آماده انتشار «سفرنامه ابامنصور آذر اصفهانی» درباره نسبت آثار شعری خودش با صفت متفاوت می گوید؛ «راستش من خیلی درگیر این واژه نشدم چون از نسبت شعر خودم با counter culture مطمئن نبوده و نیستم. در عین حال تفاوت غاز نظر منف به طور کلی، ویژگی متن است.»هوشیار معتقد است «تفاوت نشانه شناختی» مربوط به مساله یی درون متنی است؛ «در این نوع از تفاوت، بیشتر از اینکه بحث ویژگی یک متن را داشته باشیم، نوعی مساله درون متنی را مدنظر قرار داده ایم. بحثی که معطوف به سطح دلالت است.»وی با ذکر اینکه «کسی که از تفاوت دریدایی حرف می زند، خواه ناخواه درگیر نشانه شناسی است»، توضیح می دهد؛ «تفاوت دریدایی نمی تواند ناظر بر تفاوت یک متن با متن های دیگر یا هر چیز دیگری باشد. مگر اینکه خودش را به صورت تمهید ادبی در متن دربیاورد. از این منظر است که می توان شعرهایی که در کشور ما متفاوت نامیده شده اند را بررسی کرد که به کلی با آن دو معنای قبل فرق می کند.»انصاری فر ادامه می دهد؛ «مثلاً از منظر فرویدی کلاسیک، پشت هر متنی ناخودآگاه مولف نهفته است. از آدم ابوالبشر تا امروز. اما بعد از ظهور فرویدیسم، مکاتب ادبی پدیدار شدند مثل سوررئالیسم که آن مفهوم ناخودآگاه فرویدی را به اسم نوشتن «خود به خود» یا نوشتن «اتوماتیک» به صورت تمهید ادبی درآوردند. این شیوه نوشتن، تمهید -از قضا- خودآگاهانه یی بود برای برداشتن واسطه یی به نام خودآگاهی مولف. راز خلاقیت و بحران بعدی سوررئالیسم، دقیقاً در همین نکته است.»این شاعر و مترجم یادآور می شود «نوعاً از نشانه شناسی - همانطور که از هر چیز دیگری- می توان تمهید ادبی به دست داد» و در پاسخ به سوالی در مورد نسبت مفهوم تفاوت با آثار شعری خودش می گوید؛ «راستش تاکنون «تفاوت» برای من مساله اصلی نبوده؛ من به متن فکر می کنم و اگر به زمینه های آن هم فکر می کنم، این خود متن است که واسطه می شود. یعنی به واسطه خود متن یا به واسطه چند متن در کنار هم است که به زمینه های آن فکر می کنم.»انصاری فر ادامه می دهد؛ «اگر ما تاریخ را متن تلقی کنیم، غاین تلقیف به کار بررسی متن ادبی خواهد آمد؛ بررسی بینامتونی. اما اگر آن را حقیقتی مستقل از متن، چیزی خارج از متن، چیزی که مستقل از متن وجود دارد بدانیم، از آنجا که در این دوگانه همیشه «چیز» مقدم بر «واژه» است، چه تاریخ باشد، چه ناخودآگاه فردی، آن چیز به عامل سرکوب متن و بازی های آزاد آن تبدیل می شود.»وی در پایان سوالی طرح می کند و پاسخ آن را به شیوه خود وا می نهد؛ «آیا حضور نشانه شناسی و مفهوم «تفاوت دریدایی» در متن های غشعری مدعی متفاوت بودن در کشورف ما به صورت تمهید ادبی دیده می شود؟ سوال این است و من در حال حاضر جوابی برایش ندارم »

 

