روزگاری در آن ایام که ما را حال خوش بود و تاریخشش هم به قول شاعر سیصد و هفتاد و شش بود، شیخ صادق خلخالی در جائی مصاحبه کرده و خود را اصلاح طلب و هوادار آقای خاتمی خوانده بود، در یکی از پنج شش روزنامه جوانمرگ شده بودیم، یعنی در صبح آزادگان،که مقاله ای نوشتم و از آقای خلخالی خواستم تکلیف ما را و خود را روشن کند.
علت این بود که آقای خلخالی در همان مصاحبه که ارادت خود را به آقای خاتمی و علاقه اش را به اصلاحات تاکید کرده بود با افتخار گفته بود حدود هزار نفر کشته ام [یعنی حکم اعدام داده ام] و هیچ پشیمان نیستم و نظرم این است که متاسفانه کم کشتم. من همین جمله را بهانه کرده و از ایشان خواسته بودم یا بگوید که از اعدام های بی محاکمه پشیمان است و یا از اصلاحات دست بردارد. هر دو با هم جمع شدنی نیست.
صبحی که روزنامه چاپ شد از دفتر روزنامه تماس گرفتند که آقای خلخالی شماره تلفن مرا خواسته است. به این ترتیب امکان گفتگو دست داد. وی بیمار بود اما شدت نداشت. یادآور شدم که زمانی پیام اعدامی هم برای من فرستاده بودید با شوخی برگزار شد اما حاصل این گفتگو جالب بود و موجب شد که سال بعد وقتی در بستر بیماری سخت منجر به مرگ در بیمارستان خاتم الانبیا بود به عیادت وی رفتم . آقای خلخالی استدلال مرا شنید مکثی کرد و گفت درست می گوئید. و تکرار کرد درست می گوئید. تا رسید به آن جا که گفت از قول من بنویسید دیگر من جائی نخواهم گفت که هوادار اصلاحات هستم. گفتم آقای خلخالی بین این دو انتخاب چرا دومی را پس گرفتید، گفت آن دیگری را شرعا نمی توانم پس بگیرم. شوخی هم کرد و گفت آن را از من بگیرند چیزی نمی ماند.
توضیح ایشان در روزنامه چاپ شد و در کتاب مقالات من [شاید حرف آخر به تاریخ دی 1378]هم درج است برای رجوع. همین برخورد با همه داستان ها که از وی می دانیم و شکایت ها و گلایه ها که از محاکمات چند دقیقه ای و حکم اعدام های لحظه ای و بی ملاحظه خلخالی داریم، اما راست بگویم احترامی در من ایجاد کرد. دانستم که راست می گفت مرد. تقلب نمی کرد به نفع اوضاع روز و برای تعریف و تحسین این و آن. گفت و نوشته شد و کیهان هم همان فردایش خطابه ای صادر فرمود که چرا ستون های انقلاب [یعنی آقای خلخالی ها] باید از این بادبادک ها [مقصود نگارنده بود] بلرزند یا بترسند و جا بخورند و به چیزی اعتراف کنند و یا از چیزی بگذرند.
این حکایت از آن رو مناسبت یافته است که دیروز مصاحبه ای خواندم از یکی از کسانی که نام مشهوری داشت در سال اول انقلاب، که من نمی دانستم هنوز عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است. استنباط کردم که منظور از مصاحبه اعلام آمادگی برای ورود به صحنه سیاسی است و قبول پست و نامزدی در این عرصات. گویی برای چنین کاری دو امر لازم بود که به نظر ایشان فراهم است. یکی آن که نسل سی سال پیش یا فراموش کرده باشند یا گذشت و بنابراین پرونده ها به آب شسته شده باشد. دیگر این که به مد روز لگدی نثار اصلاح طلبان بکنند و تملقی از کار به دستان. و بسم الله. به ظاهر کار تمام است. اما تمام نیست.
