غریبه ای درروستا
نویسنده، طراح و کارگردان: عاطفه تهرانی. ویدئو آرپ: نوید هدایت. دراماتورژ: سحر افتخارزاده، عاطفه تهرانی. بازیگران: کاوه قائمی، سحر افتخارزاده، مصطفی شاب خوان، اشکان افشاریان، شیرین فرش باف، مینا حسین آبادی، سیتره مرتضی و علی رضا میر محمدی.
خلاصه داستان: این نمایش به ورود موجودی بیگانه در یک قوم اشاره می کند که با حضور او زندگی آن قوم دچار دگرگونی می شود.
عاطفه تهرانی پیش از این جزو گروه بازی بوده و تئاتر تجربی را همراه با آتیلا پسیانی در این گروه آموخته است. او پس از چند ورک شاپی که درباره شیوه های استفاده از بدن و کارئوگرافی در نمایش داشت، نمایش بخوان را برای جرا در جشنواره سال پیش آماده کرد و در جشنواره با اقبال مواجه شد. این نمایش این روز ها در تئاتر شهر واپسین روزهای اجرای خود را پشت سر می گذارد.
نمایش بخوان در تئاتر شهر درست زمانی روی صحنه رفته است که آتیلا پسیانی خود در این محل نمایش کشتی شیطان را روی صحنه دارد. نمایشی که یکسره با کارهای پیشین این کارگردان که اثاری تجربی بودند متفاوت است. حال یکی از شاگردان خود او در سالنی رو به روی او نمایشی را روی صحنه برده که یکسره از فرم و حرکات کارئوگرافی در اجرای خود سود می جوید. نمایشی که چندان مبتنی بر کلام نیست و بیشتر با استفاده از حرکات مفهوم را به تماشاگر منتقل می کند.
تن بیانی یکی از شیوه های مرسوم در تئاتر تجربی است که در شکل عام تر خود به پرفورمنس تبدیل می شود. شکلی از هنر نمایش که متعلق به نگره پست مدرنیسم در مقوله هنر نمایش است. این شکل اجرایی نمایش را بی کلام می خواهد و بازیگر/ شخصیت های خود را در وضعیتی قرار می دهد تا بتوانند به مدد زبان بدن با مخاطب خود صحبت کنند.
در اجراهایی اینچنین که خود پسیانی هم مدت ها قبل آن را آزموده بود روایت و داستان گویی جای خود را به درک قالب های مفهومی می دهد. تماشاگر باید در این شکل اجراهای نمایشی پس از مدتی خود را در کلیت اثر پیدا کند. به نوعی نمایش نه در ذهن کارگردان که در بینش مخاطب کامل می شود.
نمایش بخوان یک ساختار کلی روایتی دارد که خیلی زود برای تماشاگر روشن می شود. تهرانی سعی نکرده این روایت را پیچیده کند زیرا هدف نمایش افت و خیز های پیرنگ و تعلیق و… نیست. در اینجا زبان نمایش همان زبان حرکتی بازیگران محسوب می شود. انها با جنس حرکات خود پیشنهاد های اجرایی را برای تماشاگر مشخص می کنند که مخاطب می توان این پیشنهاد ها را در ذهن خود کامل کند. انها را بپذیرد یا تجربه ای دیگر را جایگزین آن سازد.
تهرانی از همین روی در طراحی صحنه نیز فضایی سوررئال را در نظر می گیرد. فضایی که تماشاگر نمی تواند در ان داستان و تصاویری مشخص شده را بیابد. او باید خود در این زمینه نیز دست به کشف بزند و فضا را در ذهن مجسم کند. از سویی دیگرطراحی صحنه چنین به کارگردان اجازه می دهد تا حواس تماشاگر را بیش از هرچیز به سمت بازیگران معطوف می دارد.
اگرچه در سویی دیگر زمانیکه بازیگران با این فضا در می امیزند از ماهیت صرف حرکت باز می مانند. در بسیاری از نمایش های تجربی اینچنین صحنه کاملا تاریک و بی چیز است. اما در نمایش بخوان برای اینکه تهرانی بتواند فضای آبستره خود را از تجرید صرف نیز خارج کند از بازیگران حرکاتی را طلب می کند که خصلت هایی فیگوراتیو دارد. انها تنها حرکت نمی کنند تا یک حس را انتقال دهند بلکه به مدد شیوه های مجسمه سازی می کوشند تصویری ثابت را نیز در ذهن مخاطب خود باقی گذارند. از همین رو تهرانی می کوشد اشتباه تجربه های پیشین را که تنها به زبان بدن می کوشیدند حس را به مخاطب منتقل کنند از میان ببرد. در شکل های قبلی یک اشتباه کوچک می توانست کل نمایش را دچار خسران کند که تهرانی اگاهانه از این مسئله دوری جسته است.
شکل اجرایی پرفورمنس و تئاتر تجربی در ایران حالتی منکوب شده دارد. زیرا هیچ ریشه اجتماعی را در این شکل اجرایی نمی توان یافت. از آنجا که زبان کورئوگرافی برای مخاطب ایرانی دارای کمترین دیرینه و بدن در عرصه اجتماع دچار سرکوب است، ارتباطی کمینه میان کار و مخاطب برقرار می شود. یعنی در بهترین شکل اجرایی این نمایش ها که محسن حسینی پرچم دارد آن است تماشاگر دائم خود را در پیش روی کارگردان مرعوب می بیند. پناه بردن به زبان حرکات موزونی که زبان متفاوتی دارند و از فرهنگهای گوناگونی برآمدهاند اشتباهی است که به تخریب پل ارتباطی میان مخاطب و اثر کمک می کند.
تماشاگر ایرانی عادت به شنیدن روایت دارد. اگرچه نمی توان به این واسطه در را به سوی حرکت های نو بست. اما باید کوشید که این حرکت های نو بر بستری کلاسیک شکل بگیرند. اتفاقی که پس از مدت ها خود پسیانی نیز به عنوان پرچمدار نمایش های تجربی به آن دست یافت.