مروری بر شصتمین جشنواره فیلم برلین
دنیا تنها به رنگ سبز نگاه می کند
پس از فستیوال های فیلم ونیز و لوکارنو و ونکوور که به همت سینماگران ایرانی و غیر ایرانی به رنگ سبز در آمدند این بار نوبت فستیوال فیلم برلین بود تا پذیرای سبزهای ایران باشد. حنا مخملباف که به عنوان داور بخش “جنریشن” در شصتمین دوره جشنواره فیلم برلین در آلمان حضور داشت رنگ سبز جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران را به این فستیوال برد. آنچه در برلین اتفاق افتاد، مهر تاییدی بود بر این باور که سینمای حکومتی ایران دیگر محبوب اذهان غربی نیست. این بار هم عدم توجه به فیلم های داخلی ایران از سوی مسئولان جشنواره ی برلین، فرصت بهره برداری های تبلیغاتی از رژیم کودتایی را صلب کرد. در مقابل نمایندگان سینمایی سبزهای ایران در این فستیوال نیز خوش درخشیدند و نگاه ها را به سوی خود معطوف کردند.
از سال 1379 که دیتر کاسلیک بر مسند ریاست برلیناله نشست، رابطه این جشنواره به تدریج با مسئولین سینمایی ایران بهبود یافت و به موازات آن، حضور و توفیق سینمای ایران در این رخداد سینمایی گستره بیشتری پیدا کرد. سه خرس نقره ای از مجموع پنج خرسی که تا کنون سهم سینمای ایران از جوایز بوده در دوره مدیریت کاسلیک به دست آمده است. دو خرس نخست را نزدیک به سه دهه پیش از آن، مرحوم سهراب شهید ثالث در سال 1353 با “طبیعت بی جان” و پرویز کیمیاوی در سال 1355 با فیلم “باغ سنگی” به قفسه افتخارات سینمای ایران اضافه کرده بودند.
امسال اگرچه تنها فیلم ایرانی حاضربخش اصلی رقابتی فیلم های بلند- شکارچی- بختی برای کسب جایزه نداشت، اما حضور ایران از نظر کیفی قابل توجه بود و حاصلش هم یک خرس نقره ای برای یک فیلم کوتاه.
بتین قبادی برادر بهمن قبادی که متولد 1358 است با ششمین فیلم کوتاه خود – از باد بپرسید - توانست خوش بدرخشد و نگاه تحسین برانگیز داوران را به خود جلب کند. در بیانیه هیات داوران آمده است: “ قبادی در این فیلم موفق شده است با کمترین کلمات ما را به سکوت کشاند. تصاویر در این فیلم از شدت و سختی بینظیری برخوردارند و ترکیب صداها، بدون جنجال و غوغا، چارچوبی را میآفرینند. این فیلم دری به سوی جهانی دیگر را بر ما میگشاید که بطور شگفتیآوری برای ما طبیعی جلوه میکند. این اثر هنری هم در جزییات و هم در کلیت خود ما را متقاعد ساخت. ما از گروه سازندگان این فیلم سپاسگزاریم”.
از باد بپرسید ماجرای دختر دانشجویی را روایت می کند که با همکلاسی هایش برای عکاسی به روستایی دور افتاده می روند اما باد تندی روسری را از سرش می رباید و تلاش او برای حفظ حجاب و به دست آوردن روسری باعث می شود تا مرگی رقم زده شود و او در مظان اتهام قرار گیرد.
ناهید قبادی (خواهر بهمن قبادی) و همسرش بیژن زمان پیرا نیز با فیلم مستند موش و گربه در بخش جنبی “سینمای آشپزی حضور داشتند. در این بخش مستندی به نام “دستور آشپزی” از محمد شیروانی هم به نمایش در آمد. در بخش پانوراما نیز مستند سبز سفید و سرخ از نادر داوودی حضور داشت که به موضوع مبارزات انتخاباتی خرداد 88 در ایران می پرداخت.
