از الزام تا امکان

نویسنده

talaee.jpg

شرایط سیاسی ایران در سالی که گذشت از منظر بسیاری از کارشناسان و محققان، شرایطی دشوار و پر اضطراب ‏بود. شاید بزرگترین شاخصه‎ ‎دشواریهای سال گذشته، وضعیت اقتصادی نگران کننده کشور و گرانیهای سر سام آور ‏مسکن، خوراک، وسوخت در حوزه سیاست داخلی، و تهدیدات و تحریمهای نظامی و امنیتی در حوزه سیاست خارجی ‏باشد. نهایتاً، این وقایع همگی موجب افزایش بی سابقه هزینه های عمومی زندگی مردم ایران شد. اما درکنار این ‏گرفتاریها مجموعه ای از وقایع هم ممکن شد که بیشتر با نقش استراتژیک ایران در ساختار امنیتی منطقه و جهان ‏مرتبط است. بسیاری از این وقایع از طرف موافقین و مخالفین به تکرار تفسیر و تحلیل شده است اما رنگ و بوی ‏منفعت، تعصب و کینه، عملاً مجال طرح تحلیل های منصفانه را به حداقل رسانده است.‏

فضای سیاسی یکدست و بیمار داخل، سکوت می طلبد و مطلعین امور محتاطانه سر در گریبان یک دیگر پچ پچ می ‏کنند. کشتی دولت اصولگرا در تند آب سیاست خارجی گرچه با قدرت پیش می رود اما در درون خود آبستن حوادث ‏ناگواری است. بررسی بهتر بسیاری از این وقایع بدون شک نیازمند منابعی است که عملاً از دستان همگان دور مانده ‏است اما آنچه در این یادداشت بیشتر مد نظر قرار گرفته، بررسی قابلیت های تغییر پذیری در استراتژی های حیاتی ‏نظام است. ‏

برای شروع باید به دلایل نگاه متفاوت دولت نهم به سیاست خارجی خود وراهبردهای منطقه ای آن پرداخت. دولت ‏احمدی نژاد بدون شک توانست شرایط‎ ‎سیاسی‎ ‎ایران را در منطقه و جهان تغییر بدهد، گرچه به قیمت معرفی ایرانی ‏منفی و خطرناک، ایرانی بسیار متفاوت از آنچه غرب می پنداشت و توقع داشت. اما سیاست خارجی احمدی نژاد پاسخ ‏به بی اعتمادی و یا شاید تعلل غرب، در دوران دولت اصلاحات بود واین بار به جای ادبیات دیپلماتیک، او دستور حمله ‏در کار خود داشت.‏

این تغییر تاکتیک در راستای درک بهتر پیچیدگیهای سیاسی و اقتصادی غرب حاصل شد. اروپا در رفتاری متناقض از ‏یک سو رندانه بدنبال شراکت اقتصادی اش با ایران بود و از طرف دیگر برای کسب وجههء دموکراتیک خود مرتباً ‏معترض به سیاستهای داخلی و منطقه ای ایران. از طرفی بشدت نیازمند حمایت سیاسی و امنیتی ایران در افغانستان و ‏عراق بود و از طرف دیگر فعالانه بدنبال تحریم های پی در پی حاکمیت ایران. ‏

این تناقض فاحش، نهایتاً شرایط شکل گیری جسارتی را فراهم آورد تا دستگاه سیاسی تهران به استقبال خطر برود و ‏راهکارهای بحران زا در منطقه را بیشتر مد نظر قرار بدهد. ‏

سیاست خارجی ایران اساساً ازاواسط دهه چهل (شمسی) همیشه میل به تثبیت خود به عنوان یک قدرت منطقه ای با ‏محوریت نظامی داشته است. محمد رضا پهلوی در آرزوی تحقق این هدف بسیار کوشید و چند صباحی هم خواسته اش ‏را عملی ساخت. اما روحیه محتاط و وابستگی شدید او به حمایتهای غرب، هیچگاه جسارت ورود به چالشهای فرا ‏منطقه ای را به او نداد.‏

حاکمیت اصولگرای امروز ایران در مسیر تحقق همان نیاز استراتژیک سالهای دور، گر چه ایران را متحمل هزینه ای ‏بسیار نمود اما نهایتاً توانست اهمیت نقش سیاسی ایران را در جهان بارها بیشتر توسعه دهد. ‏

