به تصمیم نظام نباید از کشور خارج شوم

نویسنده

» احمد قابل در مصاحبه با روز:

ahmadghabel.jpg

با احمد قابل در مورد ممنوع الخروج شدنش از ایران گفت و گو کرده ایم. قابل، روحانی نواندیشی که خود اقدام به ‏خلع لباس خود کرده، در نامه ای به مسئولین تاکید کرده است که “در صورت اصرار حاکمیت بر تخلف و عدم ‏صدور گذرنامه، در اولین فرصت مقتضی، به صورت غیر رسمی از کشور خارج خواهد شد.” به گفته آقای قابل ‏او در حال حاضر “در تبعیدی خود خواسته در فریمان به سر می برد.“‏

‏”اعلام می کنم که تا پایان سال ۱۳۸۷ خود را در معرض قوانین کشور در خصوص خروج از کشور نگه داشته و ‏به آن ملتزم خواهم بود.ولی در صورت اصرار حاکمیت بر تخلف و قانون شکنی و عدم صدور گذرنامه، هیچ‌گونه ‏التزامی به صورت یک‌سویه نسبت به مصوبات یادشده را نخواهم پذیرفت و در اولین فرصت مقتضی، به صورت ‏غیر رسمی، از کشور خارج خواهم شد”. این بخشی از نامه ای است که احمد قابل خطاب به مسئولین جمهوری ‏اسلامی نوشته است.‏

او درباره علت نوشتن این نامه و نیز ممنوعیت خروج از کشور می گوید: “من از سال 83 در کشور تاجیکستان ‏ساکن شدم.اما در مرداد ماه 84 برای معالجه و نیز دیدار با مادرم وارد کشور شدم. اما وقتی در 25 شهریور 84 ‏پس از حدود 52 روز حضور در ایران خواستم از مرز خارج شوم توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت ‏شدم”.‏

او ضمن اشاره به اینکه ورود و خروج از ایران از مرز زمینی صورت گرفته بود، می افزاید: “چهار اتومبیل ‏حامل مامور از مشهد به گمرک خراسان اعزام شدند تا مانع خروج من و مانع از انتقال احتمالی وسایل من ‏شوند.از این رو همراه ایشان به مشهد مراجعت کرده و گذرنامه ام نیز ضبط شد که تا امروز تحویل اینجانب نشده ‏است”.‏

قابل سپس درباره فرجام این احضار می گوید: “آنها در مشهد به من گفتند تصمیم نظام بر این است که از کشور ‏خارج نشوم و من هم همانجا اعلام کردم کاری خواهم کرد تا بالاخره من را بازداشت کنید”.‏

احمدی قابل در ادامه در ارتباط با فعالیت هایی که دارد توضیح می دهد: “اکنون در خانه ام در فریمان زندگی می ‏کنم.در واقع خودم را به اینجا تبعید کرده ام و مشغول پژوهش های فقهی و کلامی هستم که البته مجوز چاپ ‏هیچکدام از آنها به صورت کتاب داده نمی شود”.‏

او توضیح می دهد: “تاکنون دو مجموعه را به دو ناشر دادم که با چاپ آن مخالفت کردند. در حالی که نوشته های ‏من در بسیاری موارد تخصصی بود و مشکلی هم نداشت.از اینجا بود که متوجه شدم مشکل با اسم من است نه ‏نوشته های من”.‏

‎ ‎نامه اعتراضی‎ ‎

احمد قابل در نامه اش با ذکر روندی تاریخی از ممانعت از خروج خود می نویسد: “در روز ۱۱ دی ۱۳۸۷ و پس ‏از گذشت چند روز از پایان اعتبار گذرنامه‌ام (که در روز ۲۵/۶/۱۳۸۴ در مرز سرخس توسط مأموران وزارت ‏اطلاعات، ضبط و توقیف شده بود) برای گرفتن گذرنامه‌ی جدید،اقدام کردم. پس از گذشت ۳۹ روز، به من اطلاع ‏دادند که برای روشن شدن علت عدم صدور گذرنامه، باید به اداره‌ی گذرنامه در مشهد، دفتر نهاد ریاست ‏جمهوری(اداره‌ی اطلاعات) مراجعه کنم”.‏

