کشور را مانند مزرعه ای به آتش می کشند

نویسنده

» بابک داد در مصاحبه با روز:

بابک داد، روزنامه نگار، در مصاحبه با روز به ویژگی های تصمیم دولت احمدی نژاد مبنی بر تاسیس ده مرکز غنی سازی و سیاست مبارزه طلبانه دولت در مواجهه با غرب پرداخته است. وی با اشاره به ناکامی مقامات جمهوری اسلامی درکسب حمایت کشورهایی مانند روسیه وچین وحتی برزیل درشورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، واکنش دولت در مذاکرات هسته ای را “کودکانه” می داند. این مصاحبه در پی می آید.

 

ایران در پاسخ به قطعنامه شورای حکام واکنش تندی نشان داده و از تاسیس ۱۰ مرکز غنی سازی جدید و کاهش همکاری ها با آژانس سخن گفته است . این رویکرد وارد شدن به یک مرحله پرتنش دیگر در رابطه ایران با غرب نخواهد بود؟

در حقیقت واکنش جمهوری اسلامی، بخش دیگری از پرده رفتارهای نابهنجار دولت در عرصه سیاست خارجی است. امروز ایران با این واقعیت تلخ مواجه شده که در عرصه های جهانی، نمی تواند روی دیپلماسی یارگیری های کودکانه خیلی حساب کند. روسیه و چین با همه امتیازاتی که تابحال از جمهوری اسلامی گرفته اند، وقتی با این واقعیت روبرو شدند که اجماع جهانی قانونی بر علیه برنامه اتمی ایران،نسبت به احتمال حمله یکجانبه اسرائیل به تأسیسات هسته ای و بروز یک جنگ فراگیر در منطقه، گزینه بهتری است طبیعتابه گزینه مطمئن تر، یعنی تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و شاید بخشی از عصبانیت دولت و واکنش شتابزده اش هم بابت همین بود که از روسیه و چین توقع نداشت تنهایش بگذارند. از طرفی آنهمه خرج ودادن  امتیاز به برزیل که عضو شورای حکام است نتوانست رأی مناسبی برای جمهوری اسلامی بدنبال داشته باشد و دیدیم که برزیل هم “ممتنع” رأی داد. یعنی اسیر دیپلماسی خاله بازی جمهوری اسلامی نشد و آبروی جهانی خود را هزینه برنامه های مشکوک اتمی ایران نکرد. اینها باعث بروز آن واکنش کودکانه از سوی نظام شده که قطعا شرایط را برای ایران بدتر از قبل خواهد کرد.

 

به نظر شما از منظر سود ـ فایده، چه دیدگاهی از چنین رویکردستیزجویانه ای می تواند بهره ببرد؟ ‌آیا این واکنش تنها یک برخورد احساسی و ناپخته وغیرحرفه ای در سطح روابط بین الملل است؟

دولت می خواهد با همان لحن پرخاشگرانه ای که با ملت دربند خود سخن می گوید، با جامعه جهانی هم حرف بزند. این واقع بینانه نیست و زبان گفتگو با دنیا شاخ  و شانه کشیدن نیست و جهان چنین ادبیاتی را نمی پذیرد. اقدام عجولانه اعلام ساخت ده مرکز غنی سازی دیگر، علاوه بر اینکه خام دستانه بود، موجب شد دنیا به حرفی که مدتهاست از سوی ناظران گفته می شود، برسد. ما می دانیم که این واکنش تند، ناشی از دلسوزی نظام جمهوری اسلامی برای تأمین انرژی و برق ملت نیست،اما حالا افکار عمومی جهانیان هم به این سئوال بزرگ برخورد کرده که این عصبانیت و واکنش خشم برای تأمین برق و انرژی برای مردم است؟  اگر بله، چرا بدیهی ترین حقوق این مردم را تأمین نمی کنند و به مجرد کمترین اعتراضی، چاقوکش هایشان را به میان ملت می فرستند و از کشته، پشته می سازند؟ در حقیقت این رویکرد پرخاشگرانه نه تنها منفعتی برای دولت ایران ندارد، بلکه در تأیید سخنان کسانی است که نظام جمهوری اسلامی را در ادعای دستیابی به انرژی هسته ای “صلح آمیز” صادق نمی دانستند و همچنین باعث اجماع بیشتر کشورهای دنیا بر علیه حاکمیت اسلامی می شود. هرچند اقدام آژانس از جهاتی به سود “مردم” ماست، زیرا بر اساس اخبار موثق، دولت اسرائیل قصد انجام یک حمله سرکوبگرانه بر علیه تأسیسات اتمی ایران را داشت که این قطعنامه موجب شد اسرائیل  برای حمله بهانه ای نداشته باشد و خطر یک اقدام عجولانه از سوی اسرائیل فعلا به تعویق بیفتد. طبیعتا تعویق هر جنگی به سود “ملت” ماست و از این بابت، اجماع نهاد قانونی آژانس بر علیه برنامه اتمی ایران، عملا از بروز یک جنگ ناگهانی و دامنگیر،البته فعلا، جلوگیری می کند.

