محمدرضا پورشجری ربوده شده است؛ خانواده اش می گویند که هیچ خبری از وضعیت او ندارند و نمی دانند این وبلاگ نویس که تنها ۳۷ روز از آزادی اش از زندان می گذشت در حال حاضر کجا و در چه شرایطی است.
میترا پورشجری، دختر محمدرضا پورشجری می گوید که نمی داند پدرش زنده است یا در چه وضعیتی به سر می برد.
این وبلاگ نویس که اول شهریور ماه پس از سپری کردن حکم محکومیت ۴ ساله اش از زندان آزاد شده بود ۷ مهرماه به گفته خانواده اش هنگامی که قصد سفر به ارومیه برای دیدار با بستگانش را داشت ربوده شده است. میترا پورشجری در مصاحبه با “روز” می گوید: من هیچ اطلاعی از وضعیت پدرم ندارم. دوشنبه هفته پیش ساعت ۸ و نیم شب عمه ام او را سوار اتوبوس می کند که برود ارومیه پیش بستگان مان. توی کرج خیلی اذیت اش کردند. چند ماه بردند بازجویی کردند و.. می خواست از این مسائل دور باشد. چند روز هم تعطیل بود رفت سمت ارومیه اما به ارومیه نرسید و بستگان عمه من اصلا نتوانستند بابا را تحویل بگیرند چون نرسیده به ارومیه ربوده شده. هیچ نهادی هم پاسخگو نیست که بابای مرا برای چی دستگیر کرده اند. کجا برده اند. الان ۸ روز کامل است که ما هیچ اطلاعی از او نداریم، نمی دانیم زنده است یا نه.
دختر محمدرضا پورشجری می گوید به خانواده اش در ارومیه گفته شده این وبلاگ نویس توسط اطلاعات سپاه دستگیر شده است: خانواده من در ارومیه گشته اند دنبال پدرم و به پاسگاهها رفته اند آنجا گفته اند که اینجا نیست و اطلاعات سپاه دستگیرش کرده. از منابع غیرموثق شنیده ام که او را به اوین برده اند اما اینها هیچ کدام موثق نیست من فقط شنیده ام. پدرم در آخرین تماس اش گفته که مرا از کرج تعقیب می کردند و دستگیر کرده اند. غیر از این هیچی نمی دانم. نه از سلامتی پدرم خبر دارم نه اینکه کجاست دست کیست و زنده است و..
او می گوید: دیروز زنگ زدم خواهش کردم از نهاد ریاست جمهوری؛ همان بخش امور گذرنامه اش که این مدت با پدرم در ارتباط بودند و مدام او را می خواستند. گفتم شما آخرین گروهی بودید که مدام پدر مرا می بردید می آوردید و از او سوال می کردید، چطور برای شما سئوال نشده که پدر من یک هفته است کجاست؟ گفتند ما هیچ اطلاعی نداریم، از طرف نهاد ما دستگیر نشده. گفتم پس دستگیر شده؟ این درست است که دستگیر شده. از کجا می دانید؟ گفتند: از همان منبعی که به شما گفتند دستگیر شده و شما می گویید. گفتم پدر من خودش زنگ زده گفته دستگیر شده اما من نمی دانم صدای پدر من بوده؟ اصلا الان زنده است؟ گفتند:فقط می توانیم بگوییم از سوی نهاد ما دستگیر نشده. بعد هم گفتند: پاسپورت پدر تو در یک دادگاه توقیف شده. در صورتی که شما هم با پدر من حرف زده بودید و تا روز آخر اصلا به پدرم نگفته بودند دادگاه توقیف کرده. حالا بعد از دستگیری او می گویند دادگاه توقیف کرده.
