نقش حکومت ایران در بن بست بهارعربی

تقی رحمانی
تقی رحمانی

بهار عربی  در منطقه امید برانگیخت، موج ایجاد کرد و بعد دچار بحران شد تا امروز که شاهد بن بست سیاسی آن هستیم. اما بهار عربی در زیر پوست جامعه کشور های عربی چه تاثیری گذاشته؟ این مسئله ای است که باید  به طور مستقل مورد بررسی بیشتر قرار بگیرد. در این مقال اما نگاه ما به حوادث سیاسی و تاثیر آن در بافت قدرت و حکومت های این کشورهاست.

مقاومت پیچیده و تو در توی حاکمان در کشورهای مزبور نشان می دهد که بهار عربی که امروز برخی آن را خزان می نامند، خود مسئله جدیدی شده است که بررسی می طلبد.

 

بهار عربی و ارتش های عربی

تب و تاب دنیای عربی و موجی که در دنیای عرب برخاست ابعاد مشترکی داشت. یکی از این ابعاد سیاست و قدرت است. هر چند این دنیا دارای نبض یکسانی نیست اما تب همانندی دارد. به همین دلیل نتیجه بهار عربی در کشورها همگون نبود، اگر چه  در شروع با هم همدوشی داشتند و از همین رو با هم و به صورت متناسب جلو نرفتند. در این مورد می توان وضع سوریه را با تونس یا عراق داغ و خونین را با مغرب آرام مقایسه کرد.

امروز مصر، کانون محوری بهار عربی، دچار بحران است و هر تغییری در مصر بر دنیای عرب تاثیر می گذارد. بحران، مصر را به سوی بن بستی برده که بر جهان عرب هم تاثیر میگذارد، چرا که منقول است. در مصر می نویسند، در لبنان چاپ می کنند و در عراق می خوانند.  این ضرب المثل، تاثیر مصر را نشان می دهد که هم مدل دولت ناصری اش عرب گیر شد و هم مدل اخوان المسلمین اش در جهان عرب قدرتمند گشت. اگر چه امروز عربستان با پول خود رقیبی در جهان عرب است و تبدیل به نیرویی تعیین کننده شده است، با این حال نمی توان نقش  بارز مصر را نادیده گرفت.

 

نظامیان، دولت های عربی و میراث ناصر

بازیگری ارتش و نظامیان در تمام کشور های عربی ، بخصوص در کشور های الجزایر، سوریه و مصرنشان داد ارتشی  که مرکزیت تصمیم گیری آن در درونش است،  از کشورهایی که ارتش به فرمان رهبر و پادشاه است به مراتب خطرناک تر است. در همین راستا مقایسه مغرب و اردن با مصر و الجزایر قابل تامل است. پادشاهی مغرب واردن به مراتب از ارتش های آزادی بخش مصر و الجزایر معقول تر عمل کرده اند. ساختار قدرت سیاسی و کار دموکراسی در زمانی که نظامیان در مقام سیاسی کشور باشند، بسیار سخت تر می شود. ارتش الجزایر، بعد مصر و پس از آن  سوریه در کشور های خود فاجعه آفریدند و موجب توقف بهار عربی شدند. این ارتشها الگوی رفتاری خود را از جمال عبدالناصر گرفتند.

 

ایران و بهار عربی

ایران را با دو گفتمان تاثیر گذار بر منطقه  باید مورد بررسی قرار داد ۱- گفتمان انقلاب اسلامی و ۲- گفتمان حکومت اسلامی که در عین پیوستگی با هم تفاوت دارند؛ تفاوتی که باید به آن توجه شود.

ایران با گفتمان انقلاب اسلامی با بهار عربی موافق است و حق ملت ها را در تعیین سرنوشت آنان به رسمیت می شناسد؛ گرایشی که در حکومت ایران قدرت ندارد. در دوره اصلاحات این گرایش کمی قدرتمند اما بعد باز گفتمان حکومت اسلامی قدرت مند تر شد. امروز گفتمان انقلاب اسلامی  می تواند تا حدی با سیاست خارجی روحانی خود را نشان دهد، دست از مصادره تحولات دنیای عرب بردارد و برای سوریه راه حل سیاسی ارائه کند. اما گفتمان جمهوری اسلامی در منطقه، به تقلید از تجربه اتحاد شوروی ، هژمونی طلب است. البته مصادره نام بهار عربی به بیداری اسلامی و بعد مصادره نام بهار عربی به بیداری انسانی از سوی احمدی نژاد نشان داد که اگر چه در حکومت هم بر سر مصادره نام بهار عربی اتفاق نظر وجود ندارد، اما هژمونی طلبی در منطقه نقطه  مورد توافق است.

بر این اساس اما حکومت ایران در مورد بهار عربی چند اشتباه مهم انجام داد که باید مورد بررسی قرار بگیرد.

۱- حکومت ایران برای مقابله با امریکا همانند امریکا عمل کرد. برای خود منطقه نفوذ تدارک دیده و منافع ملی خود را از اقیانوس هند تا لبنان تعریف کرده است. منتها در منطقه نفوذ خود، به جای تامل با جهان به رقابت  با آن پرداخته و آن هم با مزیت نظامی –ایدئولوژیک که در دنیای امروز پرهزینه است.

۲- بزرگترین اشتباه زمانی در این سیاست خود را نشان داد که بهار عربی رخ نمود و حکومت ایران نقش مثبتی در آن بازی نکرد.

