‏گل پسرم رو قربون!

آسیه امینی
آسیه امینی

‏”گل پسرم رو قربون / تاج سرم رو قربون / می خواد بره به مدرسه / بخونه حساب و هندسه / بزرگ بشه، زن بگیره / ‏عروس برا من بگیره / خودش کنارم می شینه / زنش برام میز می چینه / آب می آره / نون می آره / پلو و فسنجون می آره.‏

نخستین واکنش دختر 8 ساله من به این شعر آقای مصطفی رحمان دوست، از کتاب “ترانه های نوازش”، اعتراض بود. او ‏به محض خواندن این شعر با صدای بلند گفت : “بیچاره زنه!” و توضیح مفصلی داد دراین باره که چرا همه کارهای سخت ‏این شعر را زن انجام داده و پدر و پسر نشسته اند و…‏

این شعر آیا تنها برداشتی از جامعه امروز ماست، یا اینکه آن را باید نوعی فرهنگسازی در هنجارپذیر کردن دختران و ‏پسرانی نیز به شمار آورد که زیر سایه این نگاه قد می کشند؟ ‏

تحمیل نقش پذیری زنانه و مردانه از “ناز دادنهای” پدرانه و مادرانه ما شروع می شود، در رفتارهای اجتماعی غالب و حتا ‏در تصاویر و موضوعات و نامهای کتابهای درسی ما ادامه می یابد، به گونه ای که به طور مثال کتابهای فارسی دوره ‏راهنمایی مدرسه های ما، اسامی پسر را پنج برابر اسامی دختر و تصویرهای مردانه را سه برابر تصویرهای زنانه به کار ‏برده است.‏

این روند ادامه پیدا می کند تا مرز دیپلم؛ پایان دیکتاتوری درس و مدرسه و آغاز روبرو شدن با دنیای دیگری که در آن ‏دختران و پسران باید با واقعیت هنجارهایی که به آنها آموخته شده، روبرو شوند. ‏

‎ ‎مفری به نام دانشگاه‏‎ ‎

بی اغراق باید گفت که وارد شدن به دانشگاه و ادامه تحصیل برای بسیاری از دختران جامعه ایرانی، تنها راه وارد شدن به ‏بازار کار، چرخه اقتصادی و موقعیت اجتماعی است. چرا که زمینه سازی برای وارد شدن به فعالیتی که معیشت آینده ‏پسران خانواده را تعیین کند، حتا اگر ادامه تحصیلی در کار نباشد، برای بسیاری از خانواده های ایرانی یک وظیفه محسوب ‏می شود، وظیفه ای که قانون مدنی نیز در ماده 1105 خود مبنی بر دادن ریاست خانواده به مرد، آن را تثبیت کرده است. ‏بنابراین تحصیل، تنها راه پیش رو برای بسیاری از دختران جامعه ایرانی است که بتوانند بر قانونی که اختیار آنها را تا ‏زمان ازدواج به دست پدر و پس از ان به دست همسر می دهد و نیز بر خانواده هایی که تنها انگیزه شان برای دادن استقلال ‏به دختران، ادامه تحصیل است، پیروز شوند. ‏

این یک شعار نیست! به آمار ورود دختران به دانشگاه ها نگاه کنیم. از سال 1375 تا سال 1384، در کلیه رشته ها و کلیه ‏مقاطع تحصیلی، شمار دخترانی که توانسته اند به دانشگاه ها وارد شوند، به ترتیب 43، 43، 46، 48، 51، 52، 53، 54، ‏‏54 و 55 درصد بوده است. ‏

از بعد از این سال، یعنی سال 84 است که به گفته مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، سازمان سنجش تصمیم گرفت ‏که در سال 1385 در 26 رشته و در سال 1386 در 39 رشته سقف 30 تا 40 درصدی برای ورود دختران به دانشگاه ‏گذاشته است. تصمیمی که تا زمان انتشار گزارش مرکز پژوهش های مجلس، انتشار عمومی نیافته بود و مدیران اموزشی ‏کشور تا حد ممکن از پرداختن به آن سرباز می زدند.‏

دلیل این تصمیم گیری در گزارش این مرکز، “مشکلات ناشی از حضور بیشتر زنان در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی” ‏عنوان شده و البته آن را نگران کننده خوانده است.‏

فارغ از این که برخی از نمایندگان مجلس، این گزارش را جدا از تصمیم گیریهای نمایندگان ملت دانستند، رئیس سازمان ‏سنجش ضمن تایید اعمال پذیرش جنسیتی در آزمون کنکور سراسری 87، حداقل ورود دختران و پسران را برای سال آینده ‏‏30 درصد اعلام کرد ‏

