نگرانی یا تهدید

نویسنده

safiri.jpg

‏”انتخابات مجلس آینده جزو مهمترین حوادث آینده کشور به حساب می آید و اگر مجلسی متشکل از برایند صحیح مردم شکل ‏بگیرد در این شرایط می تواند نجات بخش و پیش برنده اهداف انقلاب و سنگری برای امنیت منطقه باشد اما برعکس اگر ‏مجلس آینده برایند افکار عمومی نباشد باید نگران بود.”[هاشمی رفسنجانی 21 آذر در کنگره حزب اعتدال و توسعه]‏

این جملات را اگر کسی جز هاشمی رفسنجانی می گفت می توانست تنها یک اظهار نظرباشد؛ همچنانکه میزبانان او در ‏حزب اعتدال و توسعه بیشتر محفلی از مدیران در انتظار وزارت تلقی می شوند. سال گذشته هم هاشمی رفسنجانی و هم ‏این حزب چنان در حاشیه بودند که روزنامه های دولتی خبرشان را هم پوشش نمی دادند. اما او صبوری کرد تا رییس ‏تشریفاتی مجلس خبرگان درگذشت و روحانیت سنتی که از رفتار اصولگرایان ترسیده اند ازهاشمی حمایت کردند تا رقیب ‏جدی و پر قدرت خود آقای جنتی را پشت سر گذارد ومهمترین پست روحانیت در ساختار قدرت پس از رهبری را در دست ‏گیرد. او اگر رقابت را نمی پذیرفت باید مدیون حامیانش می شد و فراتر از یک عنوان نداشت اما وقتی رقابت کرد و بار ‏دیگر به عرصه قدرت بازگشت امروز می تواند مدعی باشد و سخنانش باید جدی گرفته شود. اما چگونه؟

هاشمی مرد چانه زنی در پشت پرده است به همین دلیل ادبیات سیاسی اش اکنده از تهدید و نصیحت است.اگر قدرت داشته ‏باشد تهدید می کند و اگر نه نصیحت.او این نقش را به خوبی می داند و در مقاطع زمانی مختلف ایفا کرده است. چانه زنی با ‏ساختار متصلب قدرت برای حفظ ظاهری مشروعیت.‏

اول بار هنگامی بود که در دوران مجلس اول هم رییس بودو هم ازحزب جمهوری اسلامی و هم ناظر هیات حل اختلاف بین ‏حزب جمهوری اسلامی؛ بخوانید روحانیت با بنی صدر که 11 میلیون رای را بیش از این محاسبه کرده بود و از قدرت ‏روحانیت خبر نداشت، سرانجام ناگزیر شد با مجاهدین خلق متحد شود واوضاع چنان شد که بزرگترین سازمان سیاسی ‏تاریخ معاصر که جمهوری اسلامی را محصول خون برادران خود می دانست دست به اسلحه برد و جنگی خیابانی راه ‏انداخت که تا امروز کسی از امار قربانیان حادثه و پیامد آن خبر ندارد. هاشمی رفسنجانی از جمله کسانی بود که در ظرف ‏سه ماه اولین رییس جمهوری را عزل/ دومی را منصوب و تشییع و سومی را به قدرت رساندند تا اولین روحانی مسند از ‏دست رفته ریاست قوه مجریه رابه دست گیرد و تا 6 دوره بعد همچنان در اختیار روحانیت بماند اما هنگامی که آقای خمینی ‏درگذشت و بر خلاف میل چپ ها از نامزدی فرزند به جای پدر حمایت نکرد جداسری او از چپ ها اغاز شد که پس از دوم ‏خرداد او را تا مرزهای یک عالیجناب سرخپوش راندند.‏

دومین نوبت هنگامی فرا رسید که او می بایست به عنوان فرمانده جنگ، آقای خمینی را به پذیرش اتش بس قانع می ‏کرد.پس از بیانیه معروف “جام زهر” جدایی سپاهیان که بدون دستاورد باید به خانه باز می گشتند از او شکل گرفت و ماند ‏تا انتخابات سال 84 او را به شکست کشاند تا جبران کرده باشند.هاشمی نیز دومین شکست در انتخابات را تجربه کرد البته ‏این بار از سوی راست های جوان که خود را اصولگرا می نامیدند.‏