شخص مورد نظر از اولین روحانیونی است که بعد از انقلاب عکس و تفصیلات و نامشان در نشریات مختلف حتی خارجی آمده است. آسوشیتدپرس [اگر خطا نکنم] در سال 58 عکسی چاپ کرد که مجاز نیستم نام عکاسش را فاش کنم که حضرتشان را نشان می داد در حالی که یک پیراهن خواب پورنوگرافیک از آن ها که فقط در سکس شاپ های اروپا می فروشند را بالا دست گرفته بود در حراجی که در کاخ مروارید متعلق به خواهر بزرگ شاه شمس پهلوی برپا شده بود. در مصاحبه ها گفته شده بود که آن جا محراب مسیحیت از طلا بوده است اما در هیچ کجا ضبط نشد. گفته شد چه ها و چه ها داشته اند اما جائی نبامد.
از جمله اولین نام هائی که در زمره افشاگری ها و یا شایعات مربوط به سوء استفاده ها به میان آمد نام جناب ایشان بود. چندی بعد آشکار شد که در نقل و انتقال کاخ ها و ویلاهای “طاغوتیان” کرج اتفاق هائی افتاده است. کوتاه مدتی بعد مقدار معتنابهی فرش و عتیقه و اموال منقول قیمتی به دست آمده که از کاخ های مادر و خواهر شاه و همین طور اموال ویلاها و باغ های چند تن از جمله محمدعلی قطبی و دادفر [نقدی] و حسن بیات در یک ویلای مصادره شده پیدا شد. یک کمیته غیرقانونی هم کشف و منحل شد. آقایان دادفر و بیات هم که به زندان کرج افتاده بودند با آمدن بازرسانی آزاد شدند. در رسیدگی به پرونده هایشان کاشف به عمل آمده که به جز آن که اموالشان ناپدید شده به طور مستقیم هم از آن ها مبالغی گرفته شده است. این ها همه مستند و موجود هست و مرور ایام شاملشان نشده است. و چنین بود که وی که در دوره اول نماینده پر سروصدائی هم بود مدتی هم گرفتاری پیدا کرد.کوتاه مدتی بعد با ارفاق هائی که بینانگذار انقلاب هم شنیده شد موافقش نبودند جنابشان از صحنه سیاست بشدند.
پیش از خواندن متن مصاحبه این سئوال هم لازم است که چه نشانه ای دیده شده که بر اساس آن زمان فعلی برای بازگشت مناسب تشخیص داده شده . در حالی که به نظر می رسد اراده به مبارزه با فساد کاستی نگرفته است.
اما مصاحبه که متنش این است: “در دوران اصلاحات فساد زیاد بود” !
متن کامل در سایت جامعه روحانیت مبارز آمده است ، خلاصه اش این است.
مصاحبه
در اول مصاحبه ایشان خود را چنین معرفی می کند.
من از جوانی یعنی خیلی سالهای قبل از 57 همراه با شهید نواب صفوی در مبارزات انقلابی فعالیت داشته ام.
در سال هزار و سیصد و سی و چهار اولین بار مرا همراه با نواب صفوی به زندان انداختند که شرح وقایع آنروزها را در کتاب خاطراتم و در مصاحبه های قبلی ذکر کرده ام و خوب است جوانان عزیز برای اینکه بدانند این نعمت انقلاب اسلامی چگونه بدستشان رسیده است آنرا مطالعه کنند.
اولین زندان من در سال 1334 با نواب صفوی بود. تمام بدن من سیاه شده بود.
متأسفانه نواب صفوی را به خاطر ترورهایی که انجام داده بود، تیر باران کردند. و پس از مدتی مرا آزاد کردند.
یادم است که مرا بد جور می زدند و می گفتند که همه ی مردم دنبال بروجردی هستند تو چرا دنبال نواب هستی؟
غالب آنهایی که جذب نواب شده بودند، تا حال هم وفادار به انقلاب اسلامی هستند و هیچ کدام عیب و نقصی ندارند.
رهبر انقلاب هم به فرموده ی آقای هاشمی، جذب نواب بوده است. مرحوم شهید نواب در شکل دادن به شخصیت مبارزاتی ما خیلی تأثیر داشت.