این اصطلاح میان تهی است

در مورد واژه یا ترکیب «ادبیات متفاوت»، آنچه می توانم بگویم این است که اصطلاحی است میان تهی و بی معنا؛ دست کم از دیدگاه من.» این را خلیل درمنکی در ابتدای بحث می گوید و در مقام توضیح برمی آید که «هیچ گاه گروه ها، دسته ها و شاعران و نویسندگانی که می پنداشتند در گستره ادبیات متفاوت می گنجند، نیامدند توضیح بدهند که تفاوت آثارشان با ادبیات بدنه یا همان ادبیات رسمی و مسلط چیست،»این نویسنده و منتقد ادامه می دهد؛ «در ایران، همواره دیدگاه ها در مورد ادبیات متفاوت این گونه شکل گرفته است که هر آن ادبیات، هر آن شعر یا قصه و هر آن نوشته یی که به ادبیات مسلط شباهت نداشته باشد، ادبیات متفاوت - یا ادبیات دیگر- است. در حالی که در مورد نقاط تفاوت، یا هیچ گاه به درستی توضیح داده نشده یا اگر در مواردی توضیحاتی هم وجود دارد، بسیار ناچیز است. از سوی دیگر، بی معنا بودن، میان تهی بودن یا سترون بودن این اصطلاح هم از همین جا می آید؛ از این سوال که آیا هر کسی جور دیگری نوشت و مانند ادبیات رسمی و مسلط ننوشت، باید به غاثرف او گفت ادبیات متفاوت؟ می بینیم که این اصطلاح، چقدر کلی و پردامنه است. در واقع گستردگی دامنه این اصطلاح به جایی می رسد که بی دامنه و بی معنا می شود.»وی به ریشه های اصطلاح «ادبیات متفاوت» اشاره و عنوان می کند «شعر دیگر» در دهه 40، یکی از بارزترین ریشه های این اصطلاح است. درمنکی درباره منظور شاعران «شعر دیگر» از این اصطلاح می گوید؛ «آنها از به کار گیری این اصطلاح، گونه یی دیگر از شعر را در سر داشتند که تفاوت ها و ناهمسانی هایی را با ادبیات بدنه یا ادبیات رسمی داشت. اگر نبود توضیحات یدالله رویایی -که از درون داستان شعر حجم در بعضی جاها به شعر دیگر هم برمی خورد- آستانه تفاوت شعر دیگر، امروز چندان برای ما روشن نمی بود.»این منتقد به سوالی در مورد تفاوت های پدیدارشناختی «شعر دیگر» با شعر متداول و مسلط دهه 40 نیز پاسخ می دهد؛ «اصلاً «شعر دیگر» چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید من هم شعر دیگری هستم. البته آنها نمی گویند ما غخالقانف ادبیات متفاوتی هستیم؛ اما اگر بخواهیم ریشه های ادبیات متفاوت را بگیریم، به شاعران «شعر دیگر» هم می رسیم. ضمن اینکه جدای از آنها، شما به خیلی دیگر از شاعران دهه 40 هم -بر اساس تعریفی که در همان مقطع وجود داشت- می توانید بگویید «شاعر شعر دیگر»؛ همه آنهایی که آثارشان به نوعی با ادبیات رسمی یا ادبیات بدنه متفاوت بود. در حالی که برای ما غهنوزف هم آستانه تفاوت های «شعر دیگر» روشن نیست.»درمنکی در تشریح سیر تاریخی اصطلاح ادبیات متفاوت در نیم قرن گذشته، به نیمه اول دهه 70 می رسد؛ «جلوتر که بیاییم و برسیم به دوستان مان در کارگاه شعر و قصه غرضاف براهنی، می بینیم آنها هم مجموعه غشعرفهای خود را زیر عنوان کلی «ادبیات دیگر» منتشر می کنند. از آن سری کتاب ها که ناشرش انتشارات خیام بود، تا جایی که در خاطرم هست، اولی عباس حبیبی بود، دومی رویا تفتی و سومی شمس آقاجانی. از آن کتاب ها این طور برمی آید که گویا این دوستان هم مدعی فاصله گیری با شعر مسلط هستند و می خواهند بگویند ما شعری می نویسیم که از جنس ادبیات بدنه نیست و با شعر بدنه تفاوت ها و ناهمسانی هایی دارد.»وی سپس از رفتار این گروه از شاعران با عنوان «ادبیات دیگر» انتقاد می کند؛ «سوال این است که اگر این دوستان را به عنوان شاعرانی می شناسیم که شعر متفاوتی می نویسند و شاعران - به اصطلاح- دیگری هستند، چرا نباید شاعران دیگرتری هم بتوانند این عنوان را به نام خودشان به کار ببرند؟ می بینیم که خود اصطلاح، چندان معنادار نیست. مثل خیلی دیگر از عناوینی که در دوره های مختلف باب شد. با این تفاوت که برخی از این عناوین تا حدی توضیح یافته تر از اصطلاح «شعر دیگر»اند. به عنوان مثال، اصطلاح «شعر پسانیمایی» که آقای باباچاهی مطرح می کند به مراتب دقیق تر از «شعر دیگر»، «ادبیات دیگر» و «ادبیات متفاوت» است. حتی اصطلاحاتی مثل ادبیات زنان، ادبیات فمینیستی، ادبیات چپ و… که خودشان هم خیلی کلی اند و به نظر من میان تهی و سترون، اما در قیاس با «ادبیات دیگر» یا «ادبیات متفاوت»، دقیق تر به نظر می رسند. بنابراین اصطلاحاتی مثل «ادبیات متفاوت» در نوع خود یک بی معنایی بزرگ است»

