اردوان روزبه در “اردوان نوشت” در حاشیه بحران برف و سرما، کارآمدی نظام حاکم را به چالش کشیده است:
این روزها ایران تبدیل به یک فریزر شده. هر روز جاده ها رو نشون می دن که ملت وسطش قندیل زدن و نفر بر های زرهی ارتش و سپاه تو جاده ها رفت و آمد می کنن. این جور باریدن ها و یخ در بهشت شدن ها فرصت خوبیه برای اونهایی که زیادی از توانمندی ها دم می زنند و بحران شناسانه، کشور رو مورد بررسی و بازبینی قرار می دن.
شاید بی لیاقت ها به حکومت نمی رسیدند اگر…
حسین نوری نیا در “آینده آبی” با توجه به برف اخیر تهران و رفتارهای اجتماعی شهروندان در رعایت حقوق یکدیگر می نویسد:
اگر هوای سیاستمان هم کمی ابری بود و مردم احتیاط میکردند، شاید کسانی که لیاقت تصدی حکومت را نداشتند، به قدرت نمیرسیدند. یکی از دوستان گفت اگر حِکمی ببینیم، میتوانیم بگوییم وقتی نعمت باشد، مردم مهربانتر میشوند. این هم دیدگاهی است. ولی بعد اندیشیدم که اگر در هوای ابری احتیاط میکنیم، اگر احترام یکدیگر را رعایت میکنیم، لزوماً از فهم ما از شرایط موجود یعنی خطرزا بودن شرایط نیست. بلکه میتواند ناشی از ناتوانیمان در ماجراجویی باشد.
مسلمانی که به جگرگوشه اش رحم نکند
”مجید زهری” در مورد یک واقعه خونبار در کانادا با بن مایه های اسلامگرایی افراطی می نویسد:
همین یکماه پیش بود که مردی مسلمان، احتمالا پاکستانیتبار، در میسیساگا - شهر کنار تورنتو- میزند دختر پانزدهسالهی خود را روی این حساب که روسری سر نمیکرده میکشد. بعد هم خودش زنگ میزند به پلیس که بله، بچهام را چند لحظه پیش کشتم! لابد توقع داشته جایزه هم بهش بدهند!
این انگار جزو اولین قتلهای ناموسی - بخوان بیناموسی- در کانادا بوده.
کسانی که در کانادا دلشان به حال تمدن انسانی و حقوق بشر میسوزد غوغایی کردند. جامعهی مسلمانان هم چون به نفعش نبود، البته سکوت کرد. من برای اینجور آدمها یک فرمول ساده دارم. میگویم کسی که به جگرگوشهی خودش رحم نکند، دستش برسد، به دیگران هم رحم نخواهد کرد. در واقع آدمهای آلوده به فناتیزم مذهبی -مخصوصا از نوع اسلامیاش- خطرهای متحرک برای جامعهی بشریاند.
روسیاهی به ذغال خواهد ماند
”اکبرمنتجبی” هم در حاشیه بحران برف و سرما و و ناتوانی در تامین گرمای ایرانیان توسط دولتمردان حاکم می نویسد:
گاز نداریم و از نفتی که قرار بود پول آن بر سر سفره ها آورده شود، خبری نیست. تقریبا این روزها طبیعت قهر خود را به رخ این ملت و دولت می کشد. زمستان سرد است. و امسال سردتر از چند سال پیش. اما همین اصولگرایان و دولت مداران حتما به خاطر دارند در ایامی که سید محمد خاتمی رییس جمهور بود به خاطر یک افت فشار ساده گاز آن هم برای یک روز چه بحرانی را آفریدند؟ خاطرشان هست که بیژن زنگنه وزیر نفت را به معذرت خواهی وادار کردند؟ و فیلم آن را از رسانه ملی بارها پخش کردند؟
فرهنگ عمومی را باید بالا برد
”آق بهمن” می نویسد راه مقابله با وضع موجود، بالابردن فرهنگ عمومی است:
بعد از مجلس ششم تقریباً به این نتیجه رسیدم که بنبست سیاسی فعلی ایران راهحل سیاسی ندارد. یعنی تا وقتی شورای نگهبان هست و رهبر و بسیج و سپاه و خیلی چیزهای دیگر، بستن دست و بال اقتدارگراها در ایران با استفاده از گرفتن نهادهای انتخابی عملی نیست. میشود در شرایطی و با فشار رأی مردم دست و پایشان را جمع و جور کرد. اما جمع کردن بساطشان - با توجه به قدرتی که دارند - عملاً غیرممکن است.
حالا چاره چیست؟ به نظر من بالا رفتن تدریجی فرهنگ عمومی. من اینطور میفهمم که اگر اکثریت مردم ایران چیزی را بخواهند جمهوری اسلامی به آن تن میدهد. منظورم اکثریت درسخواندهها یا مردم شهری یا روشنفکرها نیست. منظورم دقیقاً اکثریت - یا کسر قابل توجهی - از مردم کل ایران است. من نشانههای زیادی از این عملکرد جمهوری اسلامی دیدهام. به همین خاطر کارهایی مثل کمپین یک میلیون امضا که مجبور است از دایره روشنفکران بیرون برود و یک میلیون امضایش را جمع کند، به نظر من خیلی مؤثر هستند.
به خاطر برد هیلاری بود!
”حاجی واشنگتن” از ماجرای اخیر برخورد ناوهای امریکایی و قایق های مسلح ایرانی، یک نتیجه گیری دور از ذهن را مطرح کرده:
اگر ادعای آمریکا درست باشه و قایق های سپاه بدون دلیل به رزمناوهای آمریکایی نزدیک شده باشن، می شه نتیجه گیری کرد که سپاه در پی پیروزی هیلاری کلینتون در انتخابات آمریکا است. چرا؟
زمانی که هیلاری کلینتون به قطعنامه سنا درباره تروریست خواندن سپاه رای داد، اوباما از او انتقاد و او را متهم کرد که آب تو آسیاب جنگ طلبان می ریزه. این انتقاد که به وسیله جان ادواردز و دیگران هم مطرح شد، تاثیر زیادی در افزایش محبوبیت اوباما در برابر کلینتون داشت. حالا که اوباما آیووا رو برده و با ۳۹ درصد محبوبیت در برابر ۲۹ درصد محبوبیت هیلاری در نیوهمشایر، میره که انتخابات مقدماتی این ایالت در روز سه شنبه رو ببره، انتشار این گزارش می تونه برگ برنده ای برای هیلاری باشه. فقط امیدوارم دور و بری های کلینتون متوجه این قضیه نشن.
مهران خیلی خوب بود. خیلی
”علی خردپیر” راوی گزارش مراسم تشییع جنازه مهران قاسمی روزنامه نگاری است که به تازگی و در میان حیرت دوستانش جوانمرگ شد:
ساعت ۹ صبح، خیابان کریمخان زند شاهد تجمع دوستان، آشنایان، همکاران و هم صنفی های دبیر گروه بین الملل روزنامه اعتماد ملی بود. همه برای خداحافظی با مهران آمده بودند. همکاران هفته نامه شهروند امروز هم با آنکه شب گذشته را تا صبح مشغول کار بودند، خود را از پل رومی به کریمخان رساندند و تسلیتی گفتند به همکاران و خانواده ی آن عزیز از دست رفته.
بسیاری از روزنامه نگاران چه آنان که هنوز جایی برای قلم زدن دارند و چه دیگران، بی توجه به سوز سرما با داغی بر دل، ناباورانه برای آخرین بار او را از برابر ساختمان روزنامه بدرقه کردند. پیکر مهران قاسمی به سوی بهشت زهرا حمل شد و یک دل سیر گریستند بچه ها، و این جمله ای بود که بی استثنا بر زبان ها جاری می شد: “ خیلی خوب بود مهران ! خیلی خوب بود… “. گویی دوستان به ویژه همکاران اخیرش در ساختمان کریمخان زند، حرفی در دل داشتند که واژه ها یارای بیان اش را نداشت.
سیر نزولی تحریف مفاهیم ما را به کجا خواهد برد؟
نیک آهنگ کوثر در “یادداشت های یک تبعیدی” می گوید نمی داند چرا باید در انتخابات مجلس هشتم شرکت کرد در حالی که کمترین نتیجه ای برای آن متصور نیست:
ماندهام که در چنین فضایی، که ارکان انتخابات عملا مخدوش هستند، تاثیر رای دادن در آینده اجتماعی کشور چیست؟ مجلسی که در بهترین حالتش قدرت ندارد امکان تعدیل ساختار از آن گرفته شده، آیا میتواند باعث تغییر نگاه حاکمیت شود؟ مجلسی که زور کنترل نهادهای نظامی و انتظامی را ندارد، مجلسی که نمیتواند از پس یک دولت قانونشکن برآید، چه نامی میتوان برایش متصور شد؟
نوبت به خدای سوم رسیده است
غلامرضا کاشی در طول زندگی اش تاکنون، سه خدا را بازشناخته و در “زاویه دید” و البته در آخرین پست اش در توصیف چنین خدایانی ست که می نویسد:
خدای سوم، بر فردی ظاهر میشود که میخواهد هستی مستقل خود را بنیاد ببخشد، و از یک فرد جزئی بی بنیاد، به یک فرد بنیادگذار بدل شود. فرد گسیخته از هنجارهای جمعی، میتواند در شادی و غرقه شدن در روح دیونیزوسی لحظههای زندگی، احساس رضایت کند، اما اگر سودای گرم لحظهها او را با خود نبرد، نیازمند این چهره سوم بنیاد بخشنده خداوند است. خدای اول، خدای اخلاق و هنجار بود، خدای دوم خدای ناظر خاموش و خدای سوم خدای بنیاد بخشنده به آزادی.
