قبل ها هم فساد زیاد بود ‏

مسعود بهنود
مسعود بهنود

روزگاری در آن ایام که ما را حال خوش بود و تاریخشش هم به قول شاعر سیصد و هفتاد و شش بود، شیخ صادق ‏خلخالی در جائی مصاحبه کرده و خود را اصلاح طلب و هوادار آقای خاتمی خوانده بود، در یکی از پنج شش روزنامه ‏جوانمرگ شده بودیم، یعنی در صبح آزادگان،که مقاله ای نوشتم و از آقای خلخالی خواستم تکلیف ما را و خود را ‏روشن کند.‏

علت این بود که آقای خلخالی در همان مصاحبه که ارادت خود را به آقای خاتمی و علاقه اش را به اصلاحات تاکید ‏کرده بود با افتخار گفته بود حدود هزار نفر کشته ام [یعنی حکم اعدام داده ام] و هیچ پشیمان نیستم و نظرم این است که ‏متاسفانه کم کشتم. من همین جمله را بهانه کرده و از ایشان خواسته بودم یا بگوید که از اعدام های بی محاکمه پشیمان ‏است و یا از اصلاحات دست بردارد. هر دو با هم جمع شدنی نیست.‏

صبحی که روزنامه چاپ شد از دفتر روزنامه تماس گرفتند که آقای خلخالی شماره تلفن مرا خواسته است. به این ترتیب ‏امکان گفتگو دست داد. وی بیمار بود اما شدت نداشت. یادآور شدم که زمانی پیام اعدامی هم برای من فرستاده بودید با ‏شوخی برگزار شد اما حاصل این گفتگو جالب بود و موجب شد که سال بعد وقتی در بستر بیماری سخت منجر به مرگ ‏در بیمارستان خاتم الانبیا بود به عیادت وی رفتم . آقای خلخالی استدلال مرا شنید مکثی کرد و گفت درست می گوئید. و ‏تکرار کرد درست می گوئید. تا رسید به آن جا که گفت از قول من بنویسید دیگر من جائی نخواهم گفت که هوادار ‏اصلاحات هستم. گفتم آقای خلخالی بین این دو انتخاب چرا دومی را پس گرفتید، گفت آن دیگری را شرعا نمی توانم پس ‏بگیرم. شوخی هم کرد و گفت آن را از من بگیرند چیزی نمی ماند.‏

توضیح ایشان در روزنامه چاپ شد و در کتاب مقالات من [شاید حرف آخر به تاریخ دی 1378]هم درج است برای ‏رجوع. همین برخورد با همه داستان ها که از وی می دانیم و شکایت ها و گلایه ها که از محاکمات چند دقیقه ای و ‏حکم اعدام های لحظه ای و بی ملاحظه خلخالی داریم، اما راست بگویم احترامی در من ایجاد کرد. دانستم که راست ‏می گفت مرد. تقلب نمی کرد به نفع اوضاع روز و برای تعریف و تحسین این و آن. گفت و نوشته شد و کیهان هم همان ‏فردایش خطابه ای صادر فرمود که چرا ستون های انقلاب [یعنی آقای خلخالی ها] باید از این بادبادک ها [مقصود ‏نگارنده بود] بلرزند یا بترسند و جا بخورند و به چیزی اعتراف کنند و یا از چیزی بگذرند.‏

این حکایت از آن رو مناسبت یافته است که دیروز مصاحبه ای خواندم از یکی از کسانی که نام مشهوری داشت در سال ‏اول انقلاب، که من نمی دانستم هنوز عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است. استنباط کردم که منظور از ‏مصاحبه اعلام آمادگی برای ورود به صحنه سیاسی است و قبول پست و نامزدی در این عرصات. گویی برای چنین ‏کاری دو امر لازم بود که به نظر ایشان فراهم است. یکی آن که نسل سی سال پیش یا فراموش کرده باشند یا گذشت و ‏بنابراین پرونده ها به آب شسته شده باشد. دیگر این که به مد روز لگدی نثار اصلاح طلبان بکنند و تملقی از کار به ‏دستان. و بسم الله. به ظاهر کار تمام است. اما تمام نیست.‏

