ذکر احوال شیخ علی کردان

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

آن شیخ العلما، آن میخ العقلا، آن رونده طریقت احمدی، آن گوینده حقیقت سرمدی، آن آمده از ‏بلاد ساری، آن دائم الجاری، آن مالک دینار و درهم لاریجانی، آن احمدی نژاد را یار جانی، ‏آن صاحب دکترای بی لیسانس، آن اعلم علمای لندن و فرانس، آن مدبر رای و صندوق، آن ‏برو جلو بزن بوق، آن دارنده مدارک عالیه، آن شمارنده اسناد مالیه، آن صاحب کاغذ پاره، آن ‏وزیر اینکاره، آن معروف این و آن، آن رئیس صد گردان، شیخ المحققین علی کردان، وزیر ‏کشور بود و اوضاع خرتوخر بود و از ایام صباوت دنبال شر بود.‏

نقل است چون چشم به جهان گشود، هیچ نگفت و هرچه بر پشت وی زدند نگریست و هیچ ‏نگریست، پس دایگان در شگفت همی بماندند و شیخی فراهم آمده و طالع طفل بدیده بگفت: این ‏طفل رازدار شود و از احوالش هیچ کس هیچ نداند جز خویش و مردی که مویش سرخ بود و ‏قدی طویل بدارد و این طفل را به صد کار گمارد تا شیخنا قطب دوران گردد.‏

شیخ محمود نورالدین در ذکر احوال وی گفت: شیخنا چون به هفت سال رسید، خواستند وی را ‏به مکتب اطفال بفرستند تا علم بیاموزد، اما شیخنا وردی بخوانده ناگهان کاغذی از غیب ظاهر ‏گشت، دیدند که مدرکی از غیب بر او نازل شده و هر چند در آن نگریستند به تمامی نمره او ‏بیست بود. پس به ده سال همی گذشت، تا خواستند او را به مدرسه اطفال کبیر همی فرستند، ‏پس شیخنا وردی بخوانده کاغذ پاره ای ظاهر گشته، صد تن از این معجزت حیران شدند. تا ‏شیخی پرسید این حکمت چه باشد، شیخ کردان همی گفت: از این معجزات از ما بسیار نازل ‏شود. پس به سن بلوغ همی رسیده، خواستند او را به دانشگاه همی فرستند. پس همان ماجری ‏مکرر گشته مدرکی بر وی ظاهر گردیده بر آن نوشته بود: “ هذا اللیسانس العلی الکردان”( ‏ترجمه: این مدرک لیسانس علی کردان می باشد.) و این معجرت بکررات متفق شد تا به کابین ‏احمدی خواست داخل شود، پس به مجلس داخل شد از شیوخ. تا شیخ احمد متوکل از علمای ‏کبار بر وی معترض شده از وی مدرک همی خواست تا وی را وزارت همی دهد. پس کاغذی ‏پاره برداشته وردی بخواند، پس آن کاغذ دکترای آکسفورد همی شد. و تا به دنیا بود هر مدرک ‏که خواست با وردی بر وی حاضر همی شد. ‏

در نعت وی گفته اند که راست گفتار و راست کردار بود. نقل است که در ایام صباوت و در ‏بلاد ساری از شارعی می گذشت. تا ضعیفه ای بدید و از فرط راستی که در وی بود، با وی ‏براستی رفتار همی کرد. و کار وی چنان راست بود که آن ضعیفه از هیبت آن بترسید و چاره ‏هیچ نبود تا داروغگان برسیدند و وی را به زندان همی افکندند. و چون از شیخ الهام در باب ‏ایام صباوت وی سووال کردند، همی گفت: هر چه کرد از آن بود که راست بود و در میان ما ‏هیچ کس چون او راست نبود.‏

از شیخ کردان جملات عالی نقل است. گفت: “ الآکسفورد فهو زرت”( ترجمه: من دکترای ‏آکسفورد دارم، ولی اینها که مهم نیست، مهم اینه که فعلا من وزیرم) و گفت: “ هل ینتسب ‏بالوزاره، الآسفالت بالدهان الناس والباب الثانی “( ترجمه: بذار وزیر کشور بشم، یک ‏انتخاباتی برگزار کنم که همه تون دو دره شین.) و گفت: “ الرای کمثل المدرک و مثل الورق ‏الباره”( ترجمه: به همون دقتی که مدرک از آکسفورد گرفتم، انتخابات رو هم برگزار می ‏کنم.) و گفت: “ انا النور الثانی کمثل محمود” ( ترجمه: ما هم نور دیدیم، همانطور که محمود ‏دید.)‏

شیخ علی حکیم ثم لاریجانی نقل کرد که چون شیخ کردان خواست بمیرد عزرائیل بصورت ‏ضعیفه ای جمیله و باکره بر وی نازل گشت، پس شیخنا چنان به عزرائیل حمله کرد که ‏حضرتش دو بال بر شانه، دو بال دیگر قرض گرفته متواری گشت و شیخنا هنوز زنده است.‏