درک نیازحیاتی چین و روسیه در این مقطع از زمان توانست نقش کلیدی ایران را به عنوان منبع تامین انرژی، بیشتر ‏از هر زمان دیگر پررنگ تر کند. چرخ اقتصاد روسیه، چین و تا حدودی هم هند هرگز بدون منابع انرژی ایران نمی ‏تواند راهی طولانی را در پیش بگیرد. شروع رشد اقتصادی چین، روسیه وهند در کنار آهسته شدن رشد اقتصاد اروپا ‏و آمریکا شرایط حمله روانی ایران را بیشتر از هر زمان دیگری میسر ساخت. ‏

بازی روانی ایران در مقابل غرب هوشمندانه و تاثیر گذار بود. اسرایئل که به عنوان تنها میراث دموکراتیک غرب در ‏واقع آسیپ پذیرترین دژآمریکا در منطقه شده است عمداً هدف حملات روانی ایران قرار گرفت و حساسیتهای بازی را ‏از سطح منطقه به جهان کشاند. قدرت تبلیغاتی اسرایئل نا خواسته زمینه ساز معرفی دیدگاههای نوین حاکمیت ایران و ‏شخص احمدی نژاد شد. در واقع با ابزار خود شرایط تبلیغ قدرت طلبی حاکمیت ایران را در سطح جهان فراهم آوردند.‏

حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان توجیه مداخلات امنیتی و نظامی ایران را در منطقه بسیار بیشتر فراهم ‏آورد و زمینه همکاری و حمایت های نظامی روسیه را بیشتر فراهم نمود. توان مالی ایران بخشی از مشکلات ارزی ‏روسیه را حل می کند و نتیجه اش تقویت نسبی نیروی هوایی و صنایع هسته ای است. بهره مندی چین از بازار ‏مصرفی ایران در کنار پروژه های کلان اما از نظر تعدادی محدود، در واقع نیاز صنایع موشکی، الکترونیک، نرم ‏افزار حاکمیت را تا حدی برطرف ساخته است. با این وجود نقش بازدارنده هردو کشور در مسیر تحریمها هم قابل ‏انکار نیست. ‏

مشابه این بازی بارها در تاریخ سیاسی ایران اتفاق افتاده است. نمونه بارز و نزدیک آن، مربوط به شکواییه های مکرر ‏محمد رضا پهلوی است که در مناسبات سیاسی خود با آمریکا و انگلستان در سالهای انتهایی دهه چهل بارها طرح شده ‏است. او با حضور انگلیسها در خلیج فارس مخالفت داشت و مکرر یادآور شده بود که اگر شما بیایید روسها هم می آیند.‏

حضور و حمایت شوروی از عراق در سی وهفت سال پیش، گر چه دلایل بسیاری برای توجیه داشت اما از منظر شاه ‏ایران اصلی ترین خطر در امنیت ملی ایران ارزیابی می شد. نگرانیهای او سالها بعد به واقعیت تبدیل شد و ایران را در ‏کام جنگی ویران کننده کشاند. اما امروز همه چیز برعکس شده است و ایران در حمایت روسیه تبدیل به اصلی ترین ‏مانع برای رشد غرب در منطقه شده است و عراق مسکن نا امن آمریکا در منطقه. ‏

آنچه امروز حاکمیت سیاسی ایران طلب می کند کمی متفاوت است. ایران با درک بهتری از این رقابت جهانی بدنبال ‏کسب امتیازات بیشتری است. تجربه شاه ایران و کم خردی سیاستمداران مغرورغرب، سال هاست حاکمیت سیاسی و ‏مذهبی ایران را واداشته تا در جذب توده های فقیر و ضعیف عرب و غیر عرب اسلامی در تمام جهان فعال باشد که ‏البته توفیقاتی هم به همراه داشته است. در جایی که رهبران کشورهای عرب تماماً تا گردن در جیب شرکتهای سرمایه ‏دار آمریکایی جا شده اند ایران نقش رهبری معنوی بیشتری برای خود در جهان قائل شده است. ‏