شخص مورد نظر از اولین روحانیونی است که بعد از انقلاب عکس و تفصیلات و نامشان در نشریات مختلف حتی ‏خارجی آمده است. آسوشیتدپرس [اگر خطا نکنم] در سال 58 عکسی چاپ کرد که مجاز نیستم نام عکاسش را فاش ‏کنم که حضرتشان را نشان می داد در حالی که یک پیراهن خواب پورنوگرافیک از آن ها که فقط در سکس شاپ های ‏اروپا می فروشند را بالا دست گرفته بود در حراجی که در کاخ مروارید متعلق به خواهر بزرگ شاه شمس پهلوی برپا ‏شده بود. در مصاحبه ها گفته شده بود که آن جا محراب مسیحیت از طلا بوده است اما در هیچ کجا ضبط نشد. گفته شد ‏چه ها و چه ها داشته اند اما جائی نبامد.‏

از جمله اولین نام هائی که در زمره افشاگری ها و یا شایعات مربوط به سوء استفاده ها به میان آمد نام جناب ایشان ‏بود. چندی بعد آشکار شد که در نقل و انتقال کاخ ها و ویلاهای “طاغوتیان” کرج اتفاق هائی افتاده است. کوتاه مدتی ‏بعد مقدار معتنابهی فرش و عتیقه و اموال منقول قیمتی به دست آمده که از کاخ های مادر و خواهر شاه و همین طور ‏اموال ویلاها و باغ های چند تن از جمله محمدعلی قطبی و دادفر [نقدی] و حسن بیات در یک ویلای مصادره شده پیدا ‏شد. یک کمیته غیرقانونی هم کشف و منحل شد. آقایان دادفر و بیات هم که به زندان کرج افتاده بودند با آمدن بازرسانی ‏آزاد شدند. در رسیدگی به پرونده هایشان کاشف به عمل آمده که به جز آن که اموالشان ناپدید شده به طور مستقیم هم از ‏آن ها مبالغی گرفته شده است. این ها همه مستند و موجود هست و مرور ایام شاملشان نشده است. و چنین بود که وی ‏که در دوره اول نماینده پر سروصدائی هم بود مدتی هم گرفتاری پیدا کرد.کوتاه مدتی بعد با ارفاق هائی که بینانگذار ‏انقلاب هم شنیده شد موافقش نبودند جنابشان از صحنه سیاست بشدند.‏

پیش از خواندن متن مصاحبه این سئوال هم لازم است که چه نشانه ای دیده شده که بر اساس آن زمان فعلی برای ‏بازگشت مناسب تشخیص داده شده . در حالی که به نظر می رسد اراده به مبارزه با فساد کاستی نگرفته است.‏

اما مصاحبه که متنش این است: “در دوران اصلاحات فساد زیاد بود”‏‎ !‎

متن کامل در سایت جامعه روحانیت مبارز آمده است ، خلاصه اش این است.‏


‎ ‎مصاحبه‎ ‎

در اول مصاحبه ایشان خود را چنین معرفی می کند.‏

من از جوانی یعنی خیلی سالهای قبل از 57 همراه با شهید نواب صفوی در مبارزات انقلابی فعالیت داشته ام‏‎.

در سال هزار و سیصد و سی و چهار اولین بار مرا همراه با نواب صفوی به زندان انداختند که شرح وقایع آنروزها را ‏در کتاب خاطراتم و در مصاحبه های قبلی ذکر کرده ام و خوب است جوانان عزیز برای اینکه بدانند این نعمت انقلاب ‏اسلامی چگونه بدستشان رسیده است آنرا مطالعه کنند‎.‎

اولین زندان من در سال 1334 با نواب صفوی بود. تمام بدن من سیاه شده بود.‏

متأسفانه نواب صفوی را به خاطر ترورهایی که انجام داده بود، تیر باران کردند. و پس از مدتی مرا آزاد کردند‎.
یادم است که مرا بد جور می زدند و می گفتند که همه ی مردم دنبال بروجردی هستند تو چرا دنبال نواب هستی؟‎
غالب آنهایی که جذب نواب شده بودند، تا حال هم وفادار به انقلاب اسلامی هستند و هیچ کدام عیب و نقصی ندارند‎.
رهبر انقلاب هم به فرموده ی آقای هاشمی، جذب نواب بوده است. مرحوم شهید نواب در شکل دادن به شخصیت ‏مبارزاتی ما خیلی تأثیر داشت‎.‎‏ ‏