 

بی مرز، نامتعین، متفاوط

نظریه پرداز «شعر متفاوط» پیرامون افق های خوانش این شعر می گوید؛ «در بازی زبانی «شعر متفاوط» همان طور که بارها نوشته و تاکید کرده ام، چشم انداز خوانش ما «زبان» است. در این چشم انداز، «زبان» امری محدود و دارای مرز نیست و به زبان نوشتاری هم تقلیل داده نمی شود. همه چیز زبان است؛ دائماً در حال گسترش، بی مرز، متغیر، نامتعین.»محمد آزرم یادآور می شود که در«شعر متفاوط» بین فضاهای زبانی مختلف، همواره فاصله های برنداشتنی وجود دارد. این شاعر می افزاید؛ «با ورود از یک فضای زبانی به فضای زبانی دیگر، بدون اینکه دچار بی ارتباطی شده باشیم، در این فاصله ها قرار می گیریم. پس در «شعر متفاوط»، هیچ «بازنمایی» زبانی اتفاق نمی افتد؛ بلکه یک نمای زبانی جدید در یک فضای زبانی جدید شکل می گیرد. نسبت بین این امور زبانی، «غیریت»، «این نه آنی» و «دیگربودگی» است.» وی ادامه می دهد؛ «هر «شعر متفاوط» حرکت به سمتی است که جریان پیوسته و خودبه خودی تفاوت در زبان را به مساله و کنشی زیباشناختی تبدیل کند، حضور چنین جریانی را در خودش پیگیر شود و بدون کوشش برای ساختن روش از یک کنش خاص و تبدیل یک ارگانیسم زبانی پویا به یک مکانیسم زبانی تکرارشونده، شکل جدیدی از شعر پدید آورد که نه تنها با شعرهای دیگر تفاوت داشته باشد، بلکه تفاوت پیوسته و درونی شکل شعر در خودش، مساله ساز آن باشد.»آزرم یادآور می شود که «چه در نوشتن و چه هنگام خوانش «شعر متفاوط»، جهت ارتباط همواره از شعر به سمت دیگر فضاهای زبانی است. «آگاهی» و نیز هرچه و آنچه در آگاهی ظاهر می شود، «زبان» است. جدایی و تفکیک «آگاهی» از «زبان» یا تقدم قائل شدن برای «آگاهی» نسبت به زبان، نه پذیرفتنی است و نه امکان پذیر. «جهان» به این دلیل در حوزه آگاهی ما قرار می گیرد که زبانی است و قابل خوانش و خوانده شدن. جهان پدیده یی زبانی در آگاهی است.»نظریه پرداز «شعر متفاوط» در تاکید بر اینکه شعر مد نظرش مشروعیت خود را از خارج از خود نمی گیرد، می گوید؛ «هر شعر«متفاوط» باید به گونه یی، خودتوجیه گر و خودمشروعیت بخش باشد و به اثبات خود و موقعیت جدید شعر بودن بپردازد. باید توانایی پس زدن همه تعریف های محدودکننده یی را که همواره در تقابل با دیگر مفاهیم نگه اش می داشتند، داشته باشد.»آزرم التقاط، وام گرفتن از دیگر ژانرهای زبانی و دیگر نظام های ارجاعی، نفوذ، اختلاط و امتزاج با هر زمینه غیرشعری که در گذشته شعر نبوده و بخشی از سابقه زبانی شعر تلقی نمی شده، گسترش بی وقفه ژانر شعر و سیال کردن مرزهای آن را تعریف هایی می خواند که در شعر «متفاوط» نفی کننده «امر نو» محسوب نمی شوند.این شاعر اضافه می کند؛ «این بازی زبانی، به الزامات دستور زبانی و معناهای دستوری به بیانگری ها و روایات منطقی، و حتی به نابیانگری صرف و حرکت به سمت یک نظام ارجاعی موسیقایی در زبان، یا بسنده کردن به ابعاد دیداری خاص که به یک نشانه شمایلی محدود شوند، متعهد و پایبند نیست. نه آنها را می پذیرد و نه رد می کند.» وی به بیان وجهی ایجابی از شعر «متفاوط» می پردازد و می گوید؛ «فرآیند خلاقیت و نوآوری ایجاب می کند که در هر شعر «متفاوط» شاهد شکل گرفتن ارتباطات قبلاً تعریف نشده و خارج از انتظارهای قبلی باشیم.»به باور آزرم «شعر متفاوط، بازی در متنی است که مدام قراردادهای خودش را تغییر می دهد، نقض می کند و به هدفی در خود تبدیل می شود که متکثر است و لذتی تعریف شده ندارد.» نظریه پرداز شعر متفاوط به حرف هایش درباره شعر مد نظر خود این طور پایان می دهد؛ «غشعر متفاوطف همه چیز را تعریف و نام گذاری می کند. در حالی که تنها خودش را نامیده و تعریف کرده و به این خودشناسی و خودشناسایی درحالی ادامه می دهد که مرز بین «خود» و «دیگری» تعین ناپذیر می ماند؛ نه شکل می گیرد و نه محو می شود. خود «دیگری» است و دیگری یک «خود» دیگر است»

 

ادبیات متفاوت، ناشی از زندگی متفاوت است

علیرضا بهنام معتقد است اثر ادبی متفاوت، زاییده تجربه های متفاوت در زندگی انسان امروز ایرانی است؛ «ادبیات متفاوت، نوعی از ادبیات است که وابستگی تام و تمام به شرایط زیست اجتماعی انسان امروز ایرانی دارد؛ انسانی که شرایطی بسیار پیچیده دارد و تجربه هایی خاص را از سر می گذراند. ادبیات متفاوت در واقع زاییده این پیچیدگی است و بناست که به نیازهای انسانی که با این پیچیدگی زندگی می کند، پاسخ دهد.»این شاعر و منتقد با بیان اینکه «بنابراین می توان گفت ادبیات متفاوت در برابر ادبیات سهل انگارانه قرار می گیرد» در بیان ویژگی های ادبیات سهل انگارانه به محافظه کاری این نوع از ادبیات اشاره می کند و می گوید؛ «ادبیات سهل انگارانه تلاش دارد با نشخوار تجربه های گذشته و پیمودن راه های امن پیموده شده، بار خویش را به مقصد برساند.»وی ادبیات متفاوت را وامدار نظریه «دیفرانس» اندیشمند فرانسوی «ژاک دریدا» برمی شمارد و در توضیح آن می گوید؛ «این نظریه به وضعیتی از نوشتار اشاره دارد که در عین ایجاد تفاوت با نوشته های دیگر دریافت سر راست خواننده از متن را به تعویق می اندازد و به این ترتیب باب مکالمه را با خواننده باز می کند.»بهنام در بیان اهمیت نقش و جایگاه خواننده در ادبیاتی که «متفاوت» خوانده می شود، رویکرد ادبی خود - در مقام مولف - را مورد اشاره قرار می دهد؛ «من در رویکردم به ادبیات به همان اندازه که به اجرای دریافت های ذهنی خودم اهمیت می دهم، برای مخاطبم نیز این امکان را به وجود می آورم تا با مشارکت در متن هایی ناتمام یا نیمه تمام، او نیز متن خودش را بیافریند.»وی موفقیت ادبیات موسوم به «متفاوت» را در گرو مشارکت خواننده در متن می داند و می گوید؛ «بدیهی است میزان علاقه مندی خواننده به شرکت در بازی ادبیات متفاوت در موفقیت این نوع ادبیات نقش بسیار مهمی دارد. به عنوان یک شاعر هرگاه چنین اتفاقی بیفتد، احساس می کنم حلقه نشانه شناختی متن من، تکمیل شده است.»علیرضا بهنام در پاسخ به این سوال که عبارت «ادبیات متفاوت» آیا صرفاً مربوط به تاریخ معاصر ادبیات و دوران حاضر است، توضیح می دهد؛ «تفاوت به آن مفهومی که من از آن حرف می زنم، بله متعلق به دوران حاضر است. علتش هم این است که تنها در زمانه یی که در آن زندگی می کنیم، پیچیدگی وجه غالب زندگی بشر در همه جای دنیا شده است.»بهنام ادامه می دهد «در - مثلاً - یک قرن پیش صورت مساله زندگی انسان ها خیلی ساده تر از امروز قابل طرح بود و مشکلات شان به مراتب ساده تر از حالا رفع می شد. اما امروز دیگر چنان نیست.»وی با یادآوری اینکه پیچیدگی زندگی انسان ها به واسطه شرایط جغرافیایی محل زندگی شان در جای جای دنیا با هم فرق دارد، اضافه می کند؛ «پیچیدگی زیست انسان امروز ایرانی با پیچیدگی زیست انسان های دیگر نقاط دنیا تفاوت زیادی دارد. این نکته موجب می شود اثری که در متن جامعه ایرانی خلق می شود، نوعاً متفاوت با آثار ادبی سایر نقاط دنیا باشد؛ چرا که غشاعر و نویسنده ایرانیف به ناگزیر با پرسش هایی متفاوت از پرسش های مطرح در جاهای دیگر دنیا دست و پنجه نرم می کند »

 

بعضی ها، ادبیات را با «کالت» اشتباه می گیرند

مجتبا پورمحسن معتقد است «می شود با چند جمله مشروعیت منطقی عبارت «ادبیات متفاوت» را زیر سوال برد» و اضافه می کند «ادبیات در ذات خود متفاوت است.» این شاعر و روزنامه نگار یادآور می شود؛ «شعر هم چیزی است «متفاوت» از چیزی که تا قبل از آن متن شعری، نوشته یا گفته شده است و داستان هم طبیعتاً شیوه یی از روایت حکایتی است که «متفاوت» از حکایت است.» شاعر مجموعه تازه منتشر شده «تانگوی تک نفره» می افزاید؛ «اگر شعر حافظ یا مولوی و سعدی و جامی و منوچهری و بیدل و سنایی و نیما و فروغ و اخوان ثالث و شاملو و… ماندگار شده، و ایضاً داستان های نویسندگانی همچون صادق هدایت و هوشنگ گلشیری و بزرگ علوی و بهرام صادقی و جمالزاده و… بر تارک ادبیات غداستانیف ما نشسته، خود گواه این مساله است که آنها متفاوت از دیگران نوشته اند. یعنی چیزی در آثارشان بوده که آنها را از آثار دیگران جدا کرده است. بنابراین ادبیات خود به معنای «نوشتار متفاوت» است.»مترجم رمان در دست انتشار «مرد بدون کشور» نوشته کورت ونه گات عبارت «ادبیات متفاوت» را برخوردار از دربرگیری معنایی وسیعی در سراسر دنیا می داند و متذکر می شود که این عبارت «در زمان های مختلف و در چهارگوشه جهان، ناظر بر تعاریفی منحصر به فرد از شیوه نوشتار ادبی بوده است.» مجتبا می افزاید؛ «مثلاً در اروپا معمولاً ادبیات متفاوت یا مستقل به آن دسته از آثاری گفته می شود که به دلیل ساختار نامتعارف شان راهی به چرخه اقتصادی صنعت نشر نمی یابند و به اصطلاح پرفروش نیستند. البته این شکل بیرونی فرآیند است. یعنی نمی توان گفت در اروپا هر اثر ادبی که فروش خوبی نداشته باشد، «ادبیات متفاوت» است.

