مرگ پایان نیست

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

پرویز ورجاوند ایراندوست شریف هفته پیش دیده از جهان فرو بست. او با قبلی شکسته و ناخشنود از آنچه بر ایران و ایرانی می گذرد، خاطرات تلخ و شیرین خود را به خاک سپرد. پرویز ورجاوند تا واپسین دم حیات دغدغه آینده ایران را داشت و تا واپسین دم حیات تحت فشار نیروهایی بود که آینده ایران دغدغه خاطرشان نیست و همه خواسته های آنها محدود می شود به زمان حال و حفظ منافع شخصی.

مراسم خاکسپاری پرویز ورجاوند از دو ویژگی برخوردار بود که به مرگ او معنای خاصی بخشیدند. زندگی آرمانی و اندیشه و اخلاق سیاسی پرویز ورجاوند با این دو ویژگی صورت بندی شد و به جاودانگی پیوست.

نخستین ویژگی این بود که در مراسم خاکسپاری، نمازمیت را حسن یوسفی اشکوری به جا آورد. روحانی روشن بینی که به بهانه شرکت در کنفرانس برلین پنج سال را در زندان گذراند و متحمل انواع اهانت و تحقیر شد. حتی عده ای خواستار حکم اعدامش بودند و سرانجام به خلع لباس روحانیت دادند و او را به خانه فرستادند. به جا آوردن نماز میت در مراسم خاکسپاری پرویز ورجاوند توسط یک ایران دوست دل شکسته به اندازه کافی بر تداوم زندگی آرمانی آن عزیز از دست رفته پس از مرگ مهر تأیید می گذارد.

اما دومین ویژگی این بود که پیکر پرویز ورجاوند از میانه راه به دست زنانی حمل شد که از شاگردان و معتقدان راه او بودند. این رویداد خجسته، مرگ پرویز ورجاوند را به آرزوهای بزرگی که زنان ایرانی نمایندگی می کنند، پیوند زد. این رویداد میراثی است از گنجینه فرهنگی شادروان ورجاوند و زندگی پربار و پرحسرتی که پشت سر نهاد، و همانند عهدی بود که جمعی از زنان ایرانی به نمایندگی از بخش بزرگی از جمیعت زنان ایرانی با آرمان های پرویز ورجاوند بستند. عهد و پیمان در گورستان بسته شد، از آن رو که اخذ مجوز برای حضور زنان زنده و مردان زنده در سالن ها و تالارها امری است غیرممکن و چنانکه بدون مجوز گردهمایی اتفاق بیفتد، از دو حال خارج نیست: یا هجوم و حمله را در پی دارد، یا احضار و بازجویی حاضران در جلسه را به اتهام برنامه ریزی برای انقلاب نرم!

بنابراین تا هر زمان که شرایط موجود ادامه یابد، به عهد و پیمانی که در گورستان بسته می شود باید امید بست و به آن احترام گذاشت! ادامه تلاش برای مبارزه با پلشتی و سیاهکاری، شیادی و ظلم و بیداد اصل واساس عهد و پیمانی است که زنان با بر دوش گرفتن پیکر پرویز ورجاوند در گورستان به آن گردن نهادند. عهد و پیمانی که خلاصه آن، چنین است:

داد می خواهیم

این بیداد را