صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به نمایش جاده طولانی مارپیچ نوشته محمد چرم شیر و کارگردانی رضا گوران

شعارپردازی های ناهمگون

خلاصه نمایش: دو شخصیت در سفر زندگی با هم آشنا می شوند و به دنبال کشف حقایق یک ارتباط انسانی مدام صحبت می کنند و تجربه ها و فلسفه بافی هایشان را تکرار می کنند.

نویسنده: محمد چرم شیر. کارگردان: رضا گوران. بازیگران: امین زندگانی. سحر دولتشاهی. طراح صحنه: منوچهر شجاع. طراح لباس: آتوسا قلمفرسایی. آهنگساز: آرش گوران. دستیار کارگردان، برنامه ریز و مدیر تولید: نورالدین حیدری ماهر. تصویرساز: مونا زندی حقیقی. مدیر صحنه: یوسف رستمی. منشی صحنه: مهناز امینیان. عکاس: مهرداد متجلی. امور تبلیغات: فیروزه کی نیا.

با نگاهی به کلیت نمایشنامه جاده طولانی مارپیچ متوجه می شویم که رویکرد محمد چرم‌شیر درمقام نویسنده،به مسائل و مفاهیمی به اصطلاحعمیق دربارة هستی، زیستن، روابط انسانی و عاشقانه میان دو مرد و زن، نتایجی کاملاً در تناقض به همراه داشته است. این تناقض در جای جای اثر جدید نویسنده مشهود است و تماشاگر با پراکندگی اطلاعاتی درباره ذهنیت های کاراکترهای نمایش مواجه می شود. دو شخصیت نمایش به یک باره بر صحنه ظاهر می شوند. قرار است تا زمانی را برای تعریف مشخصات و شناسنامه خود سپری کنند و درست در لحظاتی که مخاطب می خواهد تا ارتباط اولیه ی خود را با درام برقرار نماید دیالوگ نویسی نویسنده با شعارپردازی های ماورایی متن مواجه می شود. درکارنامه کاری چرمشیر، گاه متن‌هایی بسیار شعاری و سطحی و گاه نمایشنامه‌هایی بسیار درخشان خوانده و دیده ایم. اما جاده ی طولانی مارپیچاز نوع نخست است؛ نمایشی پر از دغدغه‌های انسانی‌ای که به خوبی پرداخت نشده‌اند. همه چیز در قالبی ازشعار بیان شده است و در سطح باقی می ماند. به همین جهت در مواجهه متن با یک موقعیت دیدنی و بکر روبرو نمی شویم. نمایشنامه با اینکه رویکرد اجتماعی‌اش، کاملاً درونی و انسانی هم هست: از سویی به تقابل قدرت و مفهوم آزادی اشاره داردو از سوی دیگر درونیات شخصیتی پیچیده را در موقعیتی بغرنج به ساده ترین شکل رو در روی مخاطبش قرار می‌دهد. انسانی که از هر سو مورد هجوم است. از این حیث نمایش به رغم انبوه حرفهایبزرگ وعمیق ـ هرگز سربلند از اجرا بیرون نمی آید و همه ی عناصر دیداری اثر قربانی درشت گویی و اغراق در بیام مفاهیم متن گرفتار می شود.

این موضوع برای نویسنده و کارگردان نمایش، بهانه‌ای می‌شود تا زندگی یک زن و مرد را در یک وضعیتی ذهنی به نمایش درآورند. نکته مهمی که در نگاه به موضوع این نمایش به ذهن می‌رسد، این است که قصد نویسنده از طرح این ایده و سر و شکل دادن به یک ساختار حول محور آن، چه بوده است؟ مسلماً اولین مسئله‌ای که خود را به شکل روشنی در رویارویی با این طرح می‌نمایاند، مسئله زایش دوباره عشق،مرگ و هراس در سرزمین و میان مردمانی است که سال‌ها این تجربه را چشیده‌اند و هنوز زخم آن را به پیکر دارند. اما این نمایش رویه ثابتی را در مواجهه با این موضوع در پیش نمی‌گیرد و بیشتر به لایه سطحی آن می‌پردازد. در واقع، خلق یک موقعیت بدون بازگشت هدف اصلی نویسنده بوده است و آدم‌ها در این موقعیت رها شده‌اند. اساسی‌ترین مشکلی که نمایشنامه این اثر با آن روبروست، فقدان دلیل حضور دو شخصیت درام است. زن و مرد مسافر این نمایش با توجه به نحوه قرارگیری آن‌ها در بطن ساختار نمایش و ارتباطشان با یکدیگر، بیشتر به تیپ‌های آشنا شباهت دارند. تیپ هایی که به اصرار نویسنده و کارگردان بر مبنای ذهنیت شکل می گیرند و احتمالا وجود خارجی ندارند.

گوران با وفاداری به متن چرم شیرو کارگردانی درام روایی وی هم با فضایی یکدست و ساکن به سراغ تماشاگر می رود. به نظر می آید اصرار بیش از اندازه وی به ایجاد چنین فضایی برای درک مخاطب از واژه های موجود در نمایشنامه است که دیگر عناصر اجرایی را تحت تاثیر قرار می دهد. ریتم یکنواخت و کسل کننده اجرا به دلیل بازی بدون انرژی بازیگران مهم ترین دلیل این اتفاق در اجرای سالن چهارسوی تئاتر شهر است.

گوران در طراحی میزانسن های نمایش به ساده ترین روش روی می آورد و دو بازیگر اثر را تنها به نقاط مختلف صحنه می کشاند. امین زندگانی و سحر دولتشاهی هم با پیروی از درک و تحلیل نویسنده و کارگردان با حداقل انرژی بر صحنه به ایفای نقش می پردازند تا زمان نمایش برای مخاطب به کندی بگذرد.

در میان همه ی ضعف های این نمایش اما طراحی صحنه منوچهر شجاع ستودنی است. او که همواره در نوع چیدمان و ترکیب بندی کارهایش به مسائل زیبایی شناسی دقیق می شود در این اجرا نیز هنر خود را به رخ می کشد تا شاید منظر نمایشی درام بیش از دیگر عناصر اجرایی خود نمایی کند.