در ادامه این نامه آمده است: “صبح روز چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ به محل یادشده مراجعه کردم و فردی برای ‏توضیح آمد و گفت؛شما بر اساس نامه‌ی شماره‌ی ۴۷۰/م/۲۱/۱۴ دادسرای ویژه‌ی روحانیت، در تاریخ ‏‏۱۹/۶/۱۳۸۴ ممنوع الخروج شده‌اید و تا آنان قرار خود را لغو نکنند، برای شما پاسپورتی صادر نخواهد شد. تنها ‏راه شما مراجعه به آن نهاد و حل مشکل از طریق آن‌ها است”.‏

در ادامه نامه ضمن اشاره به اینکه “اعتبار قانونی هرقرار قضائی، حداکثر ۶ ماه است و پس از آن باید تجدید ‏شود” آمده است: “پس از گذشت شش ماه از زمان ممانعت از خروج، اقدام کردم، ولی نتیجه‌ای نبخشید‎.‎حال که به ‏اقرار مسئول اطلاعاتی گذرنامه، با همان قرار شهریور ۸۴ (که با درخواست «وزارت اطلاعات» و موافقت ‏دادگاه ویژه‌ی روحانیت صادر شده بود) از صدور گذرنامه‌ی جدید برای من امتناع کرده‌اند، باردیگر «تخلف ‏صریح از قوانین کشور» را با اتکای به زور، علیه یکی از شهروندان کشور، شاهدیم”.‏

وی می افزاید: “البته مسئولان کشور، از رهبری تا دولت و وزارت اطلاعات و دستگاه‌های قضائی و شبه‌قضائی ‏و سایر نهادهای شناخته شده، در طول سالیان دراز، قانون شکنی را به شیوه‌ای مستمر برای خود تبدیل کرده‌ و به ‏آن عادت کرده‌اند و همیشه و علی‌رغم قانون شکنی های آشکار و پی‌درپی، مخالفان سیاست‌های خود را به قانون ‏شکنی متهم کرده و می‌کنند. البته همچون تمامی ساعات، روزها، ماه‌ها و سال‌های گذشته، از هم اکنون نیز ‏هرلحظه منتظر اقدامات حاکمیت جور و ستم، هستم و خواهم بود و ترسی از بازداشت یا هراتفاق دیگری ندارم، ‏چرا که در صورت تحقق آن اتفاق، هنگامه‌ی «اطمینان من به صحت رویکردهایم» خواهد رسید و شهد چنین ‏اطمینانی را هیچ شرنگی (حتی مرگ) از بین نخواهد برد”.‏

قابل ادامه می دهد: “اکنون بیش از ۶ سال و ۹ ماه است که سند آپارتمان شخصی‌ام در تهران، با قرار وثیقه، ‏بازداشت شده است و مرا از فروش ملک مشروع خود، بازداشته‌اند و صدمات فراوان مالی را به من تحمیل ‏کرده‌اند. در این خصوص، بسیاری از دوستان و سیاسیون مملکت با گرفتاری‌های مشابه و گاه طولانی‌تر مواجه‌اند ‏و هیچکس به تظلم آنانی که اقدامات رسمی برای تظلم کرده‌اند نیز پاسخ نداده است تا چه رسد به احمد قابل، که ‏مراجعه‌ی به دستگاه‌های قضائی و شبه قضائی حکومت را از باب «تحاکم الی الطاغوت» بر خود حرام کرده است ‏و جز در مورد اضطرار، مراجعه‌ی به آن را برای خود جایز نمی‌داند”.‏

