در پیش بینی سیاستهای آینده آمریکا در افغانستان آمده است به احتمال پرزیدنت اوباما ناچار است نه فقط برای نجات افغانستان از رفتار تهاجمی طالبان – همانکه تا کنون با وجود حضور هزاران سرباز آمریکایی به دست نیامده – تلاش کند، بلکه ناگزیر خواهد بود برای نجات افغانستان از خطرات درون زای خودش چاره ای بیندیشد. بی تردید در هر یک از این سیاستها منافع ملی آمریکا عمده است و نتیجه گیری این است که یک حکومت گرفتار فساد نمی تواند منافع ملی آمریکا را در آن منطقه تأمین کند. یک چنین حکومتی به جای تضعیف طالبان به طالبان قدرت می بخشد و منافع ملی آمریکا را به خطر می اندازد.
وزیر پیشین امور مالی دولت حامد کرزای موضوع را اینگونه توضیح داده است: “حکومت ظرفیت حکومت کردن را از دست داده است زیرا یک حکومت سایه بر آن غلبه کرده است.” وزیر پیشین که به از دست دادن ظرفیت حکومت کرزای تأکید دارد، در سال 2004 از مقام خود استعفا داد و در اعلام علت استعفا فقط گفته شد قاچاقچیان مواد مخدر بر حکومت چیره شده اند.
گفته می شود در خیابانهای افغانستان، قصه های فساد به همان اندازه زیاد است که صفهای به انتظار ایستاده برای خوردن کباب. مثل این است که همه چیز خریدنی است. مأموران رسمی حکومتی و به طور کلی کسانی که به آژانسهای حکومتی دسترسی دارند، می توانند حتی “آزادی شخصی” را بفروشند و با اخذ پول یک زندانی را آزاد کنند. قیمتها متناسب با موقعیت زندانی متفاوت است. مردم رشوه می دهند برای تأمین امور عادی و حقوق ابتدایی شان، برای برق خانه شان، برای آزادی از زندان، برای ورود به فرودگاه. افغانستان در سال 2005 میلادی در جمع 180 کشور گرفتار فساد حکومتی رتبه 117 را داشت. اکنون رتبه اش به 176 رسیده است.
هر مقامی هر چند کوچک یا بزرگ در اداره اش یک شاه است. برخی این همه تلخکامی را به شوخی برگزار می کنند و مثلاً می گویند فلان شهر در کشورشان مدینه فاضله و شهری آرمانی است از برای چپاولگران و عوامل مرتبط با فساد حکومتی. بیشتر کسانی که در شهر «شرپور» خانه های قصر مانند دارند، بنا به گزارش نیویورک تایمز برای دولت کار می کنند. حال آنکه حقوق و دریافتی ماهیانه شان به اندازه ای نیست که به آنها اجازه بدهد چهار پنج روز در این شهر زندگی کنند. جالب است یک چهره که خود را شخصی با هدف “جهاد” بر ضد فساد حکومتی معرفی کرده است، اینک بیشترین امکانات را در همین منطقه دارد. البته او را از کار دولتی اخراج کرده اند و اینک در کانادا زندگی می کند.
فاروق مارانی یک شهروند افغان است که به گزارشگر نیویوک تایمز گفته است هفت سالی است به دادگاه رفت و شد دارد و می خواهد خانه اش را پس بگیرد. وی افغانستان را در سال 1990 در بحبوحه جنگ داخلی ترک کرده و بعد از سقوط طالبان بازگشته است تا اشغالگران را از خانه اش بیرون کند. می گوید در مدت این هفت سال که در دادگاه سرگردان بوده به او کمکی نشده، قاضی پرونده از او مبلغ 25.000 دلار رشوه می خواهد. فاروق می گوید خانه اش 50.000 دلار ارزش دارد. فاروق فقط یک نمونه است از سرنوشت تعداد زیادی تبعیدی افغان که در بازگشت از تبعیدگاه ها مواجه شده اند با یک ساختار اداری – قضایی کاملا فاسد.
فاروق تنها نیست. خانه ها و مستملکات کسانی را که در جنگ داخلی نشانه و هدف بوده و به تبعید تن داده اند، حکومتی ها و همان حکومتی که حال از آن به حکومت سایه و مسلط بر کشور نام برده می شود به قیمت ارزان یا خریده اند یا اجاره کرده اند. برخی از این مالباختگان می گویند حتی مجوزهای اشتغال ما را با شیوه های متقلبانه به عوامل مرتبط با فساد حکومتی انتقال داده اند و دارند با این مجوزها کار می کنند. اگر شکایت کنیم یا پرونده را می بازیم یا باید آنقدر رشوه بدهیم که از عهده بر نمی آییم.