اگرخودتان کارنمی کنید، بگذارید من کارکنم!
محمد طاهری در “نوشته های من” پست کوتاهی دارد:
خدایا اگر درخزانه ات کالایی به نام صبر وتحمل موجودی داری، به این بنده خسته ات عطا کن. نمی دانی کارکردن دراین مطبوعات چقدرسخت و زجرآوراست.
پی نوشت: اگر درمطبوعات کشور- چه محلی وچه سراسری-100خبرنگار اقتصادی می شناسید، لطفا نام من را همان آخرین نفرثبت کنید. حتی می توانید ثبت هم نکنید. بیندازیدش دور. بهش فکرنکنید. یا هرکاردیگری که دوست دارید. فقط به خاطر خدا اگرخودتان کارنمی کنید، بگذارید من کارکنم!
باقی قربانی نیست
مهران کرمی در “بحر در کوزه” یادی از عمادالدین باقی کرده است:
یک زندانی که نه راهی برای فرار دارد، نه زیر بازجویی است و نه امکان ارتکاب جرم دارد، چرا باید چنین در زندان سختی بکشد. این جاست که من میگویم کلمات بار معناییشان را از دست میدهند. من یقین دارم باقی، دلش برای مسببان این وضعیت خودش میسوزد و برایشان دعای خیر میکند.
باقی قربانی نیست. قربانی آنهایی هستند که با تحمیل سختی و رنج بر جسم و روح دیگران میخواهند دردها و رنجهای خود را التیام بخشند. اما این درد هیچگاه با آزار و تحقیر دیگران التیام نمیپذیرد و همچنان هل منمزید میطلبد.
به کدام گزینه در آمریکا نزدیکترید؟!
”ضدخاطرات” وب سایتی را معرفی کرده که با ورود به آن و پاسخگویی به پرسش هایش، می توانید اندازه نزدیکی خود به هر یک از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری امریکا را دریابید:
وارد این سایت شوید و عقاید سیاسیی خود را با کاندیداهای ریاست جمهوریی امریکا مقایسه کنید. این تست، بیست سوال در زمینههای سیاست خارجه، اقتصاد، محیط زیست، عراق، بهداشت و درمان عمومی، تروریسم و غیره از شما میپرسد و عقایدتان را با کاندیداهای مختلف مقایسه میکند.
نتیجهی من، به طور خلاصه، این بود که عقاید سیاسیام بیشتر از همه به باراک اوباما نزدیک بود: پنج درصد از لحاظ اقتصادی چپتر بودم و شش درصد پیشروتر.
دل خوش سیری چند؟!
سعید برزگر در “دلنگار” راوی وضع و حال یک شهروند خوشبین و ساده دل است:
سرهنگ پیر بازنشسته خوشحال بود. ساعت 14 اخبار تلویزیون را می دید و لذت می برد که چه کشور آباد و خوبی دارد، با خوشحالی غذای ساده اش را می خورد، با خوشحالی کیهان می خواند، با خوشحالی به حال رهبر دعا می کرد. از جامعه ی متدینش خوشحال بود، به دشمنان کشورش لعنت می فرستاد.
به او گفتم: “چرا باید بد حجاب ها را بگیرند، چرا همه ی اسلام را اجرا نمی کنند؟” او گفت: “می گیرند… دزد را می گیرند، قاچاقچی را می گیرند، قمار باز را می گیرند، خلاف شرع نمی گذارند انجام شود.” گفتم: “نمی گیرند دیگر…” و او حرف مرا انکار کرد. و من از همسایه ی روبرویش برایش گفتم که چه راحت شراب می فروشد، چه راحت مواد می دهد، و هیچ وقت هم دستگیرش نمی کنند..
مشکوک است، دنبالش کنید
آسیه امینی در “وارش” از مرگ مشکوک یا دانشجوی دختر در میبد یزد خبر می دهد:
دختر دانشجویی در شهر میبد به قتل رسیده. مهرنوش دانشجوی رشته حقوق بوده و مرگ مشکوکش نیاز به پی گیری رسانه ای دارد. امیدوارم روزنامه هایی که در این شهرستان رابط خبری دارند، موضوع را دنبال کنند. مهرنوش ک. ظاهرا ورودی سال ۸۴ دانشگاه میبد بوده است.