انتخابات، چالش‌ها و فرصت‌هایش

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

فضای پیشاانتخاباتی ایران را که اینبار بسیار زودتر از همه دوره های انتخاباتی مجلس آغاز شده بود فقط پس لرزه های برجام کمی تحت تأثیر قرار داد و اکنون پس از تصویب چند باره آن بار دیگر همچون موسیقی متن در فضای سیاسی کشور جاری شده است و بازیگران این صحنه سیاسی هریکی با سبک و ایده های خود ساز دلخواهشان را می نوازند.

اقتدارگرایان توسط پایگاه های رسمی شان یعنی شورای نگهبان و اطلاعات سپاه، به تهدید و ارعاب فعالان سیاسی مستقل و اصلاح طلب مشغولند. اولی در اشکال سخنرانی ها و اظهارات علنی سخنگو و دبیر رئیس و …و دومی درخفا و با تماس های تلفنی یا احضار هر کسی که تصور می کنند، قصد روشن افشا شده یعنی تلاش برای تغییر ترکیب ناخوشایند مجلس کنونی را در سر دارد و از هر دو سو به امید انفعال و روگردانی اصلاح طلبان از کاندیداتوری در انتخابات اسفند ماه که اگر امدادی از غیب نرسد مشابه و مکمل انتخابات ریاست جمهوری یازدهم خواهد شد. اینها یعنی چالش های آشکاری که برخی مزمن و همیشگی و بعضی برآمده از دل شرایط بعد از برجام هستند و قطعاً سلامت و آزادی انتخابات را تهدید می کنند.

اما در برابر و علیرغم این یورش ها، گامهای سنجیده ی جامعه مدنی ایران برشمردنی و اعتمادآفرین است. اصلاح طلبان در فعالیت های اجتماعی نشست ها، نوشته ها و گفته ها خود به همان صراحتی که اقتدارگرایان بند و بست را وعده می دهند آشکار می کنند که در تکاپوی آنند  که مهر جامعه مدنی را به انتخابات های اسفند ماه بکوبند و ضرورت تغییر ترکیب کنونی مجلسی را که بزرگترین دلمشغولی اش پوشش زنان و جوانان و احضار و استیضاح وزرای کاردان و مؤثر دولت، و عدم رأی اعتماد به شایسته ترین آنها بوده ست، به روشنی ابراز می کنند.

اساساً این دو نیرو همواره با همین سلاحها و با همین روشها در مقابل هم بوده اند. تکیه بر داغ و درفش و اختناق از آنسو و بیان خواسته ها و پافشاری مسالمت آمیز بر خواسته ها در این سو. حاصل آنهمه صلبی و سختی و تعامل گریزی تمامیت خواهان این شده  که دیگر رشته شمارش موافقان و یاران دیروزین در چهره ی منتقد و مخالف امروز از دستشان خارج شده است.

با این وجود همچون گنگان خواب دیده انگار چشم به واقعیت های روزافزون پیش رو بسته، در انتظار معجزه ای که ملت را به لحظه انقلاب بهمن و اعتماد هایی که بر باد رفته است، برگرداند، همچنان از وحدتی سخن می گویند که اینبارنه گرد امیدهای بزرگ که در اطراف دروغ و فساد و و ایضاً تهدیدها و قلدری های انان شکل بگیرد.

 نیرویی که امروز بر بستر ناامیدی و خشم و نگرانی از تکرار شکست هایش در انتخابات 92 و توافق هسته ای، همه تریبونهای در اختیار را تبدیل به فرستنده های بیم و نفرت کرده است، فراموش کرده اند که از جمله تهدیدها و ارعاب هایش هیچکدام نیست که به عمل درنیامده و آزادیخواهان آنها را تجربه نکرده باشند و حیرت آور است که نمی بینند تأثیر انچه می گویند و می کنند، از یکسو کمک به هر چه بیشتر رنگ باختن هول و هراسی است که میخواهند بپراکنند و از سوی دیگر سرعت بخشیدن به فرو ریختن هر آنچه توهم است در دل کسانی که هنوز دلی در گروی انقلاب بهمن و وعده های آزادیخواهانه و عدالتجویانه اش دارند.

در این میان آقای خامنه ای که در مسئله برجام و دلجویی از دلواپسان آنقدر پیش رفت که دلواپسی آزادیخواهان را فراهم کرد، هنوز واکنش جدی در قبال تهدیدات و بیم پراکنی های اقتدارگرایان نشان نداده است تا بر آن اساس بتوان تعیین کرد که سیاستی همچون انتخابات 92 را پیشه خواهد کرد یا رفتاری از زمره آنچه که در انتخابات 88 و در مجموعه موضعگیری های مربوط به رئیس جمهور قبلی را و البته برای آنچنان موضعگیری و اعلامی هنوز زود است.

اما این مسئله با همه اهمیتی که در زمان خود خواهد داشت، در گروی نکته ای قرار دارد که دستاورد سی و هفت سال افت و خیز مبارزه و مبارزان در میهن ماست و آن این است که: مقولاتی که سرنوشت انتخابات ها را در ایران تعیین می کنند و باید مبنای پیش بینی ها و داوری های ما باشند، هر روز بیش از گذشته فاصله می گیرند از بستگی مطلق به نظر رهبری و نهادهای مرتبط با اقتدارگرایان! برای من یقین این نیست که روی کار آمدن روحانی خواسته رهبری بوده و او بوده که وی را به جلیلی ترجیح داده است. بیشتر به این قائل هستم که او یک رأی خود را به جلیلی داده؛ اما به این تصمیم رسیده و مجموعه حکومت را به این رسانده است که در مقابل رأی مردم در محدوده ی بسته ی انتخابات کشور ما نایستند. من از این ـ به زعم خودم ـ  حقیقت خوشنودم و آن را توفیق مبارزات دیرپا و هر روز آگاهانه تر مردم ایران می دانم. در ذهن من این حرکت آقای خامنه ای برداشتن گام هشیارانه ای بود که او را از قدم گذاشتن در راهی که رونده اش را سرانجام و وقتی که خیلی دیر باشد، ناگزیر می کند تا درآید که: “ صدای انقلاب شما را شنیدم ” و آن هزینه ها را به کشور و مردم تحمیل کند، باز می دارد.

