کشف مجدد ایران توسط یک فیلسوف

نویسنده

» تحلیل هافینگتون پست از گزارش رژی دبره از ایران

ایو بونه

من همواره از هوش سرشار برخی فیلسوفان مان متحیر می شوم، چرا که در زمانی کوتاه تر از یک دریا درمانی، از کشوری عظیم دیدن می کنند، با یک وضعیت مبهم مواجه می شوند، و درسی را که کارآزمودگان به آنها یاد داده اند برای ما تکرار می کنند. رژی دبره که در برابر امپریالیسم آمریکایی موضع گیری کرد و در الیزه به فرانسوا میتران مشاوره داد و بعدها نیز مأمور ژاک شیراک برای “کمک” به مسیحیان شرق شد، یکی از این افراد است که همواره تکرار مکررات کرده تا مطابق میل خیرخواهانش رفتار کند؛ و البته در این کار استاد است.

 او از سفری به ایران بازگشته و یک دانش کاملاً جدید را به ما تقدیم کرده که ما را وادار می کند از او بپرسیم: این اطلاعات موثق در مورد یک حکومت دین سالار که توسط “دموکراسی” به نفع مردم به چالش کشیده شده و همچنین جامعه ای که در آن “فردگرایی در بدو تولد است”، از کجا به او رسیده؟ آیا او خود به این مسأله پی برده که انتخابات در این کشور آزاد است درحالی که تنها مذهبی ها و سرکردگان شان می توانند به مقامات بالای حکومتی دست پیدا کنند؟ آیا او خود به تکثرگرایی در ایران پی برده، درحالی که لیست نامزدهای ریاست جمهوری باید ازسوی رهبر معظم مورد تأیید قرار گیرد و انتخاب او برای داشتن قدرت نامحدود نیز تا پایان عمرش پابرجاست؟ آیا او خود به تنهایی کشف کرده که “زنان ایرانی درحال رشدند”، درحالی که برای آنها محکومیت به سنگسار وجود دارد و هزاران هزار نفر از آنها عاطل و باطل پشت میله های زندان حکومت اسلامی که بی شک او امکان بازدید از آنها را نیافته در انتظار نشسته اند؟ آیا او توسط رییس خود از وجود کلیساها و کنیسه ها مطلع شده، درحالی که مسیحیان فارسی زبان مورد تعقیب قضایی قرار می گیرند و انجام اعمال مذهبی برایشان ممنوع است و درحالی که کشیش های پروتستان به قتل می رسند و کردها، بلوچ ها و زرتشتی ها نیز مورد تعقیب اند؟ لطفا به این سؤال پاسخ دهید: آیا ارتداد در ایران جرم محسوب می شود یا خیر؟

و این سؤالات ادامه دارند، ولی فایده آن چیست؟ دُرّافشانی رژی دبره به اوج می رسد زمانی که با دمیدن در شیپور آیت الله ها و تکرار کلمات آنها به مجاهدین خلق حمله می برد و با نامیدن آنها به عنوان “یک فرقه سیاسی-مذهبی”، این سازمان را به “تروریسم” متهم می کند. این سخنان شاید برای فردی که تاکنون هیچ چیز از قتل وحشتناک شاپور بختیار در پاریس نشنیده، باورپذیر باشد؛ یا مثلاً قتل کاظم رجوی در ژنو؛ سوءقصد به هواپیمای یوتا که در صحرای تینیری سقوط کرد؛ سوءقصدعلیه مرکز همیاری یهودیان در بوئنوس آیرس؛ سوءقصد در رستوران میکونوس در برلین؛ سوءقصد علیه کردها؛ ربودن روزنامه نگاران فرانسوی در لبنان که آزادی شان در تهران به مذاکره گذاشته شد؛ وارد شدن نام ۵ تن از سران ایرانی در لیست افرادی که ازسوی پلیس بین المللی تحت تعقیب بودند. به واقع او از این “فرقه سیاسی-مذهبی” چه می داند؟ آیا او آنها را می شناسد؟ آیا آنها را دیده است؟

من واقعاً از چنین مقاله ای نا امید شدم، زیرا احترامی که برای شخصیت این مرد قائلم، بسیار فراتر از سخنان اوست.

منبع: هافینگتون پست، ۲۸ ژانویه