 

با این وضعیتی که دولت احمدی نژاد ایجاد کرده آیا از همین اکنون می توان گفت مذاکرات ایران با غرب با شکست مواجه شده است؟

سخنان رئیس مجلس و رئیس دولت کودتایی عملا نشانه ای از قهر کودکانه مقامات جمهوری اسلامی است. کسانی که این حکومت و بازیها و عشوه هایش را می شناسند می دانند این هم ممکن است در جهت سیاست “خرید زمان” باشد. آنچه مسلم است اینکه ایران بلوف زده و قادر نیست در زمان کوتاه، ده مرکز تازه برای غنی سازی اورانیوم بسازد. اگر واقعا جمهوری اسلامی تا دو ماه دیگر آن 5 مرکز غنی سازی را که احمدی نژاد تهدید کرده می تواند به سرعت بسازد و راه اندازی کند، باید به این نتیجه رسید که ایران قبل از این قطعنامه، مخفیانه در حال ساختن مراکز تازه غنی سازی بوده و با بهانه تازه ای که روز جمعه بدست آورده، در واقع خبر آن را با نوعی تهدید و شاخ و شانه کشی اعلام کرده است. طبعا ایران دوباره به “عشوه گری” در روند مذاکرات ادامه خواهد داد و واکنش شتابزده و غیر عقلانی روز شنبه دولت و مجلس همگی روی قضاوت غربی ها و داوری مردم جهان درباره صداقت مقامات جمهوری اسلامی اثرات مخربی می گذارد و ممکن است کلاف مذاکرات را از این هم که هست پیچیده تر سازد.

 

آیا این تعبیردرست است که جمهوری اسلامی برای فرار از مسائل داخلی به سمت یک مشکل بسیارجدی خارجی پیش می رود؟‌ یعنی همان اتفاقی که زمان جنگ رخ داد که عملا با ادامه جنگ ودرحقیقت ادامه یک تنش بزرگ، حکومت به برخورد با مخالفان و تحکیم قدرت خود درداخل سامان داد . آیا می توان گفت که به بن بست کشاندن مذاکرات درهمین مسیر است؟

 این ساده ترین ارزیابی از این واکنش ایران است،اما باید دید نظامی که در حال استیصال است و در ضعیف ترین حالت خود قرار گرفته،می تواند چنان وضعیت خطیری را مدیریت کند؟ حاکمیتی که نه به قوای مردمی متکی است، نه مشروعیت ملی دارد، نه مراجع حاضر به پشتیبانی از آن هستند و نه بخصوص در جامعه جهانی می تواند مانند سی سال قبل به عنوان کشور مورد تجاوز واقع شده، چهره مظلومی داشته باشد، بعید است بتواند از چنین گرداب هولناکی بیرون بیاید. حاکمان جمهوری اسلامی بسیار ترسو تر و ضعیف تر از آنچه اظهار می کنند هستند. آنها حتی بر سر جزایر سه گانه حاضر نشدند کمترین تنشی با کشور امارات داشته باشند. از طرفی شرایط منطقه خلیج فارس امروز بسیار با شرایط همین منطقه در سی سال قبل فرق کرده، حضور آمریکا در دو سوی ایران و بخصوص این اجماعی که دارد بر علیه ایران به سرعت شکل می گیرد، حکومت ایران را با تمام خامی به این فکر می اندازد که شروع هرگونه تنشی در منطقه، قبل از هر چیز یک قربانی بنام ایران خواهد داشت. آنها آنقدر شجاعت ندارند که با جان خود بازی کنند.  یادمان نرود فریاد خشم آلود مقامات تهران، بیشتر برای پوشاندن ترس آنهاست تا نشانی از قدرتشان باشد.

