آن شیخ العلما، آن میخ العقلا، آن رونده طریقت احمدی، آن گوینده حقیقت سرمدی، آن آمده از بلاد ساری، آن دائم الجاری، آن مالک دینار و درهم لاریجانی، آن احمدی نژاد را یار جانی، آن صاحب دکترای بی لیسانس، آن اعلم علمای لندن و فرانس، آن مدبر رای و صندوق، آن برو جلو بزن بوق، آن دارنده مدارک عالیه، آن شمارنده اسناد مالیه، آن صاحب کاغذ پاره، آن وزیر اینکاره، آن معروف این و آن، آن رئیس صد گردان، شیخ المحققین علی کردان، وزیر کشور بود و اوضاع خرتوخر بود و از ایام صباوت دنبال شر بود.
نقل است چون چشم به جهان گشود، هیچ نگفت و هرچه بر پشت وی زدند نگریست و هیچ نگریست، پس دایگان در شگفت همی بماندند و شیخی فراهم آمده و طالع طفل بدیده بگفت: این طفل رازدار شود و از احوالش هیچ کس هیچ نداند جز خویش و مردی که مویش سرخ بود و قدی طویل بدارد و این طفل را به صد کار گمارد تا شیخنا قطب دوران گردد.
شیخ محمود نورالدین در ذکر احوال وی گفت: شیخنا چون به هفت سال رسید، خواستند وی را به مکتب اطفال بفرستند تا علم بیاموزد، اما شیخنا وردی بخوانده ناگهان کاغذی از غیب ظاهر گشت، دیدند که مدرکی از غیب بر او نازل شده و هر چند در آن نگریستند به تمامی نمره او بیست بود. پس به ده سال همی گذشت، تا خواستند او را به مدرسه اطفال کبیر همی فرستند، پس شیخنا وردی بخوانده کاغذ پاره ای ظاهر گشته، صد تن از این معجزت حیران شدند. تا شیخی پرسید این حکمت چه باشد، شیخ کردان همی گفت: از این معجزات از ما بسیار نازل شود. پس به سن بلوغ همی رسیده، خواستند او را به دانشگاه همی فرستند. پس همان ماجری مکرر گشته مدرکی بر وی ظاهر گردیده بر آن نوشته بود: “ هذا اللیسانس العلی الکردان”( ترجمه: این مدرک لیسانس علی کردان می باشد.) و این معجرت بکررات متفق شد تا به کابین احمدی خواست داخل شود، پس به مجلس داخل شد از شیوخ. تا شیخ احمد متوکل از علمای کبار بر وی معترض شده از وی مدرک همی خواست تا وی را وزارت همی دهد. پس کاغذی پاره برداشته وردی بخواند، پس آن کاغذ دکترای آکسفورد همی شد. و تا به دنیا بود هر مدرک که خواست با وردی بر وی حاضر همی شد.
در نعت وی گفته اند که راست گفتار و راست کردار بود. نقل است که در ایام صباوت و در بلاد ساری از شارعی می گذشت. تا ضعیفه ای بدید و از فرط راستی که در وی بود، با وی براستی رفتار همی کرد. و کار وی چنان راست بود که آن ضعیفه از هیبت آن بترسید و چاره هیچ نبود تا داروغگان برسیدند و وی را به زندان همی افکندند. و چون از شیخ الهام در باب ایام صباوت وی سووال کردند، همی گفت: هر چه کرد از آن بود که راست بود و در میان ما هیچ کس چون او راست نبود.
از شیخ کردان جملات عالی نقل است. گفت: “ الآکسفورد فهو زرت”( ترجمه: من دکترای آکسفورد دارم، ولی اینها که مهم نیست، مهم اینه که فعلا من وزیرم) و گفت: “ هل ینتسب بالوزاره، الآسفالت بالدهان الناس والباب الثانی “( ترجمه: بذار وزیر کشور بشم، یک انتخاباتی برگزار کنم که همه تون دو دره شین.) و گفت: “ الرای کمثل المدرک و مثل الورق الباره”( ترجمه: به همون دقتی که مدرک از آکسفورد گرفتم، انتخابات رو هم برگزار می کنم.) و گفت: “ انا النور الثانی کمثل محمود” ( ترجمه: ما هم نور دیدیم، همانطور که محمود دید.)
شیخ علی حکیم ثم لاریجانی نقل کرد که چون شیخ کردان خواست بمیرد عزرائیل بصورت ضعیفه ای جمیله و باکره بر وی نازل گشت، پس شیخنا چنان به عزرائیل حمله کرد که حضرتش دو بال بر شانه، دو بال دیگر قرض گرفته متواری گشت و شیخنا هنوز زنده است.