عبدالله نوری و آیت‌الله منتظری

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

در زندگی آیت‌الله منتظری پس از انقلاب دو حادثه بسیار مهم پیش آمده است که که به باور من یکی خسرانی ‏سیاسی برای جامعه ایرانی بوده است و دیگری فاجعه‌ای انسانی.‏

آنچه را می توان خسران سیاسی نامید، برکناری و یا به عبارتی کناره گیری آیت‌الله منتظری از موقعیت قائم ‏مقامی رهبری و حوادث مربوط به آن بود.‏

با توجه به بافتی که نظام جمهوری اسلامی در اواخر عمر مرحوم آیت‌الله خمینی پیدا کرده بود، من نمی‌دانم که ‏آیا ادامه قائم مقامی آیت‌الله منتظری صرف نظر از تاثیر عملی آن، اصولا امکانپذیر بود یا خیر؟ اما هر چه ‏بود، گمان نمی‌کنم آیت‌الله منتظری از این کناره گیری متاسف و یا حتی دلخور باشد.‏

حادثه دوم اما حادثه هولناک پس از 13 رجب سال 1377 است که منجر به هجوم عده‌ای به بیت و دفتر ایشان ‏در قم و پدید آمدن آن فاجعه انسانی شد.‏

با گذشت بیش از ده سال از آن فاجعه، وقتی ماجرا را به خاطر می‌آورم قلب و روحم سرشار از اندوه و حزن ‏می‌شود، چرا که در بیخ گوش ما اتفاقی افتاد که در تاریخ مرجعیت شیعه نظیر آن اتفاق نیافتاده بود و اغلب ‏نیز به نوعی از کنار آن عبور کردند. از خداوند می خواهم که به آیت‌الله منتظری و خانواده شریف ایشان به ‏خاطر صبر جمیل در برابر این مصیبت تاریخی، بهترین نعمت‌های خود را عطا کند.‏

اما مساله دیگر.‏

در روزهای اخیر برخی از دوستانی که مخالف حضور عبدالله نوری در انتخابات ریاست جمهوری‌اند، در ‏واکنش به طرح برخی بی‌التفاتی‌های اصلاح طلبان به آیت‌الله منتظری در زمان هجوم به بیت و حصر پنج ‏ساله ایشان، از نقش آقای نوری در برکناری آیت‌الله و تخریب دیوار خانه وی در قم سخن به میان می‌آورند تا ‏نقطه ضعفی از وزیر کشور سابق را مطرح کرده باشند.‏

مسلما آقای نوری در جریان برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری فعالیت داشته است، اما دوستان ‏منتقد گویا علاقمندند تا تاریخ را سر و ته و وارونه بخوانند چرا که در زمان حمله به بیت آیت‌الله، آقای نوری ‏و روزنامه تحت مدیریتش (خرداد) رساترین صدای حمایت از مرجع محصور در قم بودند.‏

چند باری که برخی از دوستان بخصوص آقای باقی و در مواردی خود من، موفق به اشاره و کنایه‌ای در ‏اعتراض به شرایط ناگوار پدید آمده برای آیت‌الله منتظری شدیم، از طریق روزنامه خرداد امکانپذیر شد، ‏مساله‌ای که نهایتا برای آقای نوری، محاکمه و زندان را در پی داشت.‏

با این همه، نقش آقای نوری در برکناری آیت‌الله منتظری نیاز به شفاف سازی دارد. قاعدتا اگر در این مورد، ‏حرکتی در نقض حقوق فردی آیت‌الله صورت گرفته باشد، به صرف اینکه موضوعی تاریخی است، قابل نادیده ‏گرفتن نیست. ‏

اما نقل دقیقتر این داستان از زبان آقای نوری بدن ترتیب است که پس از اعلام استعفای آیت‌الله منتظری، ‏مرحوم آیت‌الله خمینی به وی دستور داده است که شئون مربوط به قائم مقامی ‏رهبری از آیت‌الله منتظری گرفته شود. یکی از این باصطلاح شئون، دیواری اطراف دفتر و محل سکونت ‏آیت‌الله بوده که کوچه مقابل دفتر را هم شامل می‌شده است. این محدوده محصور را گویا “قلعه” می‌نامیده‌اند و ‏آقای نوری به عنوان نماینده رهبر در سپاه پاسداران دستور برچیدن این دیوار را داده است.‏

برچیدن آن قلعه با توجه به اینکه تغییر ترتیبات حفاظتی مربوط به بیت آیت‌الله منتظری، پس از کناره گیری ‏ایشان از قائم مقامی رهبری، طبیعی بوده است، اقدامی در نقض حقوق فردی آیت‌الله به نظر نمی‌رسد، اما اگر ‏حتی امروز نیز آیت الله منتظری نسبت به آن مساله، اعتراض داشته باشد، آقای نوری قاعدتا باید در مقام ‏پاسخگویی باشد، هر چند که گویا هیچ کس به اندازه شخص آیت‌الله منتظری از برچیدن آن قلعه راضی و ‏خشنود نبوده است.‏

به هر حال، هدف از این مطلب، توجیه هیچ نکته ای که قابل ملامت باشد، نیست. مسلما آقای نوری مانند هر ‏فرد انسانی، در زندگی سیاسی خود دچار خطا و اشتباه شده است، اما تفاوت وی با بسیاری از دوستان این ‏است که خطاهای گذشته را کتمان و یا توجیه نمی‌کند بلکه از آنان درس می‌گیرد و این مهمترین نشانه بلوغ و ‏رشد یافتگی شخصیت یک فرد است.‏

با این توضیح امیدوارم که برخی دوستان، ضمن آنکه از نقش آقای نوری در برچیدن قلعه سخن می‌گویند از به ‏یاد آوردن واکنش شخصیت‌های مورد علاقه خودشان به فاجعه هجوم به بیت‌ آیت‌الله منتظری و حصر پنج ساله ‏ایشان نیز غافل نشوند و به خاطر آورند که دیگران در برابر این حادثه تلخ چه کاری کردند و عبدالله نوری ‏چه کرد؟

‏ ‏

خلاصه آنکه تاریخ را سر و ته خواندن فضیلتی ندارد!‏