بلکه می شود این گونه گفت که آثار متفاوت ادبی که ساختار نوآورانه یی دارند، معمولاً با تیراژ بسیار پایینی منتشر می شوند. در امریکا شرایط متفاوت است و سیستم اقتصاد لیبرال، عمیق ترین نمودهای فرهنگ را هم با معیارهای اقتصادی منطبق می کند. به همین خاطر است که کتاب های نویسنده متفاوتی مثل «جویس کرول اوتس» هم در فهرست پرفروش ترین کتاب ها قرار می گیرد. حتی آن دسته از نویسندگان امریکایی که در ایران به عنوان نویسندگان متفاوت شناخته می شوند، مثلاً ریچارد براتیگان و شاعران و نویسندگان نسل بیت هم در دوره خود، نویسندگانی با مخاطبان بسیار بوده اند. بنابراین در امریکا سیستم اقتصادی سیستم فرهنگی را چنان تحت تاثیر خود قرار می دهد که کمتر می توان در آثار نویسندگان متفاوت امریکایی هم، نوآوری های بسیار نامتعارف ساختاری را دید. اگر هم هست، روایتی ساده و آسان فهم با مضامین روز هم همراهی اش می کند که باعث می شود کل کار باز هم در چرخه اقتصاد فرهنگ حل می شود. به همین دلیل است که آثار نمایشنامه نویس متفاوتی مثل «برنارد ماری کولتس» فرانسوی در امریکا به اندازه آثار نمایشنامه نویسانی همچون «سم شپارد» و «تام استاپارد» مخاطب ندارد.»شاعر مجموعه های «من می خواهد خودم را تصادف کنم خانم پرستار» و «هفت ها» درمی آید که «در ایران امروز اما اوضاع باز هم متفاوت تر است. در کشور ما که آثار ادبی پرفروش هم به زحمت مجموع تیراژشان به صدهزار نسخه می رسد، شرایط اقتصادی و صنعت نشر نمی تواند پایه تعریف ما از اصطلاح «ادبیات متفاوت» باشد. با تاکید بر استدلال اولم که اصلاً ادبیات خود به معنای نوشتار متفاوت است، در نگاهی گذرا می توان ادبیات متفاوت را با چند پارامتر از ادبیات غیرمتفاوت (که در تعریف فلسفه ادبیات اصلاً وجود ندارد) مجزا کرد. ادبیات متفاوت در ایران در مقابل ادبیات متعارف قرار می گیرد. این عبارت بیش از هر زمانی در سال های پس از کودتای 28 مرداد 1332 نمود یافت. جامعه ادبی به این اتفاق ناگوار سه نوع واکنش نشان داد. گروهی به آثار یکسره معترضی که کمتر ارزش ادبی داشتند و بیشتر شعاری بودند، پرداختند. گروه دوم شاعرانی بودند که با توجه به ذات ادبی آثارشان واکنشی سمبلیستی به شرایط خفقان آور آن روزها داشتند. شعرهای اعتراضی اخوان