بار خدایا!
آبروی مرا به توانگری نگه دار، و ارزش مرا به تنگدستی از بین مبر که ناچار شوم از روزی خواران تو روزی خواهم، و از آفریدگان بدکارت مهربانی جویم، و به ستایش آن کس که به من ببخشاید گرفتار آیم، و به بدگویی آن کس که به من کمک نکند ناچار شوم…
نهج البلاغه، خطبه 216
نمایشگاه بیستم بین المللی کتاب با تمام فراز و فرودهایش به خوبی و خوشی و شادمانی دولتیان و نارضایتی ملت پایان یافت، تا مشخص شود در جمهوری اسلامی اگر نمی توان مساجد و مصلاها را با وجود و حضور مسلمانان و مومنان پر کرد، اما برای چند روزی می توان به برکت “ن و القلم” و “قرائت و کتابت”، شبستان ها را با خیل وجود دوستداران کتاب انباشت و رواق ها را از حضور حامیان فکر و اندیشه و علم و فرهنگ آکند.
اگرچه “کتاب” همواره برایم ارزش والا داشته و انیس روز و شبم بوده، اما دغدغه ی اصلی من در چند دهه ی اخیر عمدتا “خبر” بوده است و “مطبوعات”، “آزادی قلم و بیان” و “روزنامه نگاری و روزنامه و نشریات”. اگر گریزی به نمایشگاه بیستم زده ام قصد و نیتم نه ایستادن در آن که هدفم گذر و عبور به نمایشگاه مطبوعات و جشنواره روزنامه نگاران ایران است که در سال 1386 سال “اتحاد ملی” نه جایی در فضای خالی و متروک “محل دائمی نمایشگاه های تهران” پیدا کردند و نه مکانی در زیرپله های مصلی یافتند، تا “عدالت” به معنای واقعی آن بین همه تقسیم شده باشد.
در دهه اخیر این دومین باری ست که “نمایشگاه مطبوعات” مورد غضب و بی عدالتی قرار می گیرد. بار اول در سال 1379، اوج حاکمیت اصلاح طلبان و تکثر خواهان، که در پی توقیف فله ای 18 روزنامه و نشریه در کمتر از 40 ساعت و بیکار شدن مستقیم و غیرمستقیم حدود دو هزار روزنامه نگار و اهالی مطبوعات، بهاری زیبا خزان شد و “شته” به جان رزهای سرخ و سفید و گل های بهاری افتاد و مردم از دیدن مطبوعات به ویژه روزنامه ها محروم شدند و جلوی تماس و گفت و گویشان با روزنامه نگاران مستقل و اصلاح طلب گرفته شد، و دومین بار سال 86، اوج حاکمیت اقتدارگرایان و انحصارطلبان، که “بید” بر جامه ی روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات زد و حتی آنان را به “خانه ی خدا” هم راه ندادند تا خدای نکرده نسیم مهرورزی بر جانشان بوزد و سهمی از بن عدالت ببرند. هرچند که اگر راهی به این مکان ها می یافتند، حتما چون گروهی از ساکنان نمایشگاه کتاب “شهروندی” دست چندم به حساب می آمدند و شاهدی بر این ماجرا بودند که می توان “عدالت” را به گونه ای تقسیم کرد که یک ناشر با 4 عنوان کتاب اما با نویسندگانی چون زن سخنگوی دولت و مبلغ رئیس او و همسران دخترانش، از فضایی “برابر” ناشری با بیش از یکصد عنوان کتاب بهره ببرد. می توان “عدالت” را چنان در میان “ملت” مساوی و برابر تقسیم کرد که فضاهای مناسب و چندبر “رانت” از ما بهتران باشد و بن کتاب برای گروهی وسیله ای باشد برای جبران گرانش شدن باشد و به نوعی پرداخت غیرمستقیم یارانه به ناشران نورچشمی. حتی می توان “عدالت” را به گونه ای تقسیم کرد که با تحکم جلوی فروش نوار و سی دی یا پوستر و کتیبه ها و خط نوشته های “شریعتی” معلم انقلاب و یا “چگوارا” مبارزی انقلابی در آمریکای لاتین، در مهد آرزوهای رئیس دولت را گرفت، اما دست “خودی ها” را بازگذاشت تا هرچه می توانند پوسترهای جهت دار و حتی خنثی به طالبان کتاب و محصولات فرهنگی عرضه دارند و یا سروش شادی را در نوار و لوح فشرده به طالبان محصولات هنری ارائه کنند.
اکنون که آفتاب عمر نمایشگاه کتاب غروب کرده و رفته است تا سال آینده باز بر روی گل دسته های مصلی طلوع کند، دیگر می توان خبر از غروب خورشید مطبوعات و دامن گسترداندن تاریکی و شب سخن گفت. چون از یک سو “روز جهانی آزادی مطبوعات” در سکوتی دولتی گذشته است و مردم ایران هم البته به ظاهر فراموش کارند و نمی پرسند “راستی نمایشگاه مطبوعات امسال چرا برگزار نشد؟”. لذا به راحتی می توان اعلام کرد که از برگزاری نمایشگاه مطبوعات حتی در شهری دور از پایتخت – اصفهان- هم خبری نیست. البته آنان که باید درک کنند، درمی یابند که ملخ بدجوری به دانه های گندم زار و برگ ها و ساقه های سبزه زار مطبوعات زده است. بهانه عدم برگزاری نمایشگاه مطبوعات هم چندان مهم نیست، می تواند بهانه نبود معاون مطبوعاتی باشد، چه فرق می کند به دلیل بیماری و یا اختلافش با وزیر ارشاد. مسلما کسی هم نخواهد پرسید که امور مطبوعاتی کشور مگر به دوش یک نفر است، آن هم معاونی غیرمطبوعاتی در حضور وزیری مطبوعاتی- آن هم از نوع روزنامه نگاری کیهانی و….
صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس / کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا