ببخشین! شما نوه کدوم امام هستین؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

علی اشراقی نوه امام خمینی بکلی ردصلاحیت شد. البته، سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که ایشان رد ‏صلاحیت نشده است، بلکه چون مدرک تحصیلی خودش را ارائه نداده بود، صلاحیتش احراز نشده است. به ‏گفتگویی که در این مورد در شورای نگهبان اتفاق افتاد، توجه فرمائید.‏

نوه امام: ببخشید! من رد صلاحیت شدم.‏

سخنگو: رد صلاحیت شدی که شدی، برو کنار بذار باد بیاد.‏

نوه امام: آقای محترم، من می خوام ببینم برای چی رد صلاحیت شدم؟

سخنگو: حتما تو مجلس ششم بودی….‏

نوه امام: من هرگز توی مجلس ششم نبودم.‏

سخنگو: پس لابد روزنامه نگار بودی و علیه اسلام مقاله نوشتی…‏

نوه امام: من هرگز روزنامه نگار نبودم.‏

سخنگو: پس لابد اصلاح طلب بودی و علیه انقلاب اقدام کردی…‏

نوه امام: برادر محترم، من نوه امام خمینی هستم و هرگز هم علیه انقلاب اقدامی نکردم.‏

سخنگو: نوه کدوم امام بودی؟ سریعا دوازده امام رو نام ببر و بگو در بقیع کدام ائمه دفن شدند؟

نوه امام: برادر عزیز! بنده نوه امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی هستم.‏

سخنگو: نوه امام خمینی؟ اسم شما چیه؟

نوه امام: بنده اشراقی هستم.‏

سخنگو نگاهی به لیست می کند: شما زهرا اشراقی هستی؟ اگر زهرا اشراقی هستی بخاطر عضویت در جبهه ‏مشارکت ردصلاحیت شدی.‏

نوه امام: بنده زهرا اشراقی نیستم.‏

سخنگو: چرا دروغ می گی آقای محترم، اگه اشراقی هستی و رد صلاحیت شدی و نوه امام هم هستی پس زهرا ‏اشراقی هستی دیگه.‏

نوه امام: برادر جان! بنده مرد هستم، زهرا اسم زن هست.‏

سخنگو: پس چرا قبلا با اسم زهرا اشراقی در روزنامه ها کار کردی؟

نوه امام: برادر جان! زهرا اشراقی خواهر بنده است، ایشان هم نوه امام هست، ولی من هم نوه امام هستم. بنده نه ‏روزنامه نگار هستم و نه در جبهه مشارکت بودم.‏

سخنگو: حالا شما مشکلت چیه؟

نوه امام: مشکل من اینه که رد صلاحیت شدم، در حالی که بنده نوه امام خمینی هستم.‏

سخنگو از جا بلند می شود: نه برادر من، امکان نداره، شما گفتی نوه کدوم امام هستی؟

نوه امام: نوه امام خمینی هستم، همین آقایی که عکسش بالای سر شماست.‏

سخنگو: این که عکس مقام معظم رهبری هست. ‏

نوه امام: ایشون رو نمی گم، اون بغلی رو می گم، اونی که عکسش بالاست.‏

سخنگو: آهان! امام خمینی رو می گی؟ ( نگاهی به عکس امام خمینی می کند.) بله، امام خمینی. باور می کنی من ‏چهار ساله توی این اتاق هستم، این عکس رو ندیده بودم. ‏

نوه امام: برادر جان! عرض کردم، بنده نوه ایشان هستم.‏

سخنگو: خدا رحمتش کنه، مرد بزرگی بود. ما هر چه داریم از امام خمینی داریم.‏

نوه امام: بعله، بنده نوه ایشون هستم.‏

سخنگو عصبانی می شود: جدی می گی؟ شما نوه امام خمینی بت شکن هستی و آن وقت این بی وجدان های ضد ‏انقلاب شما رو اذیت کردند؟ واقعا که بی شرمی هم حدی نداره، با نوه امام؟

نوه امام: بله، منم همین رو می گم، می خواستم ببینم چرا من رو رد صلاحیت کردند؟

سخنگو: کی جرات کرده شما رو رد صلاحیت کنه؟ اشتباه شده حتما، شما بفرمائید که شما رو چطوری رد ‏صلاحیت کردند؟

