عبدالله مومنی از سوی دو موتور سوار ناشناس مورد حمله قرار گرفت. فاطمه آدینه وند، همسر او به “روز” می گوید که این اولین بار نیست این فعال دانشجویی پس از آزادی از زندان از سوی افراد ناشناس مورد حمله قرار می گیرد.
به گفته او، عبدالله مومنی پیش از این از سوی سه فرد مسلح ناشناس مورد حمله قرار گرفته بود و حالا از سوی دو نفر موتورسوار ناشناس با ضربه قمه از ناحیه قفسه سینه زخمی شده است.
عبدالله مومنی، فعال دانشجویی سرشناس ایرانی و سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ و در جریان بازداشت های گسترده و سرکوب های پس از انتخابات جنجال برانگیز همان سال در ستاد شهروند آزاد، زیر مجموعه ستاد انتخاباتی مهدی کروبی بازداشت شد. او بیش از ۳ ماه در سلول های انفرادی بندهای ۲۰۹و ۲۴۰ زندان اوین زندانی بود و محکومیت اش را در بند ۳۵۰ زندان اوین سپری کرد. آقای مومنی از داخل زندان در نامه سرگشاده ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، به شرح شکنجه هایی که بر او در دوران بازجویی رفته بود پرداخت. نامه ای که برای او اتهامات و دادگاهی جدید را در پی داشت. این فعال دانشجویی ۲۲ اسفند ماه با پایان یافتن محکومیت ۵ ساله اش از زندان آزاد شد.
او از مهاجمان قمه به دست شکایت کرده است اما پلیس تاکنون موفق به شناسایی مهاجمان نشده. فاطمه آدینه وند، همسر عبدالله مومنی در مصاحبه با “روز” توضیح می دهد: متاسفانه وضعیت به گونه ای است که هیچ احساس امنیت نمی کنیم. این دومین بار است که آقای مومنی بعد از آزادی از زندان مورد تهدید یا حمله قرار می گیرد. بار اول که 3 نفر مسلح بودند. اسلحه داشتند ماشین آقای مومنی را متوقف می کنند و به او می گوید این ماشین دزدی است. همه جای ماشین را زیر و رو می کنند. می گردند و آقای مومنی هم می گوید اگر دزدی است ببرید این رفتارها چیه که می کنید. رفتارشان خیلی تند و خشن بوده. بعد که صدای آقای مومنی بالا می رود و اعتراض می کند که ماشین اگر دزدی است بروید این 3 نفر می روند. از طریق پلیس که پی گیری کردیم گفتند این افراد ناشناس پلیس نبوده اند.
خانم آدینه وند می افزاید: وقتی ماشین را محاصره کرده بودند گفته بودند که از پلیس آگاهی هستند در حالی که پلیس به ما گفت به هیچ عنوان ماموران آنها نبوده اند. از طرفی این ماشین را ما چند روز بود خریده بودیم و از ایران خودرو تحویل گرفته بودیم یعنی حتی ماشین را با واسطه هم نخریده بودیم که احتمال دیگری بدهیم.
این 3 مهاجم مسلح شناسایی نشده اند و این بار و پنج شنبه شب عبدالله مومنی از سوی دو فرد ناشناس با قمه تحت حمله قرار می گیرد. قفسه سینه او توسط قمه زخمی شده و همسرش توضیح می دهد: آقای مومنی دم در که ماشین را پارک کرد در حال صحبت با موبایل بود که 2 نفر حدودا 20 تا 25 ساله و سوار بر موتور به بهانه پرسیدن آدرس نزدیک می شوند و اسم همان خیابان ما را می گویند که این خیابان را بلدی؟ آقای مومنی در حال صحبت با موبایل بوده و حواس اش نبوده می گوید نه. بعد می آید سمت در خانه و ایفون را که می زند از پشت به او حمله می کنند. از پشت گردن او را می گیرند و با قمه او را می زنند که اگر مقاومت آقای مومنی نبود و تلاش او که با گلد به یکی از مهاجمان زده بود، قمه به قلب او می گرفت. قلبش را نشانه گرفته بودند و زدند توی قفسه سینه اش و قفسه سینه زخم برداشت.
همسر عبدالله مومنی می گوید: من پای آیفون صدای داد و بیداد شنیدم از پشت شیشه دیدیم که گردن آقای مومنی را گرفته اند. من اصلا اینقدر ترسیده بودم و هول شده بودم که حتی روسری ام جلوی دستم بود نمی دیدم فقط صدای داد و بیداد شنیدیم و سراسیمه به سمت پایین و دم در دویدیم. ابتدا من فکر کردم دزد بوده اند و خواسته اند موبایل یا کیف آقای مومنی را بدزدند و او مقاومت کرده برای همین گفتم خب می دادی می بردند آدم بالاخره یک جوری دوباره تهیه می کند که آقای مومنی گفت دزد نبودند وسایل را نبرده اند. نگاه کردم دیدم کیف و موبایل و وسایل روی زمین است.
به گفته خانم آدینه وند، همسرش ابتدا صورت مهاجمان را دیده بود: چون ابتدا به بهاانه آدرس پرسیدن به او نذدیک شده بودند او دیده بود اما خب حواس اش نبوده و داشته با موبایل حرف می زده. بعد هم که می آید جلوی در و از پشت او را می زنند. آقای مومنی می گوید اگر می خواستند چیزی ببرند که کیف بود، تبلت و مقداری پول و مدارک توی کیف بود. گوشی موبایل هم بود می توانستند به راحتی ببرند. اصلا می توانستند ماشین را ببرند اما به خاطر پول حمله نکرده اند. دزد نبودند و قصدشان ترساندن آقای مومنی یا اسیب رساندن به او بوده.
او می گوید که موتورسواران تیپ خاصی داشته اند، موتوری که سوارش بوده اند موتور معمولی نبوده و به اصطلاح موتور هزار بوده. و کلا این اتفاق و اتفاق قبلی آن هم در حالیکه اقای مومنی تازه از زندان ازاد شده جای سوال دارد. آقای مومنی فعالیت خاصی هم که ندارد او معلم بود که از معلمی هم اخراجش کرده اند. حالا هم با این وضعیت واقعا احساس امنیت نداریم.