صحنه

نویسنده
پیام رهنما

آمیزه ای از بدن وحرکت…

تصویر و زبان و کلمه، شعر و موسیقی و پیکرتراشی، هر یک ابزاری برای ارتباط اند و راهی برای یک بیان هنری. اما خارج از دنیای اندیشه و سورئال ذهنی، برای اجرای آنچه در سر می آید، لازم است خطی را توصیف کنیم که این نقاط گوناگون را به هم بپیوندد. فاصله بین اجرا و تفکر، راه کوتاهی نیست، اما از هر طرف آکنده از فاصله های کوچکتری است،که بین تصویر آموزشی بازی وبدن بازیگر،بین اندیشه درباره تئاتر وفرااندیشه که تئاتر را بازی می کند،قرار گرفته است… پانتومیم یا به عبارتی بدن بازی در تئاتر ایران این روزهادرهمان نقش تکمیل کننده ارتباطات والبته  با جهش قابل توجهی رو به بهبود می رود تا نشانه های بالقوه ای در اذهان خلاق بازیگران،کارگردانان وطراحان بر جای بگذارد.

” یاسر خاسب “ این بار درشکلی دیگر از همان قالب کارهای همیشگی خود دست به اجرای نمایشی می زند که ساختمان وچهارچوب کلی آن در ارتباط با محوریت آفرینش پیش می رود. خاسب این بار هم از شیوه تحلیل روان جسمانی نمایش سود برده وقطعاتی از رفتار بازیگری را درصحنه امکان پذیر می کند که مراتب عاطفی مناسبی را درگیر با تولید خود نماید.گل،درواقع داستان آفرینشی است که به شکل هوشمندانه ای پدیدار گشته وابزار خلق درآن درقالب امکانات زمین انسان ها استفاده شده است. شکل تولید خاسب دراین نمایش هم به گونه روایت های تجربی است. یعنی درواقع، عملا چیزی برای تئاتر نوشته نشده و بنابراین چیزی روی صحنه روی نمی دهد که از درجه ای از لحن عاطفی خالی باشد. خاسب به عنوان بازیگر وکارگردان نمایش “گل”، خود وبدنش را درگیر با آنچه بداهه سازی در فضای از قبل پیش بینی نامیده شده قرار داده است تا رخدادهای موقعیت پشت سر هم آفریده وثابت شود. وی برای تثبیت میزانسن های نمایش اش زمینه ای عاطفی را برای هرصحنه معین کرده که برفراز آن آهنگی عاطفی از واکنش های عاطفی خاصی قرار می دهد.این کار با بخش بخش کردن موقعیت های فرعی صورت گرفته که به نظامی از نشانه گذاری انجامیده که با آن نه تنها برنامه حرکت مشخص می شود بلکه برنامه عاطفی روان  جسمانی ارائه می گردد.به این ترتیب است که وی در جریان نمایش خود از میزانسن هایی استفاده می کند که درآن شیوه ای واضح و البته قابل اجرا را نت گذاری کرده است.

کارگردان،همه اجرای خود را براساس عناصری به نام نور وبازیگربنیان نهاده است تا درطراحی صحنه خود از کمترین اشیاء استفاده نماید.این نمایش تنها متکی بر به ساختار موسیقیایی هم نیست بلکه متکی به حرکت وفرم است.این حرکت با توجه به توانایی های بازیگر همواره روال صعودی دارد،یعنی ریتم نمایش همواره اوج می گیرد،همیشه حرکت رو به بالاست وفاصله گذاری معنایی دراین اجرا کمتر دیده می شود.

نمایش”گل”بیش از لایه های زرین معنایی بر روساخت تکیه دارد، گاه بازیگر از سمت چپ صحنه تا سمت راست می دود، گاه این فاصله را به الزام فرمیک، پیاده روی می کند وگاهی هم به معلق زدن در کل صحنه می پردازد.

طراحی لباس و گریم این نمایش کاربردی است.همه اعضای بدن بازیگر پوشیده از “گل”است ورنگ خاکستری بر صحنه رخ نمایی می کند.رنگی که شاید بهترین انتخاب برای فضای اصلی این نمایش است.لباس بازیگر درحرکات موزون وی ایجاد معنا می کند،باعث فضاسازی و فضاپردازی خاص می شود وبه نمادپردازی می انجامد.این ویژگی که البته کاملا روساختی هم هست،چنین امکاناتی را فراهم می آورد،به ویژه اینکه حرکات فرم به تناسب نشانه شناسی هندسی آن همچون آینه ای مفاهیم را نشان می دهد.

اما خاسب به عنوان کارگردان چنین نمایش هایی درلحظاتی از اجرا به تکرار می رسد واین مکررات نه از آنکه بربار دراماتیک نمایش بیافزاید بلکه نکاتی  است که درقیاس با کارهای پیشین او دیده می شود که دراین نمایش هم از آنها استفاده شده است. به طور مثال استفاده بیش ازاندازه از سازهای کوبه ای وبادی که درهمه آثارش به یک شکل وریتم نواخته می شود…ویا انتخاب موضوعاتی که همواره انسان را برعلیه یک موجود (عروسک،انسان گلی و…)وموجود رابرعلیه انسان می شورد.