اشاره: صفحه ۲۰ محملی است تا در آن، اهالی کتاب، خاطره های خود را از کتاب هایی که خوانده اند به همراه حواشی آن مرور کنند. این بحث در سینما بسیار متداول است و مخاطبان حرفه ای سینما، اغلب صحنه های مورد علاقه شان را از فیلم هایی که دیده اند برای هم نقل می کنند. کاری که به عنوان نمونه، کاراکترهای جوان و عشق سینمایِ فیلم “خیالباف ها” ساخته برتولوچی می کنند. عنوان صفحه ۲۰ و این که چرا صفحه بیستم هر کتاب را این جا می آوریم، به خاطر بار معنایی عدد بیست، به معنای عالی و برترین است، و این که مشتی نمونه خروار باشد که در انتها بتوان صفحات بیست کتاب های مختلف را کنار هم گرد آورد که هرکدام تلاشی از حسرت است و تابلویی از ادبیات و فرهنگ و هنر.
صفحه بیست از کاریکلماتور (کتاب ششم) نوشته پرویز شاپور
سگ برای این که سگدو زدن گربه را ببیند، سر در پی اش می گذارد.
پرستوی تنبل، فرا رسیدن بهار گذشته را بشارت می دهد.
مسافر خسته، همزمان با سکوت صدای پایش، به خواب می رود.
شب، با سرعت شهاب، تاریکی را مرمت می کند.
سقوط فرصت نمی دهد پرنده خسته روی قله پروازش استراحت کند.
عمری در قطار زندگی محکوم به پیاده روی بودم.
آب در آغوش سیل احساس آرامش نمی کند.
پرنده، همسفر پرواز است.
گویی پروانه ها سر در پی رودخانه نهاده بودند.
بستر خشک رودخانه لبریز از سکوت مرگبار آب است.
عاشق جغدی هستم که بر ویرانه آزادی اشک میریزد.
نگاهم تا فرا رسیدن لحظه دیدار، همسفر عقربه های ساعت می شود.
کاریکلماتور
اصطلاح “کاریکلماتور” را احمد شاملو از ترکیب “کاریکاتور” و “کلمه” ساخت و پیش از پرویز شاپور، نویسنده دیگری را نمی توان پیدا کرد که کاریکلماتور نوشته باشد. همان طور که از اسم کاریکلماتور بر می آید، نویسنده اش، پیوسته رویکردی اکسپرسیونیستی و کاریکاتورگونه به کلمات دارد. کاریکلماتور، “شعر”ی است مختصر که با “روایت” داستانی و “نقاشی” پیوند دارد. در کاریکلماتور همیشه تصویری ارائه می شود که مفهومی طنزگونه در خودش دارد و به خاطر ظرف بیان محدودش همیشه از کمینه ترین عناصر برای القای مفهوم استفاده می کند. نویسنده در همان یک جمله، ضربه کاری اش را به ادراک خواننده وارد می کند و از آن جا که نوشته اش اغلب ژرفایی فلسفی دارد، به حوزه جملات قصار نیز وارد می شود.
کاریکلماتور بعد از پرویز شاپور به طور جدی یتیم ماند. کتاب های کاریکلماتور پرویز شاپور همیشه با طرح های او همراه بود و با این که نزد خوانندگان از اقبالی جدی برخوردار بود، اما بعد از او کسی کاریکلماتور را به همان گستردگی ادامه نداد. در این میان حتی جشنواره های کاریکلماتور هم طنزپردازان را به جدی گرفتن این ژانر ادبی ترغیب نکرد. اولین و آخرین جشنواره مستقل کاریکلماتور در سال 84، به همت زهرا رهنورد و در دانشگاه الزهرا برگزار و با استقبال چشمگیر مواجه شد.
شاپور به روایت عمران صلاحی
“در جلسات هفتگی توفیق که برای کاریکاتورها “سوژه” فکر می کردند، “شاپور” هم شرکت می کرد. کاغذهایی بود به اندازه کف دست که سوژه را روی آن ها می نوشتند. این هوا(!) کاغذ می گذاشتند جلوی شاپور و او در عرض نیم ساعت، همه را خط خطی می کرد. در پایان جلسات، سوژه های تصویبی را جمع می کردند و بقیه را دور می ریختند. راقم این سطور، سوژه های ردی “شاپور خان” را فورا جمع می کرد تا روانه سبد زیر میز نگردد. شخص یادشده، سال گذشته این تکه کاغذها را پیدا کرد و برد به خود شاپور نشان داد. شاپور که حال و روز خوشی هم نداشت، وقتی آن طرح ها را دید، گفت: “عجب دیوانه کبیری!”
در یکی از طرح ها مردی طناب انداخته بود گردن یک “رادیکال” و آن را مثل سگی با خودش به گردش می برد!..
باری! در توفیق، ستون معروفی بود به نام “سبدیات” که آن موقع مسئولش مرحوم فرجیان بود. از این ستون به آن ستون فرج است. در این ستون کارهای غیر عادی چاپ می شد و همه اش دیوانه بازی بود. شاپور و راقم این سطور نیز در ضیافت سبدیات شرکت داشتند. شاپور از همان اولش یک جور دیگر بود. لابد می گویید اگر دو نفر مثل تو از آدم تعریف کنند، دیگر احتیاجی به دشمن نیست! راقم این سطور از سال های 44 و 45 در توفیق بود و از همان موقع به خرچنگ قورباغه هایی که شاپور می کشید و چیزهای عجایب غرایبی که می نوشت علاقه داشت. شاپور روی خیلی ها تأثیرات گذاشته است. بعضی از طراحان طنز اندیش که شهرت جهانی یافته اند، اندیشه های شاپور را به تصویر کشیده اند و جایزه های جهانی را برده اند. راقم این سطور هم بعضی از سوژه های شاپور را مصور کرده، اما جایزه ای نبرده است. تنها چیزی که برده، آبرویش بوده!