ثالث و شاملو نمونه هایی از این نوع واکنش است. دسته یی دیگر اما در عکس العملی متفاوت آثار ادبی را از هرگونه ارجاع بیرونی اخته کردند. البته آنها معتقد نبودند که آثارشان بی تاثیر از وقایع سیاسی اجتماعی دوران شان بوده بلکه درست برعکس، آنها بر این باور بودند در فضایی که عمل سیاسی عقیم شده، ادبیات اخته شده واکنشی نو به شرایط اجتماعی است. هوشنگ ایرانی و یدالله رویایی نمونه یی از این شاعران بودند.»پورمحسن ادبیات امروز ایران را دارای دو دیدگاه نسبت به «ادبیات متفاوت» می داند و در این باره می گوید؛ «عده یی معتقدند ادبیات متفاوت عبارتی توصیفی برای ادبیات ناب است که جز به خود آن اثر ادبی نباید ارجاعی به واقعیتی غیرادبی داشته باشد. البته این گروه تعاریف مبسوطی از آنچه ادبیات متفاوت می نامند دارند که بخشی از آن ناظر بر این واقعیت است که ادبیات متفاوت، متفاوت تر از آن است که بتوان آن را در بند تعاریف اسیر کرد. این جریان ادبی اتفاقاً در سال های اخیر با تجاربی که به دست آورده، نوعی از ادبیات را نمایندگی می کند که علاوه بر تعاریف رادیکال از ماهیت ادبیات به شیوه خود به فرآیند اجتماعی- فرهنگی روز جامعه واکنش نشان می دهد. اتفاقاً اگرچه این واکنش مستقیم نیست، اما عمق بیشتری دارد. گروه دیگری از قائلان به ادبیات متفاوت نویسندگان و شاعران محافظه کارانی هستند که می کوشند تعریف ادبیات متفاوت را به معیارهای آثار خود تقلیل دهند. آنها که هر لحظه دیگران را در غمعرضف خطر افتادن در ورطه ادبیات غیرمردمی برمی شمارند، در تعریف ادبیات متفاوت بر تاثیرگذاری بر «مردم» تاکید زیادی دارند. اگرچه نه اثر عاشقانه شان واقعاً عاشقانه است و نه اثر سیاسی شان اثری حقیقتاً سیاسی. این گروه البته امروز شکلی از ادبیات متفاوت و غیرمتفاوت را نمایندگی نمی کنند و فقط به فراخور شرایط روزگار می خواهند ادبیات را به یک «کالت» تبدیل کنند.وی در پایان اضافه می کند؛ «ادبیات، در ذات خود «متفاوت» و «تعریف ناپذیر» است. به همین دلیل گمان می کنیم همه ما باید به خلق آثار ادبی مان بپردازیم چرا که هر آنچه ذاتاً ادبیات باشد، «متفاوت» است؛ چه با معیارهای فرهنگی اروپایی و چه با متر اقتصادی فرهنگ امریکایی و البته انبوه پارامترهای متناقض تعاریف ایرانی، »