الگو سازیهای غرب در منطقه چشم گیر نیست و نمی توان آینده مطمئنی هم برای آنها متصور بود. اسرائیل گر چه تنها ‏دموکراسی خاورمیانه است اما در آتش می سوزد و حتی نمی تواند لحظه ای بدون آمریکا سر پا بایستد. شیخ نشین ‏امارات که نمونه ای از اقتصاد آزاد است و معرف قدرت اقتصادی غرب در منطقه بیشتر شبیه آکواریومی است با سه ‏پایه. ‏

سعودی، اردن، کویت و بحرین هرگز به عنوان شریکهای اقتصادی و نظامی و استراتژیک غرب الگویی برای ‏دموکراسی و آزادی و خلاصه مردم سالاری محسوب نمی شوند. وضعیت خجالت بار حقوق بشر در این کشورها ‏بسیاری از سیاستمداران غرب را هم به صدا درآورده. تاکیدات آمریکا برای بهبود حقوق بشر در ایران عملاً خنثی ‏است و از لحاظ سیاسی و حقوقی هم حاکمیت ایران دست بسته نیست.‏

گرچه رشد و توسعه بنیادهای فکری شیعه در جهان اسلام به واقع تحریک کننده است و موجبات رویش بیشتر ‏بنیادگراهای سنی را مهیا می سازد و این تحریکات در سالهای آتی احتمالاً سوخت بحرانهای منطقه ای خواهد بود اما ‏سیاستهای تبعیض آمیز و بی پشتوانه آمریکا در منطقه سالهاست که زمینه حضور و رشد بنیادگرایی را بیش از پیش ‏مهیا ساخته. ایران در دست یابی به قدرت مورد نیازش نمی تواند شریک بازیهای فانتزی غرب شود. اما غرب هم بدلیل ‏دموکرات بودن و چرخشی بودن قدرت در نزد خانواده های مختلف سیاسی اش، هیچگاه نمی تواند از ثبات در رویه ‏حمایتی دوستان خود برخوردار باشد. به همین دلیل در کوتاه زمان دوستان و یاران خود را در پیچ و خم دشواریها رها ‏می کنند. شاه ایران و صدام دو نمونه خوب برای سه دهه گذشته می باشند.‏

اما آنچه از روسیه دیده می شود کمی متفاوت است. آنها عراق را تجهیز می کنند و روحیه لازم را برای تخریب ‏بزرگترین دژ غرب فراهم می آورند و در مرحله دوم ایران را مورد حمایت نظامی خود قرار می دهند تا با از دست ‏دادن احتمالی عراق، هنوزجای پایی محکم در منطقه داشته باشند. ‏

حاکمیت ایران گرچه از بسیاری جهات نیازمند مشورت دوستان روس خود می باشد اما در روند صلح خاورمیانه یکی ‏از اصلی ترین مشاوران کرملین بوده و خواهد بود. استفاده استراتژیک روسیه از ایران برای کاستن ظرفیتهای آمریکا ‏در منطقه نمی تواند به راحتی نادیده گرفته شود. ناکامی سه دهه تحریم و تبعیض غرب در خصوص حاکمیت تهران ‏حالا به فاز بازنگری رسیده است. ‏

امروزاز دیدگاه جامعه غرب، ارزیابی توان فنی ایران برای دست یابی به تسلیحات کشتار جمعی است که در اولویت ‏می باشد و نه توان بازی سیاسی او در معادلات صلح خاورمیانه و یا رهبری معنوی فقرا و بی بضاعتان جهان اسلام.‏

آمریکا با نیازی که به دوستی با ایران دارد اما بازهم درانجام این سیاست تعلل خواهد کرد و امکان بهره جویی بیشتر ‏در این راهکاربرایش مهیا نیست. حاکمیت تهران دلیل موجهی برای ارزیابی مجدد و تغییر عمده استراتژی خود نیاز ‏دارد و آن نمی تواند بسته های پیشنهادی اروپا و یا وعده های لفظی آمریکا پنداشته شود. ایران برای اثبات توان خود ‏بارها مسیر سیاستگذاریهای آمریکا را در منطقه دست خوش تغییر کرده است و مذاکرات چند جانبه ء متعددی را بی ‏اثر نموده است. ‏

در این راستا ادعای کنترل امنیت آبراه استراتژیک خلیج فارس عملاً بدون ایران ممکن نبوده و امروز هم نیست. بهای ‏‏115 دلاری نفت هم خود داستان دیگری است که همگان از تاثیرات آن مطلعند. دولت حاکم در آمریکا هم در حال نقل ‏مکان به کتاب تاریخ می باشد و مردم آمریکا هم بسیار بعید به نظر میرسد تا رای به جنگ دیگری بدهند. ‏

