تاریخ همه چیز را ثابت خواهد کرد و سال ها زمان لازم است تا پیچیدگی ها و ابهام های وقایع روشن شوند. ابهام هایی که در همان هاله نور، نه! هاله ابهام آلود و بدون رنگ، گم شده اند و ما حتی درست نمی دانیم که ابهام کجاست و آیا در آنچه که مبهم است، نیازی به ابهام وجود دارد؟!
شاید دولت احمدی نژاد را به لحاظ خاستگاه و ایدئولوژی بتوان پیچیده ترین دولت معاصر ایران نامید. اگر بعد از انقلاب، از دولت لیبرال مرحوم بازرگان تا بنی صدر و نخست وزیران راست و چپ و از دولت تقریبا تکنوکرات با اقتصاد نیمه باز و نیمه دولتی و البته رانتیر رفسنجانی گرفته تا دولت لیبرال مسلک اما اسلامی خاتمی، هر کدام با مشی مشخص و بر اساس ایدئولوژی ای معین حرکت کردند، این دولت در هاله ابهامی قرار گرفته که معمایی پیچیده را پیش رو می نهد.
با اصلاحاتی که در طول همه این دوران صورت گرفت و با همه تغییراتی که چه در اشخاص و چه در گروه های مختلف رخ داد، ماهیت نظام دچار تغییر اساسی نشد و هویت همه گروه ها و همه دولت ها نیز تا حدودی بر همه مشخص بود، اما از پنج سال قبل و به ویژه پس از اظهارات و اقدامات دولتیان در دولت نهم و دهم، ابهامی درباره ماهیت این دولت ایجاد شد که در مورد هیچیک از دولت های پیش به این شکل وجود نداشت.
از رابطه مرید و مرادی احمدی نژاد با مصباح یزدی گرفته تا همین رابطه با اسفندیار رحیم مشایی، از زیر پا گذاشتن خواست رهبری در مورد مشایی و برخی موارد دیگر گرفته تا اعلام وجود یک حزب و آن هم حزب ولایت در کشور!
به عینه این دولت دولت تناقض هااست، تناقض هایی که باعث می شود شایعاتی، در پرده ای ناواضح از واقعیت تا شایعه، پیرامون احمدی نژاد و اطرافیانش به وجود آید و این هاله، کل نظام را نیز در برگیرد.
اما چه تناقضی بین رابطه احمدی نژاد و مصباح و این رابطه با مشایی وجود دارد؟
چه رابطه ای بین انجمن حجتیه و شاید بهتر باشد بگوییم چه اختلافی بین انجمن حجتیه(طیف معتقد به ولایت فقیه(مصباحبه) و مشایی وجود دارد؟
شاید پاسخ این سئوال در این جمله مشایی باشد که می گوید: “این حدیث که می گوید وقتی امام زمان می آید همه جهان را ظلم فرا گرفته است را بد تفسیر کرده اند؛ منظور این است که در آخر زمان، فردی که عادل است بر جهان حکومت می کند اما این فرد انسان کامل نیست. انسان کامل امام زمان است و در این شرایط اگر امام زمان ظهور نکند این ظلم است.”
به این ترتیب او به نوعی در مقابل فرقه مصباحیه قرار می گیرد و حتی طرفداران مصباحیه ای دولت را نیز دچار سرگردانی می کند. شاید همین نقطه اصلی اختلاف مصباح یزدی و رحیم مشایی است. اما احمدی نژاد از کدام فرقه پیروی می کند؟ او به کدام اصل پایبند است؟ مشاوره های چه کسی به او باعث می شود که با سخنانش، صهیونیست ها در جهان مظلوم واقع شوند؟
از طرفی تندیس های سطح شهر که به عقیده یک طیف از انجمن حجتیه نماد بت پرستی است، قطعا و بلاشک با هماهنگی ربوده می شود؛ تندیس هایی که به گفته رییس پلیس آگاهی تهران ربودن هرکدامشان حداقل چند ساعت طول می کشد و احتیاج به دستگاه برش و جرثقیل دارد، و از طرفی، مشایی تفسیری متفاوت از تفسیر حجتیه درباره ظهور امام زمان ارائه می دهد و می گوید دولت بعدی دولتی جهانی است. رحیم مشایی معتقد به حضور دولتی جهانی قبل از ظهور امام زمان است. دولتی که امام زمانش را به جهان معرفی کند تا زمینه ظهور مهیا شود! شاید بر همین اساس محمود احمدی نژاد همه دنیا را به جنگ تهدید می کند.
احمدی نژاد از کدام فرقه پیروی می کند؟ آنچه در عمل دیده می شود گسترش ظلم، حداقل در داخل کشور یعنی در حد توان احمدی نژاد است. اما آیا این ناشی از ایدئولوژی حاکم است یا ناتوانی دولت؟ این سئوالی است که شاید تاریخ به آن پاسخ دهد. مشایی می گوید قبل از ظهور امام زمان، جهان باید او را بشناسد، آیا احمدی نژاد و مشایی مدیریت جهانی برای گسترش ظلم و از طرفی شناساندن امام زمان را در سر دارند؟
آنگاه که بزرگان سابق نظام نیز در تشریح اینکه این دولت از کجا آمد و چه تفکراتی پشت سر خود دارد و چه می کند، ناتوان می مانند، تنها باید به حدس و گمان هایی که به واقعیت نزدیکند بسنده کرد. شاید فرزندان ما در پس پرده مه آلود تاریخ، واقعیت را ببینند. و شاید همه این ایدئولوژی ها و همه اختلافات تنها برای حفظ قدرت است نه بر پایه عقیده ای ایدئولوژیک و در پی اش تفکری ماورایی وجود ندارد؛ شاید.