بجز پیشرفت چنین دوراندیشی ها در دستگاه حکومتی ایران و استمرار مبارزه مسالمت آمیز بر مطالبات مدنی تحول سیاسی در ایران به سود دمکراسی و عدالت اجتماعی انجام نخواهد شد. در مبارزه مسالمت آمیز شاید برای هر کشوری با توجه به ساختار سیاسی و فرهنگی و تجربیات ملی خود راههای گوناگون یا راه ویژه ای مصلحت باشد. در کشور ما پس از سی و هفت سال که از بزرگترین انقلاب سیاسی قرن گذشت و پس از آنکه همه شیوه های ممکن مبارزه به میدان آمد و هیچکدام علیرغم همه فداکاری ها نتوانست به نیروی اجتماعی تبدیل بشود، اهمیت انتخابات و قدرتی که در بسیج مردم و در برانگیختن انگیزه های آنان برای مشارکت سیاسی دارد، دیگر قابل انکار نیست.

این وسیع ترین عرصه ای ست که حضور مردم را به خود می بیند و آنها را قادر می سازد تا به نسبت وسعت این حضور و آگاهی های لحظه، بر روند حوادث تأثیر قاطع بگذارند.تنها روزنه ای که جامعه ما به نسبت آگاهی و با توسل به رشد نهادهای مدنی اش از احزاب تا رسانه ها تا واحدهای صنفی اش  که همه هم در تنگنا هستند، توانسته است به استبدادگران بفهماند که نمی توانند آنها را در محاسبات خود نادیده بگیرند.

این را شاید جریان های اپوزیسیون در نسل انقلاب بهمن و پیشتر از آنکه مبارزات خود را از طریق تقابل ارگانیک با دستگاه حکومت دنبال کرده است، آسان نپذیرد و اگر تعارف را کنار بگذارم نپذیرفته است. به این علت است که در آستانه هر انتخاباتی برآمد اپوزیسیون ایرانی در توصیف قدرقدرتی دستگاههای اقتدارگرایان و آنهم در حجم و وسعتی است که جز بیم و جز ناامیدی نمی پراکند. هر جمله از هر خط و نشانی که فلان مسئول شورای نگهبان در تهدید و ارعاب فعالان سیاسی افاضه می کند، به سرعت دهها بار رونویسی و در شکل یادداشت و مقاله و نظر، باز نشر می شود. اما تلاشهای فعالان مدنی و سیاسی جامعه، حداقل در خارجه نه مورد توجه قرار می گیرد و نه اشاعه و ترویج می شود.

وقتی پس از چهار سال که هر تحرک غیر حکومتی در نطفه محکوم به شکست بود، اصلاح طلبان در قالب تشکل های گوناگون بارها نشست و همایش برگزار می کنند، حزب بزرگی چون اتحاد ملت با همان اعضا و فعالانی که نیمی از آنان یا زندانی سیاسی بوده یا گروگان هستند تشکیل می شود، وقتی خاتمی، عارف، هاشمی رفسنجانی در مراسم و دیدارها و سخنرانی ها پس از آنهمه سکوت و خمود ضرورت آزادی انتخابات را بحث می کنند، اینها مبنای نوشته ها به قصد ترویج و تشویق فعالان سیاسی قرار نمی گیرد. اهمیت کمپین “ پیش به سوی تغییر چهره مردانه مجلس” را فقط در خبرها باید کشف کرد. نویسندگان یادداشت های روزانه که از هر جمله ی تکراری و نخ نمای آقای جنتی متن پر سوزی می سازند یا فاجعه ی محتومی را به خورد ذهن ما می دهند، نمی گویند که اصل تدارک چنین کمپینی و حتا تشکیل نشست برای آن، چه ارزشی را در جامعه زنان ایران باز تولید می کند و می تواند زمینه ی آزاد شدن کدام انرژی های راکد شده بشود. وقتی دومین گردهمایی استانی “زنان تلاشگر در عرصه اصلاح و توسعه” همین چند روز پیش با پیام بسیار روشن هاشمی رفسنجانی که می گوید«زنان از کاندیدا شدن در انتخابات نترسند» و اذعان می کند که «در تمام این سالها دگم‌اندیشان، تندروها و افراطیون با بهانه‌های بنی‌اسرائیلی سعی در حصر زنان تحصیلکرده و اجتماعی در چاردیواری منزل داشتند» چشم و گوش ما که به درستی تبلیغات و تعرضات تمامیت خواهان را به آزادی ها می بیند و می شنود و دریغا بسیاری اوقات موجب باز نشر خسارت بار آنها در حد باز تولید واهمه ها می شود، باید با انعکاس این اخبار و این فعالیت ها نیز به یاری تلاشگران بیاید و از ان راه به ترویج شهامت شهروندی یاری برساند.

این نکته ی تجربه شده، باز گفتنی و همواره نشر دادنی ست که انتخابات در ایران علیرغم رأی متفاوت رهبری، علیرغم میل و حرص شورای نگهبان برای حذف هر ایده و اندیشه ای متفاوت از خود، می تواند از عزم و اراده مردم تأثیر بگیرد و بر سرنوشت مردم تأثیر بگذارد.