سومین نوبت او در ماجرای سر به مهر برکناری آقای منتظری از جانشینی آقای خمینی کوشید مصالحه شود اما موفق نشدو ‏آقای منتظری شرافتمندانه برکناری را به ادامه شراکت ترجیح داد.چپ ها از این پس به فکر افتادند تا با اصلاح قانون ‏اساسی مرجعیت را از ولایت فقیه جدا کنند تا شاید پس ازآقای خمینی که بیماریش در حال پیشرفت بود رهبر بعدی را از ‏میان خود انتخاب کنند مثلا فرزند او.رییس جهوری هم نخست وزیر نداشت و روحانیون سیاسی هم نگران”ایت اله” قم ‏نبودند که فقاهت خود را یاداور می شدند.‏

نوبت چهارم در هنگام برگزاری انتخابات مجلس چهارم بود فضا مشابه اینروزها بود تنها با این تفاوت که هاشمی رییس ‏جمهوری بود و برگزارکننده انتخابات؛ او از مجلس چهارم ناراضی بود و مدیرانی هم گرد آورده بود که در افکارعمومی ‏از محبوبیت برخوردار بودند و به همان نسبت از قدرت سهم می خواستند.هاشمی به جامعه روحانیت مبارز تهران پیغام داد ‏تا 5 نفر از مدیران او را در لیست خود بگنجانند و پاسخ آمد “نه”. او معطل نشد و پیغام را به مدیرانی داد که در راس آنان ‏کرباسچی شهردار تهران بود، بنابراین کارگزاران سازندگی با انتشار یک اطلاعیه متولد شد تا پس از حزب جمهوری ‏اسلامی تجربه دیگری باشد. نتیجه هیجانی بود که در افکار عمومی ایجاد کرد تا طبقه متوسط شهری پس از انقلاب عرض ‏اندامی کرده باشد.اقلیت مجلس پنجم چنان درخشید که هنوز بخشی از راست ها شکست ناطق نوری از خاتمی را به آن ‏مجلس هم ادرس می دهند.‏

با این تجربه از چانه زنی پنهان و پیدا، او اکنون در صدد بر آمده است تا همه رانده شدگان از قدرت را برای شرکت در ‏انتخابات و صاحبان قدرت را برای مدارا به حداقل راضی کند.او به تشکیل مجلسی نظیر دوره پنجم راضی است.رقیبان او ‏تلاش خواهند کرد تا امتیاز بیشتری بگیرند اما موفق نخواهند شد زیرا این بار باید پست جدید او را جدی بگیرند چرا که اگر ‏نقد قدرت در داخل حذف شود، اپوزیسیون در خارج فعال ترخواهد شد و مشروعیت نظام بیش هر زمان دیگری راه ‏برخورد را هموار خواهد کرد. او راه دشواری در پیش دارد ولی اگر این نقش را نمی پذیرفت مثل سلف خویش اقای ‏مشکینی تنها به مقام برگزار کننده جلسات اکتفا می کردکه از او ساخته نیست و ترجیح می داد در متن باشد تا حاشیه؛ اما ‏اگر پندهای او شنیده نشوند سکوت خواهد کرد و یا وادار به سکوت خواهد شد؟ و اگر پاسخ همه این پرسش ها مثبت باشد ‏می توان گفت روزگار ظاهری صندوق رای هم به سر آمده است و شاید باید در انتظار نامه سوم او بود. اولی پس از ‏انتخابات مجلس ششم، منتشر کرد و دومی را پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم.شاید اگر چنین نامه ای نوشته شود برای ‏نظام جهانی یک سند باشد که مشروعیت، تنها برگزاری انتخابات نیست و باید با حضور همه حتی حذف شدگان برگزار ‏شود.‏