۳- اولین مسئله تجربه حکومت داری در ایران بود که حتی راشد الغنوشی اعلام کرد که او خمینی نیست ومتاثر از تجربه اسلام گرا های ترکیه است وبه تجربه حکومتی ایران نمی اندیشد. [فراموش نکنیم که تجربه ایران  بسیاری از مردم مصر را ترساندو آنان با مشاهده انحصار طلبی اخوان المسلمین، در عمل در برابر کودتای ارتش مصر مستاصل شدند].

۴-مسئله بعدی هژمونی طلبی حکومت ایران بود که کوشید بهار عربی را مصادره کند. در نتیجه این اقدام محمد مرسی، حتی در تهران رفتاری متفاوت از حکومت ایران نشان داد و بر مرزبندی شکلی و اختلاف انگیز با ایران اصرار کرد. این اقدام مرسی برای رضایت عربستان و غرب صورت گرفت اما راضی کننده نبود.

۵- برخی از رفتار های حکومت ایران باعث شد که مقامات  مذهبی ومدرسه الازهر قاهره هم بر علیه توسعه طلبی مذهبی ـ–سیاسی ایران در مصر موضع بگیرند.

۶- اما بزرگترین خطای حکومت ایران در سوریه رخ داد؛ زمانی که اسد مبارزات مردم را به خشونت کشید. [در عمل به روش دیرینه  ناصری  روی آورد و بعد همین روش را  ژنرال السیسی با اخوان المسلمین در مصر درپیش گرفت؛ روشی که ارتش الجزایر در سال ۱۹۹۰ به کار گرفته  و موفق شده بود که اسلام گرا ها را سرکوب کند. ]بدین ترتیب اسد جامعه را به دو دسته تقسیم و با قطبی شدن جامعه، سرکوب خشن مخالفان را آغاز کرد.

 منتها وضع سوریه بسیار ناگوارتر ازمصر است که با مداخله عربستان و قطر، به جهنمی تبدیل شد. این کشورها اما به بهانه نفوذ ایران در سوریه، مداخله خود را در این سرزمین توجیه کردند. ولی کار در همین حد متوقف نماند و پای جریان های افراطی به سوریه باز شد. امروز از حضور مسلحانه ۱۵ هزار القاعده ای در سوریه سخن می رود.  به عبارتی سوریه بهشت القاعده شده، عراق ناامن تر شده و اینان خود را  دولت شام و عراق می خوانندو در عمل ارتش آزاد سوریه را هم ناتوان کرده اند.

۷- حکومت ایران در جهان عرب به برخورد دو گانه با بهارعربی متهم شد، تاجایی که توجه جهان عرب را از سرکوب مردم  بحرین دور کرد. حکومت ایران هم به مردم سوریه و هم به مردم بحرین ضربه مستقیم وارد آورد؛ رفتاری که ناشی از محاسبه غلط یک قدرت منطقه ای بود و موجب شد  رهبری نظام که بهار عربی را( بیداری اسلامی)خوانده بود بعد از مدتی اعلام کند  منطقه در وضع خطرناکی است. اما نگفت چرا و چه کسانی باعث شدند منطقه به چنین وضعی دچار شود؟

 

چاره چیست؟

امروز گرداب خلق شده در منطقه آسان ازآن دور نمی شود. زمانی فرماندهان سپاه از رسیدن به پشت خیمه های دشمن می گفتند، اما در سوریه جریانی افراطی در حال قدرت گرفتن است که کشتن شیعیان را واجب تر از کشتن همه دشمنان می دانند. راستی چه کسانی در دامن زدن به فاجعه نقش داشته اند؟ در چنین شرایطی است که روحانی و دولتش باید دیپلماسی گفتگو را جانشین دیپلماسی تقابل کنند. ایران باید در مورد سوریه   به راه حلی سیاسی و بدون بشاراسد بیاندیشد. فقط با انجام چنین طرحی می توان موج افراطی گری در منطقه را کمی کنترل کرد.

 مقبولیت بازیگری عربستان سعودی با پول نفت، به دلیل هژمونی طلبی ایران از 3 دهه پیش  با منطق گفتمان انقلاب هماهنگی نداشت. حال اما عربستان بازیگری قوی در منطقه شده، خود را مدافع اسلام سنی در برابر ایران شیعه جلوه داده و در این مورد موفق هم شده است. اگر چه این کشور هم با میدان دادن و بازی گرفتن از القاعده با آتش بازی می کند، اما به دلایل گوناگون توان کنترل داخلی و ایجاد امنیت برای خود را فراهم آورده است. اینک کنترل یا خنثی کردن عربستان نیاز به رفتار سیاسی درست و تنش زدای ایران در منطقه دارد؛رفتاری که در دوره خاتمی پی گرفته شد.

شاید هنوز دیر نشده باشد و بتوان تهدید را به فرصتی برای حفظ منافع ایران تبدیل کرد. بی گمان روحانی در معرض چنین آزمونی قرار گرفته اما مهم تر خواست مردم ایران است که باید با صدای بلند صلح را در منطقه فریاد کنندتا حکومت ایران راهبرد منطقه ای خود را اصلاح کند. نباید فراموش کرد که حکومت جمهوری اسلامی به دلیل خطای توسعه طلبی به  گفتمان انقلاب ایران ضربه زد، آن هم درست در زمانی که منطقه می توانست به سوی دموکراسی برود.

 اگر در دوره بهار عربی جریان بازتری در ایران حاکم بود ، شاید بهارعربی به  این زودی به بن بست نمی رسید.