آنوقت مرجعیت شیعه بر محور آیت الله بروجردی میگشت، منتها ما عشق به امام داشتیم. امام آنوقت جز مدرسین حوزه ‏بودند. غالب کسانی که سوابق مبارزاتی داشتند، جذب امام می شدند‎. ‎‏ بحمد الله با آمدن امام در صحنه ی مبارزات ما ‏خیالمان راحت شد‎. ‎‏ ‏

یکبار به امام عرض کردم که ما بعد از آمدن شما دیگر بی علم جوش نمی زنیم. گفت چطور؟ گفتم قبلاً چنان ما را کتک ‏می زدند که همه دنبال بروجردی اند تو چرا دنبال نوابی؟ الان شما یک مرجع کبیر و بزرگی هستید که اعلامیه شما را ‏ما می خوانیم و اگر ما را بگیرند ما دیگر مشکلی نداریم‎. ‎

با شروع فعالیتهای مبارزاتی روحانیون تا تشکیل رسمی جامعه روحانیت مبارز همراه با آقایان هاشمی رفسنجانی، ‏مهدوی کنی، امامی کاشانی، شهید شاه آبادی، شهید محلاتی و مرحوم ملکی و… بودیم و گاهی هم آیت الله خامنه ای از ‏مشهد می آمدند و صبحهای پنج شنبه و … تا آستانه ی انقلاب اسلامی جلسه داشتیم. به هر حال ترس و لرز و حبس و ‏شکنجه و … هم داشت‎.‎

متأسفانه یک جاسوسی هم میان ما پیدا شد که تمام مسائل را گزارش می داد. ما آن زمان آخوندهایی که در مسجد ‏سپهسالار بودند را قبول نداشتیم و کسی که مسائل ما را گزارش می کرد هم در مسجد سپهسالار بود‏‎.‎‏ آقای امامی ‏کاشانی ایشان را آورد و تأیید کرد. ولی ما با تردید ایشان را قبول کردیم‎.‎‏ آقای هاشمی رفسنجانی می گفتند: خوب شد که ‏او گزارش کلیه فعالیت های ما را میداد. چون ما گزارش مکتوبی از جلساتمان نداشتیم و آنچه الآن در اسناد ساواک مانده ‏است، همان گزارشات او است‎.‎

در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی چون در کرج منبر می رفتم و میتینگ می دادم، مردم از من تقاضا کردند که بروم ‏و رئیس کمیته بشوم و بحمد الله با درایت و تفکر و … کرج به خوبی اداره شد‎.‎

در دوره ی اول مجلس شورای اسلامی مردم مرا به عنوان نماینده خودشان انتخاب کردند‎.‎

بنده دو بار هم نماینده امام در کاخهای خاندان پهلوی بودم، از کاخهای کرج گرفته تا دیزین و‎ …‎

یک بار هم نماینده امام بودم و عملکرد بنیاد مستضعفان را بررسی می کردیم‎.‎


‎ ‎اصل و بهانه‎ ‎

اما اساس آن جاست که خبرنگار از آقای شجونی درباره انتخابات اینده ریاست جمهوری می پرسد و ایشان وارد مسائل ‏سیاسی روز می شوند.‏


‎ ‎همانگونه که مستحضرید، کمتر از چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است و هنوز ‏نامزدهای ریاست جمهوری اعلام آمادگی نکرده اند. چه پیامی برای نامزدهای انتخاباتی دارید؟ و در آرایش نامزدهای ‏اصولگرا و اصلاح طلب چه پیش بینی دارید؟‎

غیر از بنی صدر که فرار کرد و رجایی که شهید شد، بقیه رؤسای جمهور ما دو دوره رئیس جمهور بودند. آقای احمدی ‏نژاد الآن رقیبی ندارد و تاکنون رأی آورترین کاندیداها هم هست‎.‎‏ از قدیم هم گفته اند که هرکه نان ابتکار خودش را می ‏خورد. یک ابتکار خیلی زیبایی که ایشان داشت این بود که وی کابینه اش را در دهات و استانهای محروم و… برد‎.‎‏ اخیرا ‏هم دوست ما آقای تقوی می گفت که: من برای بررسی مسائل ائمه جمعه و … به شانزده استان سفر کرده ام و دیدم که ‏هر شانزده استان می گویند احمدی نژاد‎.‎‏ به عقیده ی من نامزدهای احتمالی دیگر هر کدام مسائلی دارند که نمیتوانند ‏اعلام حضور کنند‎.‎

