هنگامی که نسل های آینده به سال 2011 نگاه می کنند از آن به عنوان سال پایان دیکتاتوری های خاور میانه مغرب یاد خواهند کرد.
معمر قذافی، دیکتاتور لیبی هم به نظر می رسد با خیزش مردم این کشور درحال پیوستن به صف این دیکتاتورها باشد.
عملا نه ماه پس از آنکه زین العابدین بن علی، رئیس جمهوریمن، پس از 23 سال حکومت استبدادی، سرنگون شد، شاهد کناره گیری حسنی مبارک رئیس جمهور مصراز قدرت بودیم که پس از چند هفته تظاهرات در میدان التحریر قاهره اتفاق افتاد و اکنون نیز نوبت قذافی است که حکمرانی 42 ساله او در حال سرآمدن است.
سال 2011 در واقع می تواند نقطه شروع تغییر پارادایم در خاورمیانه باشد که سقوط مستبدان باقی مانده در منطقه و نیز تغییر نحوه اداره و قیمت گذاری منابع انرژی در سراسر جهان را به ارمغان خواهد آورد. با این وجود هرچند وجوه مثبت تغییر رژیم امری است که در دراز مدت پیش خواهد آمد، ولی در کوتاه مدت پیامدهای اجتماعی و سیاسی چالش برانگیزی در پیش رو قرار دارد. لازم به گفتن نیست که سرنگونی رژیم های دیکتاتوری در مغرب و خاورمیانه به مراتب آسان تر از ایجاد یک دولت سکولار و دمکراتیک است که به تجربه ثابت شده دشوار و پر نشیب و فراز است.
تا کنون، رژیم های دیکتاتوری باقی مانده در منطقه، از جمله ایران و سوریه تلاش کرده اند خود را در برابر سناریوهایی نظیر مصر مصون بدارند. آنها همچنان به اعمال درجه بالایی از خشونت علیه مخالفان خود مشغول هستند، با این باور که تا زمانی که شهروندان خود را در وحشت فرو ببرند قادر خواهند بود بر اریکه قدرت تکیه بزنند.
همانطور که در ماه های اخیر مشاهده شد، این استراتژی به ظاهر موفق که دهه ها امتحان خود را پس داده است، دیگر کارگر نیست. با این حال ، از آنجایی که آنها هیچ گزینه دیگری در پیش رو ندارند، چاره ای جز توسل به این روش های وحشیانه ندارند.
آقای قذافی، آقای مبارک، آقای بن علی، آقای بشار اسد در سوریه، و کسانی که مانند آنها هستند، مدت ها با خفه کردن صدای مردم در گلو، خود را محبوب مردم جلوه داده اند. همه آنها دو خاصیت مشترک داشته اند: استفاده از خشونت شدید علیه مخالفین و معترضین و وعده های تحقق نیافته. با این حال، آنچه تاریخ، بخصوص تاریخ اخیر به ما می آموزد آن است که توسل به وحشیگری محض، که مستبدین در برابر مردم خود بکار می گیرند، حدی دارد. در نهایت اینکه یک دیکتاتور نمی تواند همه مردم را زندانی، اعدام، یا تبعید کند و هنوز انتظار وفاداری داشته باشد.
اکنون که چالش رژیم قذافی، با شورش های خشونت آمیز، رو به پایان می رود، همه دیکتاتورهای دیگر در منطقه قطعا ارزیابی خود را از خطرات موجود انجام داده و سعی می کنند با اتخاذ استراتژی های مناسب آسیب پذیری خود را در برابر سناریوهای مشابه به حداقل برسانند.
چیزی که باید منتظر بود و دید آن است که آیا آقای اسد و سپاه پاسداران ایران خواهند توانست شهروندان سوریه ای را آنقدر ارعاب کنند که شانس مرگ دربستر خود را داشته باشند. به دور از هر گونه خوش خیالی آنچه مسلم است این است که رژیم های سوریه و ایران، حتی اگر مشروعیت سیاسی و اخلاقی خود را از دست داده باشند، تلاش مضاعفی برای درهم شکستن و نابودی بازیگران مدنی انجام می دهند تا گرفتار وضعیتی مانند مصر یا، در حال حاضر، لیبی نشوند.
با انجام چنین کاری آنها در واقع موانع عظیمی در راه انتقال غیر خشونت آمیزقدرت در این کشورها به وجود آورده اند.
با این وجود، پایان دادن به حکومت ترور و وحشت در سوریه و ایران کاملا هم مسدود نیست به شرط آنکه شهروندان مسئولیت جمعی خود را قبول کنند، همانگونه که در لیبی این کار برای پایان دادن به نقض حقوق بشر اتفاق افتاد. هرچند شاید دردناک به نظر بیاید، ولی مدتهاست که دیگر دوره «مهار دیکتاتور» ها توسط جامعه بین المللی به منظور رهبری تغییرات و ایجاد فضا برای اقتدارگرایان میانه رو سپری شده است.
تبلیغ دموکراسی از خارج عملی نیست، بخصوص تا زمانی که مردم مایل به اتحاد و به خطر انداختن جان خود نیستند تا لرزه بر اندام دیکتاتورها بیاندازند. همانطور که ماکیاول می گوید: «آدم ها توسط دو انگیزه اصلی به حرکت در می آیند، عشق یا ترس.»
حقیقت آن است که در آخر نه کسی از دیکتاتورها می ترسد و نه کسی عاشق آنهاست. به همین زودی هاست که همین حقیقت در مورد سوریه و ایران هم مصداق پیدا کند.
منبع: کریستین ساینس مانیتور– 23 اوت 2011