 

جریان های ادبی امروز ایران بیشتر نشاندار هستند تا متفاوت

اینکه ذهن ثنویت باور ایرانی در کنشی غریزی برای هر نظریه جدید - و عمدتاً وارداتی- زیبایی شناسی ادبی، تافته یی جدابافته است، قول گزافی نیست. چنان که به مجرد طرح هر نمونه از چنین نظریه هایی، خواننده - به معنای متوسع کلمه- آن را در تقابل با تاریخ نظریه پردازی ادبی قرار داده است. تو گویی به غایت و نهایت مسیر دیرسال ادبیات و هنر در مجموعه فرهنگ بشری رسیده باشد، چه، در این میان آنچه اهمیت می یابد، نامگذاری آن نظریه است نه چیز دیگر. چندان که از تقابل دو اصطلاح «ادبیات متفاوت» و «ادبیات متعارف» برمی آید. لیلا صادقی «تفاوت» را شاخصه یی می داند که امروزه در ایران بر اساس آن آثار ادبی را به دو دسته تقسیم می کنند. این قصه نویس می گوید؛ «تفاوت، مقوله یی است که به نظر می رسد امروزه تیتر خوبی را برای هر نوع کار هنری ساخته است؛ «متفاوت». شاید این تفاوت به یک ارزش تبدیل شده باشد؛ ارزشی که گویا به طبقه بندی آثار هنری می پردازد. یک طبقه عبارت است از آثار متفاوت و یک طبقه هم آثار غیر متفاوت.» صادقی به غیرشفاف بودن مرز میان متفاوت ها و- به اصطلاح- متعارف ها اشاره می کند؛ «مساله اینجاست که به دلیل دقیق نبودن تعریف از تفاوت، مرز دقیقی بین این دو طبقه نمی توان کشید.» وی به صرافت نگاه کردن از منظر فردینان دو سوسور می افتد و درمی آید که «از دیدگاه سوسور، ارزش براساس ایجاد تمایز یا تقابل ایجاد می شود و هر عنصری که دارای مشخصه های لازم یک مجموعه باشد، در تقابل با عناصر دیگر دارای تمایز است؛ بنابراین از این منظر همه آثار با آثار دیگر فرق دارند و همین تمایز، آنها را صاحب ارزش می کند. اما این فرق، بخشی از ماهیت ذاتی هر پدیده است تا آن پدیده عضو یک مجموعه به شمار بیاید و نمی توان از آن برای طبقه بندی استفاده کرد.»وی به نظرگاه ژاک دریدا به مقوله تفاوت اشاره می کند و می گوید؛ «اگر از منظر دریدا به این واژه نگاه کنیم، تفاوت (دیفرانس) هم مفهوم تفاوت و هم تعویق را در خود دارد که همواره به عنوان دلالت و نیز کنش تعویق معنا منجر به تولید تفاوت های ازپیش انگاشته می شود. در منظر دوم، با باز کردن مفهوم کنش تعویق معنا می توانیم به جریان های متفاوت ادبی نظری بیندازیم. وقتی معنای رایج و مرسوم در سنت هنری یک جامعه شکسته می شود و به تعویق می افتد، تمایز سوسوری و تعویق دریدایی می توانند یک ادبیات متفاوت ایجاد کنند. این نوع ادبیات در ابتدا یک نوع گسست ارتباطی ممکن است به همراه داشته باشد چرا که مخاطبانی که تعویق معنا در آنها تاخیر دارد، آن را بی معنا تلقی می کنند، اما به مرور وقتی که این نوع تعویق متعارف شود، تفاوت آن به همان تفاوت رایج تبدیل می شود.»صادقی بحث ادبیات متفاوت را در ایران قدری حساس قلمداد می کند و می گوید؛ «این بحث در ادبیات کشور ما از آن رو کمی حساسیت برانگیز است که ما با مساله بحران مخاطب روبه رو هستیم. در چنین موقعیتی هر نوع تولید هنری ممکن است برای مخاطبانی که پیگیر آثار هنری نیستند، بی معنا تلقی شود و هر نوع نشانداری (برجسته شدن) ممکن است عنوان متفاوت به خود بگیرد. در صورتی که بسیاری از جریان های نشاندار می توانند تلاشی برای متفاوت بودن تلقی شوند که لزوماً هم متفاوت نباشند. به طور کل جریان های ادبی امروز ایران بیشتر نشاندارند و تا متفاوت چرا که هر نوع درهم ریختگی باعث ایجاد نشانداری در سطوح مختلف می شود که با تاخیر معنایی فاصله دارد؛ ولی اگر این درهم ریختگی دلالت مند باشد، خود به نوعی ریخت تبدیل می شود که متفاوت است. ادبیاتی که برای هر تغییری که ایجاد می کند، دلالتی گفتمانی داشته باشد، می تواند معنا را به تعویق بیندازد. این نوع ادبیات را می توان متفاوت نامید.»

 

منبع: اعتماد