‎علت تأخیر هم همین است؟‎ ‎

بله شاید همین باشد که دیگران مسائلی دارند. بعضی ها هندوانه ی دربسته اند. به قول معروف، بعضی ها بیست سال ‏است که با انقلاب قهر کردند و تا حالا سخنی نگفته اند‎.‎‏ مواضع اقتصادی شان معلوم نیست‎.‎‏ بعضی ها هم در امتحان ها ‏رفوزه شده اند. دوره ی مجلس ششم نمایانگر این هست که اینها چه چیز را می خواهند اصلاح کنند‎.‎‏ چرا با رهبری ‏مستقیما در میان نمی گذارند که چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند؟ بگویند که ما می خواهیم تو را اصلاح کنیم؟ یا می ‏خواهیم قانون اساسی را اصلاح کنیم؟ یا می خواهیم شورای نگهبان را اصلاح کنیم؟ یک کلی گویی می کنند و مدام دم از ‏اصلاحات میزنند و هی می گویند اصلاحات، اصلاحات‎.‎‏ ما شاهد بودیم که در دوران اصلاحات فساد زیاد بود. می بینیم ‏که صد و هشت نماینده در دوره ی ششم می آیند از مجلس استعفاء می دهند. آقا چی شده چه کسی به شما اهانت کرده؟ ‏چه شده؟ واقعیت را نمی گویند و فقط کلی گویی می کنند‎. ‎‏ از قضا یک ظریفی هم می گفت که آن روزی که اینها از ‏مجلس رفتند، رادیو می گفت که دیو چو بیرون رود فرشته در آید. حالا دیو رفته بیرون و ما اصولگراها را فرشته می ‏دانیم. حالا ببنیم به یاری خداوند، اینها چه کار می کنند‎.‎


‎به نظر شما در انتخابات چند نفر حضور پیدا کنند، مناسب هست؟‎ ‎

من عقیده ام این است که ما چون جزء جامعه روحانیت مبارز هستیم، هر وقتی کاری در این مقوله کردیم، همراه با ‏جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده است که اسمش جامعتین است اگر ما به یک نفر بتوانیم به اجماع برسیم خوب است، ‏حالا کسی دیگر هم می خواهد بیاید، بیاید‎.‎‏ البته اصل رقابت خوب است. انتخابات را گرم می کند. منتها صلاح نیست که ‏اصولگراها با هم رقابت کنند و باید روی یک نفر اجماع باشد و یکی دیگر هم در راه خدا خودش را مطرح کند و آخر ‏کار کنار برود و یا اینکه وقتی فهمید که رأی آور نیست، دیگر تامل نکند و کنار برود‎. ‎


‎پس پیشنهاد شما دو نفر در جبهه اصولگرائی است؟‎ ‎

بلی و اصلاح طلبها هم که به اجماع نمی رسند. چون همیشه هم با هم اختلاف دارند، همین الآن با همدیگر نمی توانند به ‏یک توافقی برسند. سوابقشان را هم این ملت پسند نکرده است و ملت در چند انتخابات به اینها نه گفته است و خیال نمی ‏کنم آنها دیگر رأی بیاورند‎. ‎

‎در جبهه اصلاح طلبان چند نفر شرکت می کنند؟‎ ‎

آقای کروبی که می آیند. آقای خاتمی هم می گویند می آید و اگر میرحسین هم بیاد آرای خودشان کم می شود. مگر ‏بعضی ها که می گویند، خاتمی گفته که اگر میرحسین بیاید من از او حمایت می کنم، یعنی در شهرستانها میرود و برای ‏او تبلیغ می کند و در نهایت تضعیف اصولگراها می شود‎. ‎‏ البته آنها خیرش را نمی برند و ما هم ما ضرر نخواهیم کرد‎. ‎‏ در انتخابات ریاست جمهوری بدتر از مجلس است. چون تنها تهران یا کرج را نمی شود پر از عکس و اعلامیه کرد، ‏چطور در ایران می خواهند تبلیغ کنند؟ لذا بهتر این است که هر کس می خواهد کاندیدا شود، عقلش را بکار بیندازد و ‏گروه هایی که پیروان امام و رهبری و موافق با قانون اساسی هستند، به اجماعی برسند و آدمهای خوش نام و مجرب را ‏انتخاب و معرفی کنند که هم ملت سر گردان نشوند و هم تکلیف خانواده ها معلوم شود‎.‎