نوه امام: من نمی دونم، ولی به من اعلام کردند که صلاحیت ندارم. ‏

سخنگو: نه برادر، اشتباه شده و اصلا شما ناراحت نباش، برو به امید خدا.‏

نوه امام: کجا برم؟ یعنی شما می فرمائید که من رد صلاحیت نشدم؟

سخنگو: انشاء الله که چیزی نشده، شما برو، هیچ مساله ای نیست، الآن سر انتخابات سرمون شلوغه، شما بفرما سه ‏ماه دیگه بیا، من خودم مساله رو هماهنگ می کنم، هیچ مشکلی نیست. ‏

نوه امام: من متوجه نیستم، یعنی شما می فرمائید که من رد صلاحیت نشدم؟

سخنگو: من کی همچین حرفی زدم؟ من فقط گفتم مساله ای نیست، شما خودت رو ناراحت نکن.‏

نوه امام: چشم، من خودم رو ناراحت نمی کنم، ولی با توجه به این که رد صلاحیت شدم، الآن توی انتخابات ‏شرکت بکنم یا نه؟

سخنگو: نه، شما نمی تونی، چون صلاحیت نداری. ‏

نوه امام: ولی من نوه امام هستم.‏

سخنگو: متوجه شدم، اتفاقا خیلی هم برام جالب بود، واقعا شما یادته امام چقدر شخصیت بی نظیری داشت؟ هرچه ‏داریم از ایشون داریم.‏

نوه امام: بله، پس من صلاحیتم تائید شده؟

سخنگو: نه، کی گفته( به پرونده نگاهی می کند) این جاست، ببین! اصلا حواسم نبود. شما اصلا صلاحیتت رد ‏نشده، من گفتم که اینجا کسی جرات نداره صلاحیت نوه امام راحل رو رد کنه.‏

نوه امام: پس صلاحیت من تائید شده؟

سخنگو: نه، شما صلاحیتت رد نشده، ولی احراز هم نشده.‏

نوه امام: چرا صلاحیت من احراز نشده؟ مشکل من چیه؟ من ضد انقلابم؟ من مفسد اقتصادی ام؟ چی؟

سخنگو: نه نوه جان! شما فقط مدرک تحصیلی تو ندادی، دیگه هیچ مشکلی نداری، خیالت راحت.‏

نوه امام: جدی می گی؟ پس من برم مدرک تحصیلی مو بیارم؟

سخنگو: نه دیگه، شما مدرکت رو ندادی دیگه، نمی شه کاری کرد.‏

نوه امام: مدرک من توی خونه است، می رم می آرم.‏

سخنگو: حالا چه عجله ای داری؟ ولش کن، بیخودی می خوای خودت رو اذیت کنی برای چی؟ حالا ببینم مدرک ‏شما چی هست؟

نوه امام: من سه تا دکترای فلسفه و هفت تا دکترای انرژی هسته ای دارم.‏

سخنگو: پس من شرمنده ام، شما باید فوق لیسانس داشته باشی.‏

نوه امام: خب، فوق لیسانس هم دارم، ولی دکترا هم دارم.‏

سخنگو: نه، اخوی، دکترا به درد ما نمی خوره، ما فقط فوق لیسانی لازم داریم. حالا شما برو، مدرکت رو تا سه ‏ماه دیگه هم بیاری هیچ مساله ای نیست. بالاخره شما نوه امام راحل هستی.‏

نوه امام: یعنی بدون مدرک صلاحیتم تائید می شه.‏

سخنگو: نه برادر من! شما چرا همه اش اصرار می کنی که صلاحیتت تائید بشه، من می گم شما هیچ مساله ‏نداری، من به شما قول می دم. فقط نمی تونی توی انتخابات شرکت کنی.‏

نوه امام از اتاق بیرون می رود.‏

سخنگو نگاهی به عکس امام که از آن بالا به او خیره شده است می کند و به عکس می گوید: امام! واقعا حضور ‏شما برای اسلام غنیمتی بود، شما رفتی و این همه ظلم در این مملکت داره می شه، واقعا این درد رو به کجا ‏ببریم؟ ‏

در همین موقع آبدارچی وارد می شود و چای می آورد.‏

سخنگو به آبدارچی: حاجی! دستت درد نکنه، اگر وقت کردی این عکس امام خمینی رو تمیز کن، گرد و خاک ‏نشسته روش.‏

آبدارچی به دیوار نگاه می کند: کدوم امام خمینی؟ این که عکس مقام معظم رهبری یه.‏

سخنگو: اون بالایی رو می گم، امام خمینی رو.‏

آبدارچی نگاهی می کند: بله، چشم، همین الآن، چطور من تو این مدت متوجه عکس ایشون نشده بودم؟