بازیگر نقش ادیت پیاف، خواننده سرشناس فرانسوی، در سه روز گذشته دو جایزه بین المللی سینمایی گرفت: سزار و اسکار.اما گزاف نیست اگر بگوییم آنچه “احساس غرور” فرانسویان را برانگیخت، نه جایزه سزار، که جایزه اسکار بود. صحنه حضور خانم بازیگر گاه دریافت جایزه اسکار، بارها و بارها از شبکه های تلویزیونی فرانسه پخش شد، ونقبی هم زدند به گذشته که دیگر بازیگر فرانسوی ـ ژولیت بینوش ـ اسکار نقش دوم را گرفته و گفته بود: این رویای فرانسوی هاست. و همه ماجرا این است: کارخانه رویا سازی آمریکا، خوب کار می کند. و ما که کارگران دستمزد نگرفته کارخانه کابوسیم، چرا باید ضد آمریکا باشیم؟
ظاهرا اینکه بگوییم آمریکایی ها در جهان چه کرده اند، تکراریست. کدام یک از ما تاکنون ده ها بار نگفته ایم که:آمریکا بر پشته ای از کشتگان بومی این سرزمین بنا شده؟ و مگر غیر از این است؟ چه کسی ممکن است داستان دهشتناک هیروشیما را ده ها و صدها بار نشنیده و تکرار نکرده باشد. و مگر غیر از این است؟ بمب های خوشه ای که سرزمین ویتنام را شخم زدند چه؟ از آنها نگفته ایم، از آنها نشنیده ایم؟ سیاهان، هفت خواهران، زندان های ابوغریب؛ کودکان عراقی، کودتاها……گفته ایم و شنیده ایم اینها را.اما که چه؟
مگر این بازخوانی ها برای آن نیست که بگوییم استعمار و استثمار و غارت و سرکوب و….تیشه به ریشه جهان زده و می زند و در برابر این”اهرمن” باید ایستاد؟ بایستید. بایستیم. اما می توان کارگری سنندجی را که شرمنده سفره ای خالیست نزد همسر و فرزند، به جرم حق خواهی ـ حقوق عقب مانده چند ماهه ـ در برابر مردمان شهرش شلاق زد به نیت تحقیر، اما سخن از ایستادگی گفت؟ می توان نوجوان 16 ساله ای را به جرم آنکه حکم اعدام برادر، تاب نیاورده و گیریم سخنی به تندی گفته، شبانه بر بند کشید و باز از “آمریکای جنایتکار” گفت؟
می شود دلاور زنی را که همه سال های جوانیش در معرض تهمت ناجوانمردانی گذشته که دیدگاه وی تاب نمی آورند، اینک که به دریافت جایزه ای جهانی ـ اولاف پالمه ـ نایل شده، به دادسرایی خواند که قاضی آن با «لنگه کفش» زن دیگری را کشته است و باز از ایستادگی در برابر آمریکا گفت؟
چگونه است که آنان که نظام حکومتی آمریکا را به عنوانی نظامی ضد انسانی و ضد اخلاقی به چالش می طلبند، در امنیتی ترین زندان هایشان، باند های مخوف قاچاق مواد مخدر یافت می شود؟ و درست همان جا که جوانان سرزمین ما به جرم سخن گفتن از آزادی، تحت شدیدترین شکنجه ها قرار دارند.
آری این دهشتناک است که سربازان آمریکایی، نوجوان 14 ساله عراقی را در کنجی مورد تجاوز قرار می دهند و تن بی جان او می سوزانند. کدام جان آزاد انسانی، این سبعیت را تاب می آورد؟ اما آنچه بر زهرا ها و ابراهیم ها در زندان های نظامی رفت که وعده رهایی بشر را می دهد، کم از این فاجعه است؟ اینکه نویسنده ای به جرم تخیل، بر بند می شود و دادگاه تجدید نظر، حکم وی را نه کاهش که افزایش هم می دهد، آبرویی بر مدعیان “آمریکای جنایتکار” می گذارد؟ اینکه یک فعال مدنی، به جرم پرسشگری از عدالت، هر شب خواب حلقه داری را می بیند که بالای سرش تاب می خورد، “سند جنایت” آمریکاست یا دهندگان حکم هایی این چنینی؟
از اینها نیز کم نگفته ایم که تکرارشان هم بی اثر شده است؛ پس این را بگوییم که آمریکا اگر جنایتکار است، کارخانه رویاسازی نیز هست. رویایی که کم نشان از واقعیت ندارد:در علم از همگان پیشی گرفته، در هنر، پیشتاز است، در اندیشه، از هیچکس بازنمانده، سال هاست که گردشگر کهکشان است…. و درست به همین دلایل میزبان میلیون ها مردمیست که از “کارخانه های کابوس” به “کارخانه رویا” گریخته اند.از جمله میلیون ها ایرانی. ایرانیان از خانه گریخته؛ ایرانیانی که می توانستند کارخانه رویا را در میهن خویش به پا دارند.
آنان که صاحبان کارخانه کابوسند، چگونه از قربانیان کابوس هایشان انتظار دارند ضد آمریکا باشند؟ آن هم آمریکایی که به جای کابوس، رویا می فروشد؛ حتی اگر این رویا، واقعی نباشد؛ که چنین نیست.