در زندگی آیتالله منتظری پس از انقلاب دو حادثه بسیار مهم پیش آمده است که که به باور من یکی خسرانی سیاسی برای جامعه ایرانی بوده است و دیگری فاجعهای انسانی.
آنچه را می توان خسران سیاسی نامید، برکناری و یا به عبارتی کناره گیری آیتالله منتظری از موقعیت قائم مقامی رهبری و حوادث مربوط به آن بود.
با توجه به بافتی که نظام جمهوری اسلامی در اواخر عمر مرحوم آیتالله خمینی پیدا کرده بود، من نمیدانم که آیا ادامه قائم مقامی آیتالله منتظری صرف نظر از تاثیر عملی آن، اصولا امکانپذیر بود یا خیر؟ اما هر چه بود، گمان نمیکنم آیتالله منتظری از این کناره گیری متاسف و یا حتی دلخور باشد.
حادثه دوم اما حادثه هولناک پس از 13 رجب سال 1377 است که منجر به هجوم عدهای به بیت و دفتر ایشان در قم و پدید آمدن آن فاجعه انسانی شد.
با گذشت بیش از ده سال از آن فاجعه، وقتی ماجرا را به خاطر میآورم قلب و روحم سرشار از اندوه و حزن میشود، چرا که در بیخ گوش ما اتفاقی افتاد که در تاریخ مرجعیت شیعه نظیر آن اتفاق نیافتاده بود و اغلب نیز به نوعی از کنار آن عبور کردند. از خداوند می خواهم که به آیتالله منتظری و خانواده شریف ایشان به خاطر صبر جمیل در برابر این مصیبت تاریخی، بهترین نعمتهای خود را عطا کند.
اما مساله دیگر.
در روزهای اخیر برخی از دوستانی که مخالف حضور عبدالله نوری در انتخابات ریاست جمهوریاند، در واکنش به طرح برخی بیالتفاتیهای اصلاح طلبان به آیتالله منتظری در زمان هجوم به بیت و حصر پنج ساله ایشان، از نقش آقای نوری در برکناری آیتالله و تخریب دیوار خانه وی در قم سخن به میان میآورند تا نقطه ضعفی از وزیر کشور سابق را مطرح کرده باشند.
مسلما آقای نوری در جریان برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری فعالیت داشته است، اما دوستان منتقد گویا علاقمندند تا تاریخ را سر و ته و وارونه بخوانند چرا که در زمان حمله به بیت آیتالله، آقای نوری و روزنامه تحت مدیریتش (خرداد) رساترین صدای حمایت از مرجع محصور در قم بودند.
چند باری که برخی از دوستان بخصوص آقای باقی و در مواردی خود من، موفق به اشاره و کنایهای در اعتراض به شرایط ناگوار پدید آمده برای آیتالله منتظری شدیم، از طریق روزنامه خرداد امکانپذیر شد، مسالهای که نهایتا برای آقای نوری، محاکمه و زندان را در پی داشت.
با این همه، نقش آقای نوری در برکناری آیتالله منتظری نیاز به شفاف سازی دارد. قاعدتا اگر در این مورد، حرکتی در نقض حقوق فردی آیتالله صورت گرفته باشد، به صرف اینکه موضوعی تاریخی است، قابل نادیده گرفتن نیست.
اما نقل دقیقتر این داستان از زبان آقای نوری بدن ترتیب است که پس از اعلام استعفای آیتالله منتظری، مرحوم آیتالله خمینی به وی دستور داده است که شئون مربوط به قائم مقامی رهبری از آیتالله منتظری گرفته شود. یکی از این باصطلاح شئون، دیواری اطراف دفتر و محل سکونت آیتالله بوده که کوچه مقابل دفتر را هم شامل میشده است. این محدوده محصور را گویا “قلعه” مینامیدهاند و آقای نوری به عنوان نماینده رهبر در سپاه پاسداران دستور برچیدن این دیوار را داده است.
برچیدن آن قلعه با توجه به اینکه تغییر ترتیبات حفاظتی مربوط به بیت آیتالله منتظری، پس از کناره گیری ایشان از قائم مقامی رهبری، طبیعی بوده است، اقدامی در نقض حقوق فردی آیتالله به نظر نمیرسد، اما اگر حتی امروز نیز آیت الله منتظری نسبت به آن مساله، اعتراض داشته باشد، آقای نوری قاعدتا باید در مقام پاسخگویی باشد، هر چند که گویا هیچ کس به اندازه شخص آیتالله منتظری از برچیدن آن قلعه راضی و خشنود نبوده است.
به هر حال، هدف از این مطلب، توجیه هیچ نکته ای که قابل ملامت باشد، نیست. مسلما آقای نوری مانند هر فرد انسانی، در زندگی سیاسی خود دچار خطا و اشتباه شده است، اما تفاوت وی با بسیاری از دوستان این است که خطاهای گذشته را کتمان و یا توجیه نمیکند بلکه از آنان درس میگیرد و این مهمترین نشانه بلوغ و رشد یافتگی شخصیت یک فرد است.
با این توضیح امیدوارم که برخی دوستان، ضمن آنکه از نقش آقای نوری در برچیدن قلعه سخن میگویند از به یاد آوردن واکنش شخصیتهای مورد علاقه خودشان به فاجعه هجوم به بیت آیتالله منتظری و حصر پنج ساله ایشان نیز غافل نشوند و به خاطر آورند که دیگران در برابر این حادثه تلخ چه کاری کردند و عبدالله نوری چه کرد؟
خلاصه آنکه تاریخ را سر و ته خواندن فضیلتی ندارد!