 

ادامه چنین روندی چه سناریوهایی را پیش روی مسوولان جمهوری اسلامی برای برون رفت از شرایط موجود می گذارد؟

 حاکمان ایران ممکن است به بهانه جنگی که خود دارند شعله هایش را می افروزند، با مخالفان داخلی برخورد کنند اما دامنه این سرکوبها خیلی زود فروکش خواهد کرد و آنها را به نتیجه مطلوبشان نمی رساند. آنها البته این سایه ترس را بر سر مردم می گسترند تا بلکه مردم را به بهانه احتمال بروز جنگ از ادامه حق طلبی شان منصرف کنند و یا تقصیر را بر معترضان بیندازند. اما اینها در عالم واقعیت دستآوردی است که حاکمان بدنبالش هستند، ولی “بقا”ی آنها را تضمین نمی کند. حاکمان جمهوری اسلامی به دبنال خرید زمان هستند تا به مرحله ای برسند که در مذاکره قدرت چانه زنی بالاتری از مثلا تبدیل اورانیوم 5 به بیست درصدی بیابند و بتوانند به زعم خودشان قدرتهای جهانی را از پیگیری مسائلی مثل حقوق بشر در ایران پرهیز دهند و در عوض، بقای حکومتشان را از آن قدرتها مطالبه کنند. بر این اساس

اول اینکه آنها مدتی بر سرعت مخفی کاریهای هسته ای خود می افزایند. ممکن است به قاچاق بیشتر مواد لازم دست بزنند و نمایش اقتدار بدهندکه این البته خیلی کاربردی نیست. توان ایران برای غنی سازی محدود است و فقط می تواند در کارزار تبلیغاتی ادعای سریع تر شدن روند غنی سازی را به نمایش بگذارد. دوم اینکه آنها به سرعت به روسیه و چین پیغام خواهند داد و ممکن است بخش دیگری ازمنافع ملی ایرانیان را قربانی لابی های پشت پرده خود با شرق کنند. این هم تا زمانی برای جمهوری اسلامی کاربرد دارد که واقعیت ها از امتیازها و معامله ها پیشی نگیرند. واقعیتی بنام احتمال جنگ خیلی از معامله های پشت پرده را بر هم می زند. چنانکه جمعه این اتفاق افتاد و روسیه و چین ناگزیر شدند به تعهد بین المللی خود متعهدتر  باشند تا به مقامات معامله گر تهران. اماسوم اینکه وضعیت فعلی خیلی هم از نظر مقامات جمهوری اسلامی نامطلوب نیست که بدنبال راه برون رفت از آن باشند. از نظر حاکمان ایران هنوز تا رسیدن قطعنامه آژانس انرژی اتمی به شورای امنیت راه زیادی باقی است و تازه اگر نتوانند اعضای شورای امنیت را با معامله های پشت پرده به انفعال بکشانند، یک قطعنامه دیگر صادر می شود که دست بالا،احمدی نژاد آن را کاغذ پاره ای می نامد و امکان اجرایی آن را باور نمی کند. از دید مقامات جمهوری اسلامی فعلا بهترین کار سرکوب اصلاح طلبان و معترضان به بهانه این اتفاق است. ترقی عضو هیأت مؤتلفه دیروز گفته بود شعارهای مرگ بر روسیه و مرگ بر چین اصلاح طلبان باعث شد روسیه و چین به قطعنامه آژانس رأی مثبت بدهند! این یعنی شرایط فعلی و قطعنامه آژانس، همین قدر که ابزار سرکوب معترضان را به حکومت داده، خدا را شکر می کنند و خیلی به بعدش کاری ندارند. این حکومت نشان داده خیلی اهل آینده نگری نیست، که اگر بود دچار این سردرگمی و گرفتاری ها نمی شد.