‎ ‎حذف کردن راحت تر از حل کردن‎ ‎

آنچه در دو روز گذشته در مطبوعات ایران به نقل از مدیران کشور انتشار یافته است، نشان دهنده این است که مهمترین ‏دلیل اتخاذ چنین تصمیمی، ناتوانی مسوولان، در تامین خوابگاه و تامین امنیت دختران دانشجو در برابر آسیبهای اجتماعی و ‏مهمتر از ان به هم ریختن مناسبات از پیش تعیین شده اقتصادی و اجتماعی است. ‏

و واقعیت هم همین است! رشد آماری ورود دختران به دانشگاه ها، مناسبات – و به گفته مدیران آموزشی تعادل- جامعه را ‏بر هم زده است. بدون شک جامعه ای که شمار دختران تحصیل کرده آن در مقایسه با پسران، افزون است، جامعه ای ‏نیست که براحتی پذیرنده ماده 1105 قانون مدنی باشد. جامعه ای که در آن هنوز بازار سنتی، هنوز بیش از ابزار مدرن ‏شده اقتصاد، مثل بورس و..، تعیین کننده است، براحتی نمی تواند بپذیرد که سیستم مدیریتی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ‏کشور – هرچند در سطوح پایین – از اقتدار پدرانه خارج شود.‏

‏ همین تفکر سنتی در سطح سیاسی نیز دیده می شود. تصمیم گیری که افزایش زنان تحصیل کرده جامعه را به جای این که ‏نشانه ای از روبه توسعه رفتن بداند، عاملی برای نگرانی و تهدیدی برای جامعه می خواند، بدون شک هنوز با ابزار سنتی ‏مردانه، مشغول محاسبه کردن نقشهای اجتماعی است. بنابراین به این نتیجه می رسد که چون حریف این تغییر طبیعی ‏جامعه نیست، بهتر است از اساس معادله را بر هم بزند و مساله را به گونه ای بنویسد که آمار و ارقام، در فرمولهای ‏محاسباتی ایشان، به نتیجه دلخواهی برسد که قابل قبول همان اقتدار پدرانه و همان ساختار سنتی خانواده و جامعه باشد. ‏

این تغییر صورت مساله، راحت ترین راه ممکن است برای حل کردن مشکل بیکاری فارغ التحصیلان، تغییر سیستم ‏جنسیتی در سطوح مدیریتی، تغییر نگرش اجتماعی و فرهنگی به زن و مادری که تاکنون مهمترین مسوولیت اجتماعی اش، ‏پاسداری از حریم مقدس خانواده بود و….‏

‏ بنابراین مساله، فقط پاسبانی دختران دانشجو در برابر آسیبهای اجتماعی یا کمبود خوابگاه و امکانات آموزشی نیست. بلکه ‏مساله، مقابله با فرهنگ جدیدی است که در آن دختر 8 ساله من، به تحمیل نقش اجتماعی خود، اعتراض می کند. مساله این ‏است که اندیشه سیاسی سنتی، این تغییر نقش، یا مقاومت و مقابله با این تغییر نقش را نوعی ناهنجاری می داند و نتیجه ‏تحقیقاتش را برای رویارویی با آن به کار می گیرد. وگرنه دلیلی برای “نگرانی” وجود ندارد که به جای برنامه ریزی برای ‏این پتانسیل بالفعل، آن را تهدیدی برای جامعه به حساب بیاوریم و در برابر این تهدید، از حل کردن مساله ای که در ذهن ‏مردانه ما حل کردنی و هضم شدنی نیست سرباز زنیم. ‏

از این منظر اگر نگاه کنیم، مشکل خوابگاه و تامین امنیت را می شود حل کرد. اما برای فرهنگ سازی جدید، هنجارآموزی ‏جدید و تغییر نقشهای خانوادگی و اجتماعی خیلی چیزها را باید برهم زد! ‏

اما واقعیت چنان صریح و روشن رخ می نمایاند که پذیرفتن آن اجبار است. واقعیت همان اعتراض دختر 8 ساله من است. ‏اعتراضی که بر نمی تابد هنجارهایی را که تارو پود آن از لابلای زمان برای ادامه حیات، گرد و خاک می کند. آقایان! ‏جواب مساله آن قدر ها هم سخت نیست. از نو بخوانید! و اگر توان حل کردنش نیست، مساله حل نکرده بهتر است از تغییر ‏آن به مساله آسانی که پاسخش از یک سو اعتراض است و از سوی دیگر، سرکوب استعدادهای دختران میهنمان. ‏