فاروق در پاسخ به این پرسش که چگونه می شود بر این دشمن داخلی غلبه کرد بی تردید می گوید: “با امتناع از پرداخت رشوه. هفت سال است با موضوع به صورت یک اصل و یک پرنسیپ برخود کرده ام. اگر همه این کار را بکنند افغانستان نجات پیدا می کند. در غیر این صورت بیش از پیش غرق می شود.”
ما که افغان نیستیم و ایرانی هستیم و در چنگال گونه ای از حکومت سایه دست و پا می زنیم خوب می دانیم اجرای پند و اندرز آقای فاروق به زبان آسان می آید. شدنی نیست. وقتی در کشوری حکومت سایه به اندازه ای قدر قدرت شده که از حکومت قانون فقط پوسته ای باقی مانده است، مردم به تنهایی و بدون تغییرات بنیادی در ساختار حقوقی و حقیقی قدرت سیاسی کاری پیش نمی برند. آنها در شرایط کنونی از عهده این امتناع بر نمی آیند. نان شب شان به رشوه گره خورده است. در کشورهایی که چنین دردمند می شوند، این دشمن داخلی است که بیداد می کند. دشمن داخلی می رود توی مخ حکومت. در این کشورها البته زندانها و تبعیدگاه ها دیگر جای مجرمین نیست، و بلکه ابزاری است برای حفظ پایه های قدرت حکومت سایه و حمایت از آن در برابر حکومت قانون.
آیا ایران با پاره هایی از این تصویر که از حکومت سایه افغانستان ارائه می شود شباهتی ندارد؟ می گویند و می گوییم افغانستان را حضور خارجی، پول خارجی، دخالت خارجی به این روز نشانده. ما چرا چنین شده ایم؟ در این سی سال اشغالگر نظامی از گونه روسی یا آمریکایی در کار نبوده. پیاپی شعار مرگ بر آمریکا داده شده و پرچم آنرا سوزانده اند و آدمک آمریکا را به آتش کشیده اند. روسها که اشغالگر افغانستان بوده اند در مهرورزی به ایران سنگ تمام گذاشته اند. طالبان با ویژگی هایی که بر افغانستان حمله ور شده به ایران حمله نکرده یا زورش نرسیده افکار خود را به مردم ایران بقبولاند. پول خارجی هم درکار نبوده تا مروج فساد بشود. از طرفی دسته دسته انسانهای خوش نیت، منتقد و فرهیخته سالهاست راهی زندان می شوند به جرم همسویی با دشمن خارجی. از قرار و بر پایه همه اعلامیه های منابع رسمی، پشت دشمن خارجی را به خاک مالیده اند و با این وصف دلایلی در دست است که خودمان به خودمان حمله کرده ایم. حکومت سایه کاملاً خودی است! از خارج حمله نکرده. دشمن داخلی است و نان قلدری اش را می خورد. با قلدری به فعالیت همه نهادهای کنترل کننده پایان داده و در نهادهای قضایی و امنیتی کشور خانه کرده تا جایی که نمی گذارد حکومت قانون نیم نفسی بکشد.
آیا این دو تابلو فساد در دو کشور همسایه را می توان در یک چارچوب قاب کرد؟ می توان حکومت سایه را در هر دو کشور یکسان به تحلیل کشید؟ مدیران افغانستان بی گمان منصوب و منتخب خارجی هستند. مدیران ایران یک چنین ویژگی ندارند. اما ویروس فساد بر هر دو کشور تاخته است. تاخت و تاز ویروس فساد به اندازه ای است که یافتن راه حل را غیر ممکن ساخته است. پرزیدنت اوباما اراده کرده تا بر ویروس فساد در افغانستان چیره بشود. ایرانیان که ویروس شان کاملا خودی است امید از دست داده و با آن کنار آمده اند. ایرانیان اغلب با حافظان فساد وارد معامله می شوند تا به حقوق ابتدایی شان دست یابند. وضعیت دردناکی است. ایرانیان تاکنون به شکلهای مختلف کوشیده اند دشمن خانگی را زمین گیر کنند. هنوز به جایی نرسیده اند.