او یاد آور می شود: “شخص ولی فقیه موجود، نمی‌تواند در خصوص رفتارهای یادشده‌ی دادگاه ویژه و وزارت ‏اطلاعات و دادگاه انقلاب، با مخالفان سیاست‌های حاکمیت، خود را بی‌خبر جلوه دهد. چرا که مطمئنا از اخبار ‏کشور مطلع است. مثلا در خصوص حکم برادرم، آقایان سید حسن خمینی به توسط آقای ناطق نوری و آقای ‏کروبی در دیدار شخصی با ایشان و آقای هاشمی و برخی افراد دیگر نیز با ایشان صریحا سخن گفته و انتقاد کرده ‏بودند ولی ایشان سکوت کرده بود‎.‎‏ من آقای خامنه‌ای را در تمامی ظلم و ستم هایی که به من، برادرم و همه‌ی ‏مخالفان سیاسی و خصوصا در مرحله‌ی اخیر به آقایان؛ مجتبی لطفی، قیصری و سعید رضوی فقیه شده و ‏می‌شود، آشکارا شریک می‌دانم. اگر در این دنیا، جایی برای شکایت از ایشان و نهادهای تحت امر ایشان نیست (که ‏نیست) در روز جزا نه داغ و درفش به‌کارشان خواهد آمد و نه از کوچکترین ستمی بدون محاسبه گذر توانند کرد. ‏پس باید گفت؛انما تقضی هذه الحیاة الدنیا”.‏

در ادامه این نامه آمده است: در آغازین روزهای دهه‌ی چهارم انقلاب، وقتی بهارش را با این ستم‌ها آراسته‌اند، آیا ‏می‌توان منتظر “سالی نکو” بود و امیدوارانه به آینده‌ی انقلاب، چشم دوخت. باند حاکم بر کشور، می‌خواهد که ‏همه‌ی امید ملت به آینده را با “ماهواره‌ی امید” گره بزند و چنان تبلیغ کند که “همه امیدوارند” ولی وقتی پا در ‏کوچه و خیابان شهر و روستای این کشور می‌گذاری و آمارهای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی را ‏مورد توجه قرار می‌دهی، تنها چیزی که به چشم نمی‌خورد “امید” است و نشاط، و عمده‌ترین چیزی که به فراوانی ‏دیده می‌شود، “نگرانی و ناامیدی” است.‏

قابل می افزاید: “البته باند حاکم بر کشور، همچنان نسبت به «سکوت اکثریت ملت در برابر قانون‌شکنی ها و ‏ستمگری‌های حاکمیت» امیدوار است و دیر زمانی است که برای آن حساب ویژه‌ای بازکرده است. آنان از «عدم ‏مطالبه‌ی حقوق» از سوی آحاد ملت، بهره‌های هنگفتی برده‌اند و قدرت مافیایی خود را در سراسر کشور گسترش ‏داده‌اند و اکنون نیز در آستانه‌ی «انتخاب رئیس جمهور» به نمایشی غیر واقعی از حضور ملت می‌اندیشند، تا از ‏سبد افرادی که آنان گزینش می‌کنند، کسی را بر مسند نشانند که هیچ‌گونه تعرضی به قانون‌شکنی آنان نداشته باشد و ‏راه را بر «سیاست‌های» اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شکست خورده‌ی «رهبری کشور» نبندد و یا مسئولیت ‏شکست مفتضحانه‌ی آن سیاست‌ها را به‌دوش «رهبری» نیاندازد و با دادن آدرس عوضی، آن ها را صرفا ناشی از ‏رویکردهای ناشیانه‌ی «دولت احمدی نژاد» (که در حقیقت همچون ماسکی بر صورت رهبری است) معرفی کند”.‏
او سپس با اعتراض به وضع معیشتی مردم و وضع سیاسی کشور می پرسد:“آیا در تمامی دستگاه‌های حاکمیت و ‏در درون اردوگاه اقتدارگرایان، هیچ وجدان بیداری نمانده است که برای یک لحظه به خدا و مسئولیت انسانی خود ‏بیاندیشد و مستی قدرت را فراموش کند و دردهای بی‌درمان ملتی را احساس کند که در طول سه ساله‌ی گذشته با ‏ده‌ها و صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و غیر‌نفتی نیز روز به‌روز وضع معیشتی‌اش بدتر شد و این را «ثمره‌ی ‏اصرار رهبری بر روش غلط اقتصادی خود» ارزیابی کند و به ایشان هشدار لازم را بدهد که بیش از این، ملت و ‏کشور را ضایع نکند و به روش‌های علمی و منطقی برگردد؟‏‎!!‎‏”‏