به گفته میترا پورشجری، پدرش پس از اتمام حکم محکومیت ۴ ساله و آزادی از زندان هیچ حکم دیگری اعم از ممنوع الخروجی یا محرومیت نداشته: حکم محکومیت پدر من تمام شده، هیچ حکم دیگری نداشت. نه حکم ممنوع الخروجی نه حکم محرومیت و نه هیچ چیز دیگری. اما پس از آزادی اش شروع به آزار او کردند، حالا هم که با این وضعیت مواجه هستیم. دیروز من با تنها نهادی که توانستم صحبت کنم گفتم. طرف گفت پدر تو ما را ناامید کرد ما برای او دفترچه بیمه گرفته بودیم اما قبول نکرد. گفتم پدر من نیامده بود بیمارستان که تقاضای درمان کند. شما چه ارگانی هستید وقتی که ما با نهادهای بین المللی 3 سال دنبال این بودیم که یک داروی ساده به پدرم بدهید، نمی دادید و نمی گذاشتید درمان شود حالا چه می گویید؟ پدر من از شما درمان نمی خواست، پاسپورت اش را می خواست که بیاید پیش من و حق طبیعی اش است بیاید پیش دخترش و درمان شود. دلیل این رفتارهای غیرقانونی تان چیست؟ گفت من در جایگاهی نیستم که تلفنی به شما جواب دهم. خواستی پی گیری کنی بیا اینجا.
میترا پورشجری مفقود شدن پدرش را خطرناک می خواند و می گوید: مفقود شدن اش خیلی خطرناک است، هیچ خبری نیست هیچ تماسی نگرفته. هیچ کسی هم تماسی نمی گیرد بگوید پدرم کجا و در چه وضعیتی است. من هم که پی گیری می کنم می گویند بیا اینجا. با این وضعیت، فکر می کنم علیرغم اتمام حکم پدرم نمی خواستند او را آزاد کنند، به خاطر فشارهای بین المللی مجبور شدند آزاد کنند. دنبال بهانه می گشتند ولی ما همیشه سعی کردیم بهانه ای دست آنها ندهیم، نمی دانیم این دفعه به چه اتهامی گرفته اند. پدر من بعد از آزادی هیچ فعالیتی نداشت و تنها مصاحبه اش هم با شما بود و من هیچ تماسی را به خاطر مسائل امنیتی به پدرم وصل نکردم. تنها مصاحبه اش با شما بود که مشکلات و مسائل اش را بیان کرده بود و هیچ فعالیتی بعد از آزادی نداشت.
محمدرضا پورشجری، وبلاگ نویس است و ۵۴ سال دارد. او از شهریور ۸۹ زندانی شد تا اول شهریور ماه که حکم اش پایان یافت. او برای دیدار با دخترش که در خارج از کشور زندگی می کند عازم سفر شد. او در مصاحبه با “روز” گفته بود که نیاز به سرپرستی دخترش دارد هم از جنبه عاطفی و مالی و هم برای درمان بیماری های متعددی که در زندان گریبانگیر او شده اما مسئولان قوه قضائیه پاسپورت او را توقیف کرده اند و اجازه سفر به او نمی دهند.
او ۱۰ روز پیش از ربوده شدن به “روز” گفته بود: من شدیدا بلاتکلیف هستم فشار روحی روانی بر من بسیار زیاد است. من اگر از زندان فیزیکی و آن ۴ دیواری آمدم بیرون آرامش ندارم. آنجا آرامش بیشتری داشتم تا اینجا که دور از سیم خاردارها، میله ها و دیوارها هستم. چون آنجا تکلیف ام روشن بود و در زندان بودم عملا ولی اینجا در ظاهر من آزاد هستم در صورتی که در یک زندان دیگری حبس هستم. وقتی نتوانم از یک حقوق ساده شهروندی ام استفاده کنم و به سفر بروم. من ۵۴ سال سن دارم و همه می توانند درک کنند که در این سن و سال آدم اکثر عمرش را کرده و نه آینده مشخصی دارد که نگران آینده اش باشد و نه نقشه های آنچنانی برای سودهای شخصی اش دارد. چیزی ندارد که ببازد. من به هم میهنانم می گویم که چیزی برای باختن شخصا ندارم و همه فکر و ذکرم آزادی هم میهننانم است. و برای این ازادی و حقوق شهروندی از جانم هم دریغی ندارم. این را می گویم که هم مسولین نظام بدانند که مرا اینجا اسیر کرده اند و هم هم میهنانم بدانند که اگر همین فردا بیایند مرا بازداشت کنند ببرند همان بازداشتگاه و همان شکنجه ها و همان کتک ها را تکرار کنند هیچ تغییری حاصل نمی شود و هیچ سودی نخواهند برد. عاقلانه ترین و بهترین رفتار این است که اجازه دهند من مثل یک شهروند عادی محترمانه به سفر بروم هر وقت خواستم بروم هر وقت خواستم به وطنم برگردم و یک رفتار متمدنانه ای از خودشان نشان دهند که به نفع هر دو سوی قضیه است.