 

درچنین وضعیتی دست دوستی دراز کردن به سوی کشورهای امریکای لاتین و انجام سرمایه گذاری هایی که به گفته بسیاری از کارشناسان توجیه اقتصادی ندارد،براساس چه تحلیلی است؟

به عقیده من، حاکمانی در شرایط حاکمان امروز ایران، همواره در خلوت خود به چیزی به اسم فرجام خود می اندیشند. به چیزی به اسم احتمال سقوط فکر می کنند. به هارت و پورتی که می کنند نباید توجهی کرد. در اندرونشان غوغایی است. یکی از گزینه های محتوم حاکمان مستأصل و درمانده ایران، فکر کردن به این سئوال بزرگ است که بعد از سقوط کجا برویم؟ شاید از این منظر بتوان حرکات عجیب دولت کودتایی در مناسبات میلیاردی با کشورهای آمریکای لاتین مثل برزیل و بولیوی و بخصوص ونزوئلا را هضم کرد، وگرنه هیچ منطق اقتصادی برای این حجم از مبادلات و سرمایه گذاری ایران با آن کشورهای دور دست توجیه عاقلانه ای سراغ ندارد. فکر می کنم بهترین جا برای فرار کودتاچیان، جایی امن و دوردست در همان منطقه است. آنها بانکی مطمئن تر از “هوگو چاوز” سراغ ندارند که بتوانند اموال خود را نزدش بسپارند. در دنیا منطقه ای هم به امنی ونزوئلا و بولیوی یافت نمی شود که اگر کودتاچیان به آنجا بگریزند، دست کشورهایی مثل آمریکا از آنان دور باشد. ایران  عملا نمی تواند با کشورهایی که هفده ساعت مسیر هوایی با کشور فاصله دارند، مناسبات اقتصادی سودبخشی داشته باشد و حتی اگر بنزین را هم بخواهد از ونزوئلا بخرد، آنقدر باید پول بابت حمل و نقلش بپردازد که سه برابر قیمت اولیه می شود. بنابراین وقتی به هفت بار سفر چاوز به تهران و 4 بار سفر احمدی نژاد به کاراکاس می نگریم، و با توجه به پیشینه هر دوی اینها که ظاهرا ضد امپریالیسم هستند و هر دو در داخل دچار بحران مشروعیت و مشکلات فراوان، این نتیجه خیلی بعیدی نیست که حاکمان ایران  برای روزهای سخت خود، یاوری بهتر از آقای چاوز نیافته اند. هرچند با اتفاقاتی که به سرعت دارد می افتد، معلوم نیست کودتاچیان بتوانند این نقشه را عملی کنند و به راحتی زمانهای پیشین بتوانند پول و اموال یک ملت را بردارند و به آمریکای لاتین بگریزند. اما آنها متأسفانه مثل خیلی از مسائل دیگر، در این مورد هم دچار خامی ها و افکار نسنجیده خود هستند و معقول نمی اندیشند. آنچه نباید فراموش کنیم این است که اگر حضور مردم در اعتراضات کمرنگ شود و یا بدلایلی خانه نشین شوند، کودتاچیان در اندک زمانی کشور را به مخروبه ای تبدیل و سپس آن را ترک می کنند. باید حضوری مسئولانه داشته باشیم و نگذاریم کشورمان را مانند مزرعه ای به آتش بکشند وبروند. وگرنه در اصل قضیه دیگر تردیدی باقی نیست، اینها رفتنی اند.