به جز این ها، حضور موفق نخستین فیلم بلند یک کارگردان ایرانی الاصل سوئدی به نام بابک نجفی نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرد. او که پیش از این چهار فیلم کوتاه را در کارنامه خود داشت جایزه بهترین فیلم بلند اول- به مبلغ پنجاه هزار یورو- را از آن خود کرد. او به رغم ایرانی الاصل بودنش، به عنوان یک کارگردان سوئدی در جشنواره شرکت کرده و داستان هیچکدام از فیلم هایش نیز تا کنون ربطی به ایران نداشته است. با این حساب، نمی توان از او به عنوان یک سینماگر ایرانی نام برد. وی سینما را با حرفه فیلمبرداری در سال 1994 آغاز کرده و به جز کارگردانی، تدوین یک فیلم کوتاه را نیز در کارنامه دارد.
و بالاخره عسل، فیلمی از سینمای جوان ونوپای ترکیه توانست در میان رقبای نامدار و طراز اول دنیا موفق به کسب خرس طلایی بهترین فیلم شود. این درام خانوادگی که سومین قسمت از تریلوژی ساخته سمیع کاپلان اوقلو است، داستان نوجوانی را روایت می کند که پدرش در یک روستاعسل پرورش می دهد. تخم مرغ (2007) و شیر( 2008 ) دو فیلم دیگر از این سه تریلوژی اند.
هرچند نگاه به جامعه چند میلیونی مهاجران ترک در آلمان می تواند در استقبال از یک فیلم ترک در جشنواره ای آلمانی تاثیر گذار باشد، اما موفقیت های مکرر سینمای ترکیه در فستیوال های الف دنیا در دهه اخیر حکایت از این دارد که نسلی پویا و با سواد و امروزی از فیلمسازان ترک توانسته اند روحی تازه به تن سینمای کشورشان بدمند. در مقایسه با آنها، سینمای ایران در وضعیت هشدار به سر می برد و جایگاهی که در نزدیک به پانزده سال گذشته یافته بود به سرعت رو به زوال است.
ترکیه که از نظر سیاسی و اجتماعی در موقعیت پر ثبات تر و کم تنش تری نسبت به ایران قرار دارد، صرفا بر اساس دانش و برنامه ریزی و تربیت پایه ای فیلمسازانی که در روند کشف و پرورش استعداد های ملی امکان ظهور یافته اند به موفقیت های بین المللی دست می یابد. اما سینمای ایران، با وجود آنکه در تمام این سال ها از تنش های سیاسی و مشکلات اجتماعی به عنوان موضوعاتی جذاب بهره برده، در دراز مدت از درون تهی شده و به ورطه تکرار افتاده است. از خیل فیلم سازان صاحب نام ایرانی که در این یک دهه گذشته در جشنواره های معتبر جایزه گرفته اند چند سالی است که هیچ نشانی نیست و تداوم حضور موفقیت آمیز شماری از آن ها از جمله محمد رسول اف و بهمن قبادی نشانگر آن است که سواد و جوهره فیلمسازی تا چه حد در نزد اکثریت فیلمسازان ایران عناصری کم یاب اند. به عبارتی دیگر و بر خلاف آنچه تصور می شود و یا مورد بهانه قرار می گیرد، سانسور و اعمال کنترل های شدید دولتی دلیل اصلی کم فروغی سینمای ایران نیست؛ بلکه تمام شدن مایه و تکراری شدن سینمای وابسته به موضوع، این سینما را در سراشیبی قرار داده است.
سینمای ایران با یک خرس کوچک اما با اهمیت از نسل جوان عرصه فیلم کوتاه، برلین را ترک کرد. اما این سوال نگران کننده همچنان باقی است که آیا جرقه های گاه و بیگاه در روند فیلمسازی بدون پشتیبانی و برنامه ریزی می تواند در دراز مدت، این سینما را سرپا نگه دارد؟