اشتباه طراحان استراتژیک بدون شک منشا بسیاری از حوادث سیاسی محسوب می شود. اما محاسبه نکردن قدرت ‏نفوذ ایران در ساختار سیاسی و امنیتی همسایگان اش ویا نداشتن درک صحیح از توان طراحی و اجرای جنگهای با ‏واسطه ایران، که در چند محیط جغرافیایی متفاوت و در مراحل زمانی مشابه انجام می گیرد، نمی تواند به این سادگی ‏یک اشتباه از طرف آمریکا تلقی شود.‏

حضور پر رنگ حاکمیت ایران در ساختار سیاسی کشورهای عربی لبنان، فلسطین و سوریه نیز موضوعی است که ‏نیاز به توضیح بیشتری ندارد. بسیاری از تحلیل گران سیاسی، سیاستهای آمریکا را در خاور میانه ریشه دار دراصل ‏حمایت اسرائیل دموکرات و اعراب متحد غیر دموکرات می دانند که بسیار در رشد بنیاد گرایی اسلامی در منطقه ‏خاورمیانه سیاست موثری بوده است. ‏

بنابراین می توان نتیجه گرفت که در معرکه سیاست و قدرت، برد با هوشیاران است و نه الزاماً زورمندان. شناخت ‏ظرفیتهای کاذب و بازیهای کم دقت حریف قدرتمند در ظرف زمانی طولانی تر می تواند قدرت چانه زنی طرف ‏ضعیف را تغییر دهد. ‏

اصولگرایان در تجربه سیاست داخلی وضعیتی دیگر دارند. مشکلات از تعجیل در زمان بندی شروع می شود یعنی ‏جایی که نیاز به ظرفیت سازی در بازیهای سیاست خارجی افزایش پیدا کرد شرایط سیاسی داخلی مهیا نبود. نیروهای ‏سیاسی داخل به دلیل اینکه در شکل گیری سیاستهای کلان طرف مشورت نبودند، عملاً قادر به پیش بینی و درک ‏وقایع، حتی در زمانی کوتاه نیزنبودند. اوضاع روانی اقتصاد کشور به سرعت از کنترل خارج شد و در دوره ای کوتاه ‏حس عصبیت و نگرانی عمومی در جامعه پدیدار شد. ‏

این شوک عصبی امروز در میان مسئولین دولتی نیز انعکاس یافته است. اظهارات تند و انتقادی یاران مخلوع آقای ‏ریئس جمهور حالا گوش همگان را پر کرده است و کشتی دولت اصولگرایان دیگر امن به نظر نمی رسد. رقابتهای ‏سیاسی درون دولت به شکل فزاینده ای رشد میابد و امکان عملیاتی دولت را به حداقل می رساند. اما آنچه حاکمیت به ‏اشتباه اما از سر اجبار در پیش خواهد گرفت توجه بیشتر به ابزار قهریه خواهد بود. اجباراً مجموعه فعالیتهای اجتماعی ‏و طبیعی مردم، سیاسی و اعتراضی پنداشته می شود و مدیریت کشور را نیازمند توجهات بیشتر امنیتی می کند. مجموع ‏این وقایع اساساً میل حضور نظامیان را در دو جبهه سیاست داخلی و خارجی بیشتر توجیه پذیر می کند و بی اختیار ‏ارکان قدرت به وارثان نظامی سپرده می شود. ‏

حاکمیت ایران در مواجهه با تهدیدات خارجی بیشتر از توقعات جهان غرب بازی ساز بوده است و به سختی می توان ‏متصور بود که این فشارها تاثیر جدی در ساختار باورهای نظام ایجاد کند و موجب تغییر عمده گردد اما در عوض ‏نابسامانی مدیریت اداری و اقتصادی کشور در کنار رشد حساسیت های امنیتی نظام می رود تا زمینه شوک های ‏بزرگتر را در جامعه فراهم آورد. نظام در تنگنای مسئولین شعاری، احساسی و منفعت طلب چنان گرفتار آمده است که ‏به سختی می توان باور کرد برکناری احمدی نژاد از دولت و یا حتی ایجاد روابط دوستانه با آمریکا گره گشا باشد. ‏


‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