آنوقت مرجعیت شیعه بر محور آیت الله بروجردی میگشت، منتها ما عشق به امام داشتیم. امام آنوقت جز مدرسین حوزه بودند. غالب کسانی که سوابق مبارزاتی داشتند، جذب امام می شدند. بحمد الله با آمدن امام در صحنه ی مبارزات ما خیالمان راحت شد.
یکبار به امام عرض کردم که ما بعد از آمدن شما دیگر بی علم جوش نمی زنیم. گفت چطور؟ گفتم قبلاً چنان ما را کتک می زدند که همه دنبال بروجردی اند تو چرا دنبال نوابی؟ الان شما یک مرجع کبیر و بزرگی هستید که اعلامیه شما را ما می خوانیم و اگر ما را بگیرند ما دیگر مشکلی نداریم.
با شروع فعالیتهای مبارزاتی روحانیون تا تشکیل رسمی جامعه روحانیت مبارز همراه با آقایان هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، امامی کاشانی، شهید شاه آبادی، شهید محلاتی و مرحوم ملکی و… بودیم و گاهی هم آیت الله خامنه ای از مشهد می آمدند و صبحهای پنج شنبه و … تا آستانه ی انقلاب اسلامی جلسه داشتیم. به هر حال ترس و لرز و حبس و شکنجه و … هم داشت.
متأسفانه یک جاسوسی هم میان ما پیدا شد که تمام مسائل را گزارش می داد. ما آن زمان آخوندهایی که در مسجد سپهسالار بودند را قبول نداشتیم و کسی که مسائل ما را گزارش می کرد هم در مسجد سپهسالار بود. آقای امامی کاشانی ایشان را آورد و تأیید کرد. ولی ما با تردید ایشان را قبول کردیم. آقای هاشمی رفسنجانی می گفتند: خوب شد که او گزارش کلیه فعالیت های ما را میداد. چون ما گزارش مکتوبی از جلساتمان نداشتیم و آنچه الآن در اسناد ساواک مانده است، همان گزارشات او است.
در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی چون در کرج منبر می رفتم و میتینگ می دادم، مردم از من تقاضا کردند که بروم و رئیس کمیته بشوم و بحمد الله با درایت و تفکر و … کرج به خوبی اداره شد.
در دوره ی اول مجلس شورای اسلامی مردم مرا به عنوان نماینده خودشان انتخاب کردند.
بنده دو بار هم نماینده امام در کاخهای خاندان پهلوی بودم، از کاخهای کرج گرفته تا دیزین و …
یک بار هم نماینده امام بودم و عملکرد بنیاد مستضعفان را بررسی می کردیم.
اصل و بهانه
اما اساس آن جاست که خبرنگار از آقای شجونی درباره انتخابات اینده ریاست جمهوری می پرسد و ایشان وارد مسائل سیاسی روز می شوند.
همانگونه که مستحضرید، کمتر از چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است و هنوز نامزدهای ریاست جمهوری اعلام آمادگی نکرده اند. چه پیامی برای نامزدهای انتخاباتی دارید؟ و در آرایش نامزدهای اصولگرا و اصلاح طلب چه پیش بینی دارید؟
غیر از بنی صدر که فرار کرد و رجایی که شهید شد، بقیه رؤسای جمهور ما دو دوره رئیس جمهور بودند. آقای احمدی نژاد الآن رقیبی ندارد و تاکنون رأی آورترین کاندیداها هم هست. از قدیم هم گفته اند که هرکه نان ابتکار خودش را می خورد. یک ابتکار خیلی زیبایی که ایشان داشت این بود که وی کابینه اش را در دهات و استانهای محروم و… برد. اخیرا هم دوست ما آقای تقوی می گفت که: من برای بررسی مسائل ائمه جمعه و … به شانزده استان سفر کرده ام و دیدم که هر شانزده استان می گویند احمدی نژاد. به عقیده ی من نامزدهای احتمالی دیگر هر کدام مسائلی دارند که نمیتوانند اعلام حضور کنند.
