نوشتاری بر فیلمِ “ لبئوس به نام تادئوس” اثرِ “آربی اُوانسیان”
لبئوس به نام تادئوس دربارهی چیست؟ در متن گزارشگونهی انجمن مستندسازان سینمای ایران که به سال ۱۳۸۳ پیش نوشته و تنظیم شده است ، اینطور آمده:
«لبئوس به نام تادئوس » فیلمی سیاه وسفید و ۳۵ میلیمتری است که در ۳۳ دقیقه به نمایش گذاشته شد. این اثر « آربی اُوانسیان » در اوایل دههی ۵۰ با موضوع مراسم زیارت قره کلیسا در شهرستان ماکو ساخته شده است و بخشهایی از آداب و سنن ارامنه را از غسل تعمید تا چگونگی مراسم عشای ربانی به همراه مراسمهای شاد ارامنه و نحوه زندگیشان نشان میدهد.
توصیفِ اشتباهی در کار نیست. « لبئوس به نام تادئوس » همین چیزها را نشان میدهد. مردمانی که در حاشیهی کلیسا ساکن میشوند ، به زیارت میروند و برمیگردند. اما آنها-زائران معتقد- در حاشیهی کلیسا، جایی بین مسیح و میخ و صلیب و لبئوس شهید، مشغول مراسم شاد هستند؟ چرا میرقصند؟ چرا تخته نرد بازی میکنند؟
«آربی » زائرانی را نشان میدهد که به زیارت فاجعه آمدهاند؛ جایی که پیشینهاش به خون و مرگ و خیانت میرسد اما آنها شاد و خوش و بیخیالند. تعارضها شروع میشود. نگاه تلخ و تند « آربی » زائران را نشانه رفته؟ حتمن که رفته. زائران میرقصند و گوسفندهای مغموم و معصوم و بیگناه و دست و پا بسته سر بریده میشوند. گزارهها را کنار هم میگذاریم. رقص و سرهای بریده. کتاب مقدس چه میگوید؟ داستان کتاب مقدس از رقص و سرهای بریده چه چیزی دارد؟ ما به روایت رقص سالومه و سر بریدهی یحیا در دیس میرسیم. زائران مومن ، سالومههای معاصر و بیخیال و نادانسته هستند که میرقصند و در پیش پایشان گوسفندها-یحیاها؟- سر بریده میشوند؟ احتمالن هستند چون حتمن میشوند.
کودک ، غسل تعمید میشود و روی تصاویر صدای کوبیدن شدن میخ را میشنویم. بر صلیب مسیح؟ بر صلیب مسیح! روی تصاویر شمع روشن کردن زائران، کرکری دو تخته نرد باز را میشنویم که دربارهی برد و باخت حرف میزنند. زائران و شمعها در زیارتگاه با خدا قمار میکنند و در حاشیه، روی تخته نرد تاس میریزند؟ میکنند و میریزند!
چرا زائران به زیارت میروند؟ به زیارت چه میروند؟ به زیارت یحیا ؟ سالومهوار به زیارت یحیا میروند! به زیارت مسیح؟ میخ به دست و خیانتگر به زیارت مسیح میروند!
اما این همه تضاد و تناقض از کجا به زیارت زائران رفته و همانجا مقیم شده؟ زائران در مدرنیته- سال ۴۶- سال ساخت فیلم- حل شدهاند و معنویت را فراموش کردهاند؟ در زندهگی روزمره و روتین فرو رفتهاند و زیارت هم غذا خوردن و رقص و تختهنردبازیشان شده؟ یک جور چیز عادت شده؟ همهی اینها اگر یک آری بطلبد، باید علت را جست و پیدا کرد.
دوربین « آربی » در قابهای زیبایش، نمای کلیسا را نشان میدهد؛ باشکوه و بزرگ در منظرهای چرک و کثیف و آلوده. چرا معماری کلیسا زیباست؟ چرا چشم، مرعوب دستکار انسانِ معمار و سازنده میشود و در مقابل شکوه بنا، به نیایش بنا، بر زمین مینشیند؟ صلیب مسیح هم زیبا بود؟ میخهای فرو شده در دست و پاهایش زیبا بودند؟ مجدلیه به زیارت مسیح میرفت یا به زیارت صلیبش؟
مومنهای امروز- دیروز- مجدلیه نبودند-نیستند- آنها پاک و مومن و معتقد به زیارت صلیب و میخهای باشکوه و طلایی و زیبامنظره میروند و مسیح را بر همان چلیپای عظیم و قیمتی و بینظیر آویزان و چهار میخ میکنند؛ همانطور که در حاشیه، بر پیش رقص سالومهوار، گوسفند ساکت و آرام را سر میبُرند.
کلیسا زیارت میشود، نه مسیح. صلیب تکثیر شده، نه مسیح. زائران به زیارت خیانت میروند. کلیسا و مراسم مذهبی، آنها را در خود اسیر کرده و در خود برده و فرو برده. آنها شادمان اجرای مراسم هرساله هستند.
در شکوه کلیسا، مسیح کجاست؟ زائران او را پیدا میکنند؟ اصلن میجویند که پیدا کنند؟ کلیسا جواب میدهد؟ سکوتِ سنگین، سنگِ گران بر دوش مسیح است و صلیب همینطور و زائران هم و کلیسا، بنای خیانت به مسیح است که به زیارتش میروند.
در پایان، وقتی زیارت تمام شده و زائران رفتهاند، دختربچهای ولگرد و کثیف زبالههایشان را جمع میکند. دختربچه، مجدیلهی معصوم است که در میان خیل خیانتکارها، گوشهای از جامهاش را بر زخم مسیح میبندد. او که از کلیسا دور است، با مسیح است.