درست همان موقع که موش ها و گربه ها و ماهی ها و سنجاق قفلی ها و چترها و جارختی ها و آدم های شاپور، لا به لای صفحات مطبوعات دنبال هم می کردند، شاپور آن ها را به صورت کلامی نیز توی مطبوعات رها کرد. با این که این گونه نوشته ها از سال ها قبل، زیر عنوان عقاید و آراء در توفیق چاپ می شد، به چشم نمی آمد. کلمات قصار شاپور، وقتی برای اولین بار در 26 تیرماه 1346 در مجله خوشه به چاپ رسید، خودش را نشان داد و گل کرد… او در لفظ اندک، معنای بسیار آورده است. به قول مولانا: بحر را در کوزه گنجانده است. همان طور که نیما پدر شعر نو فارسی است، شاپور هم پدر کاریکلماتور است. شاپور با کارهایش نحوه نگاه ما را به اشیا و آدم ها عوض می کند و ندیده ها را نشان مان می دهد. تاثیر شاپور را می توان نه تنها در کاریکاتور نو، بلکه در شعر نو نیز پیدا کرد. وقتی شاعری می گوید: “من از درخت بالا می افتم”، آیا تاثیر شاپور نیست؟”
شاپور به روایت اردشیر محصص
پرویز شاپور درتهران تولد یافته و دانشکده حقوق را به پایان رسانیده است. نوشته های کوتاه هجایی اش با اسامی مستعار از 1337 به این ور در مطبوعات تهران منتشر شده است، با سبک و دیدی تازه که نوشته های او را از آثاردیگر طنزنویسان تمایز می دهد.
او کشیدن کاریکاتوررا از 1346 آغاز می کند، بدون آن که هرگزکاریکاتور کشیده باشد. کاریکاتورهایش مملو از شوخیهای تازه است و ما را در حیرت مطبوعی ناگهگیر می کند. تکنیک و دیدش مخصوص به خود اوست. اشیاء ظریف و موجودات ذره بینی و حشرات کوچک، چیزهایی هستند که توجه او را به خود جلب می کنند و در این هاست که اندیشه ساتیریکش آزاد می شود و به کار می افتد: سنجاق قفلی هایی که با حالتی استفهام آمیز به تغییرات خارق العاده ایکه در اعضا و جوارح شان به وقوع می پیوندد، خیره شده اند بی آن که وحشت زده باشند، عنکبوتی که به جای گل از گلدان روییده و مشغول جلوه گری است و بالاخره گل و برگ هایی که بدون آن که به ساقه و شاخه ای متکی باشند توانسته اند تعادل و شکل معمولی خود را روی گلدان حفظ کنند. در واقع پرویز شاپور همان طور می نویسد که می کشد، و در طرح های مطایبه آمیزش همان ماهیت نوشتههای طنزآمیز را می بینیم. انکار ابتذال و اجتناب از سوژه های معمول، به اضافه یک ظرافت عالی و استفاده ازحداقل کلمات و خطوط برای بیان مقصود. زیبایی و ظرافت در آثار شاپور همیشه با هم ظاهر می شوند.
شاپور به روایت کامیار شاپور
طرح ها و نقاشی های پرویز شاپور، مختص پرویز شاپور است و سندهای معتبری از طنز مدرن و کاریکاتور مدرن ما. شاید باب طبع هر سلیقه ای نباشد و بسیاری آن ها را درک نکنند و ارزشی برایشان قائل نباشند. اما هرچه زمان بگذرد، نوآوری شاپور آشکارتر خواهد شد.
پرویز شاپور هیچ وقت نقاشی و طراحی را به صورت آکادمیک یاد نگرفت و در ضمن خیلی دیر شروع کرد. باید در دهه چهل باشد که او با تشویق اردشیر محصص شروع به نقاشی کرد. به گمانم نقاشی های زیبا و کودکانه بودن خط ها و نقش های شاپور، آن سال ها محصص را به وجد آورده باشد.
بیشتر کارهای شاپور ذهنی است. کمتر از روی مدل کار می کند. البته در دوره هایی از روی عکس و مدل نیز کار کرده است. این کارها استادانه و بسیار جالب است. امیدوارم زمان مناسب برای چاپ یا نمایش آن ها پیش آید.
نسل نو
اگرچه کاریکلماتور هیچ گاه پس از شاپور به عنوان یک ژانر ادبی تازه، به طور جدی پیگیری نشد، اما هستند نویسندگان جوانی که با علاقه و پیگیری مداوم آن را دنبال می کنند و هر از گاهی مجموعه ای از کاریکلماتورهایشان منتشر می کنند. یکی از این نویسندگان جوان، “علی جمور” است. او سال هاست که کاریکلماتور می نویسد و طرح هایی می کشد و در مطبوعات منتشر می کند. از کاریکلماتورهای اوست:
از ابر عقده ای تگرگ می بارد!
سفیدپوست ها روزنامه می خوانند، سیاه پوست ها شب نامه!
میوه درخت خشکیده هیزم است!