علت تأخیر هم همین است؟
بله شاید همین باشد که دیگران مسائلی دارند. بعضی ها هندوانه ی دربسته اند. به قول معروف، بعضی ها بیست سال است که با انقلاب قهر کردند و تا حالا سخنی نگفته اند. مواضع اقتصادی شان معلوم نیست. بعضی ها هم در امتحان ها رفوزه شده اند. دوره ی مجلس ششم نمایانگر این هست که اینها چه چیز را می خواهند اصلاح کنند. چرا با رهبری مستقیما در میان نمی گذارند که چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند؟ بگویند که ما می خواهیم تو را اصلاح کنیم؟ یا می خواهیم قانون اساسی را اصلاح کنیم؟ یا می خواهیم شورای نگهبان را اصلاح کنیم؟ یک کلی گویی می کنند و مدام دم از اصلاحات میزنند و هی می گویند اصلاحات، اصلاحات. ما شاهد بودیم که در دوران اصلاحات فساد زیاد بود. می بینیم که صد و هشت نماینده در دوره ی ششم می آیند از مجلس استعفاء می دهند. آقا چی شده چه کسی به شما اهانت کرده؟ چه شده؟ واقعیت را نمی گویند و فقط کلی گویی می کنند. از قضا یک ظریفی هم می گفت که آن روزی که اینها از مجلس رفتند، رادیو می گفت که دیو چو بیرون رود فرشته در آید. حالا دیو رفته بیرون و ما اصولگراها را فرشته می دانیم. حالا ببنیم به یاری خداوند، اینها چه کار می کنند.
به نظر شما در انتخابات چند نفر حضور پیدا کنند، مناسب هست؟
من عقیده ام این است که ما چون جزء جامعه روحانیت مبارز هستیم، هر وقتی کاری در این مقوله کردیم، همراه با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده است که اسمش جامعتین است اگر ما به یک نفر بتوانیم به اجماع برسیم خوب است، حالا کسی دیگر هم می خواهد بیاید، بیاید. البته اصل رقابت خوب است. انتخابات را گرم می کند. منتها صلاح نیست که اصولگراها با هم رقابت کنند و باید روی یک نفر اجماع باشد و یکی دیگر هم در راه خدا خودش را مطرح کند و آخر کار کنار برود و یا اینکه وقتی فهمید که رأی آور نیست، دیگر تامل نکند و کنار برود.
پس پیشنهاد شما دو نفر در جبهه اصولگرائی است؟
بلی و اصلاح طلبها هم که به اجماع نمی رسند. چون همیشه هم با هم اختلاف دارند، همین الآن با همدیگر نمی توانند به یک توافقی برسند. سوابقشان را هم این ملت پسند نکرده است و ملت در چند انتخابات به اینها نه گفته است و خیال نمی کنم آنها دیگر رأی بیاورند.
در جبهه اصلاح طلبان چند نفر شرکت می کنند؟
آقای کروبی که می آیند. آقای خاتمی هم می گویند می آید و اگر میرحسین هم بیاد آرای خودشان کم می شود. مگر بعضی ها که می گویند، خاتمی گفته که اگر میرحسین بیاید من از او حمایت می کنم، یعنی در شهرستانها میرود و برای او تبلیغ می کند و در نهایت تضعیف اصولگراها می شود. البته آنها خیرش را نمی برند و ما هم ما ضرر نخواهیم کرد. در انتخابات ریاست جمهوری بدتر از مجلس است. چون تنها تهران یا کرج را نمی شود پر از عکس و اعلامیه کرد، چطور در ایران می خواهند تبلیغ کنند؟ لذا بهتر این است که هر کس می خواهد کاندیدا شود، عقلش را بکار بیندازد و گروه هایی که پیروان امام و رهبری و موافق با قانون اساسی هستند، به اجماعی برسند و آدمهای خوش نام و مجرب را انتخاب و معرفی کنند که هم ملت سر گردان نشوند و هم تکلیف خانواده ها معلوم شود.