موضوع یکی از آخرین پست های “منیرو روانی پور” شادی زائدالوصف هیلاری کلینتون در هنگام یکی از تازه ترین پیروزی های محلی اوست:
به پهنای صورتش می خندید خنده ای ازته دل. مدتها بود ندیده بودم کسی این جور بخندد و به خاطر همین خنده ها نشستم و تمام مدت انتخابات ریاست جمهموری را دنبال کردم. دارم از هیلاری کلینتون حرف می زنم که بعد از پیروزی در اوهایو گفت: این هدیه ای ست به تمام کسانی که در زندگی سکندری خوردند، طعم شکست را بارها چشیدند و از پا نیفتادند. برای کسانی که تلاش سرمشق زندگی شان است.
خیلی از ماها با اولین شکست وامی دهیم. چون در فرهنگ عرفان زده ما هر تلاشی بی معنا است و این کلاه گشادی است که همیشه بر سر ما گذاشته اند تا بساط لفت و لیس شان را بر قرار کنند. نالیدن، وادادن، تسلیم شدن… مبارزه با این ویژگی ها، مقاومت در برابر غارت شدن است. نگذاریم بیش از این جان و اندیشه مان را به تاراج ببرند. در مقابل این فرهنگ مرگ پرور، مهره زندگی را به حرکت در اوریم.
توضیح و توجیه مدام
مهاجرانی در “مکتوب” تعریضی دارد به نظریه جنجالی دکتر سروش در مورد بشری بودن قرآن. او از مخاطبان نوشته اش می پرسد:
مخاطب سخن کیست و مبانی و روش سخن کدام است؟ قرار است پیام این سخن- مصاحبه- به گوش چه کسانی برسد؟ آیا سروش خواسته است با زبان انگلیسی و در چارچوب مفاهیم آشنا برای یک ذهن غربی قرآن و مقوله ی وحی را تفسیر کند؟ به عبارت دیگر اگر سخن او از دید ما غبارآلود جلوه می کند، به این خاطر است که او خواسته دیگران سخن او را درست دریابند؟ اما در جهان امروز وقتی سخنی منتشر می شود، دیگر نمی توان آن سخن را به بند کشید. پرنده ای است که بر در و بام همگان پرواز می کند و کار به آنجا می رسد که سینماگر صاحب نامی هم تیغ تکفیر از آستین هنر بیرون می کشد: “سخن ها چون به وفق منزل افتاد / در افهام خلایق مشکل افتاد”. آن وقت گوینده ناگزیر می شود، مدام سخن خود را تفسیر یا توجیه کند.
بیش از حد آسمانی کردن، بیش از حد زمینی کردن
محمد جواد کاشی در “زاویه دید” به مباحثات اخیر پیرامون نظریه جنجالی دکتر سروش، نگاهی دیگرگونه دارد:
کسانی او را بیش از حد به آسمان نسبت میدهند تا چشمها را از فروغ معنوی و آسمانی او فروزان کنند، کسانی او را به زمین نسبت میدهند و کم و بیش در کنار ما مینشانند تا امکانی برای فراموشی یا کاستن از بار خاطره او بگشایند. کسانی او را از هر قطب و فیلسوف و عارف برتر مینشانند تا تنها و استوار در قله فهم بشری بایستد، کسانی نیز او را در کنار و یا بعضاً فروتر از فیلسوفان و عارفان مینشانند باشد تا امکانی برای فراموشی او بگشایند.
رسول خدا، بقاء خود را با وفات خود آغاز کرد. اینک در تجربه زنده مومنان تداوم مییابد. گاه در این تجربهها دوباره به میان مومنان بازمیگردد و با حس گرم حضور خود به آنان حسی البته شکسته از هویت و معنا میبخشد. و گاه از میان آنان برمیخیزد و یا مومنان از گرد او پراکنده میشوند باشد تا مجالی برای یافتن خویش، بیابند. اما همواره در جستجوی خویش به او بازمیگردند اگرچه هیچگاه از حس گرم حضور او سیراب نمیشوند.
اجازه دهیم هرکس کاری بکند که فکر می کند درست است
“محمدآقازاده” خطاب به یکی از کاندیداهای مجلس هشتم که تائید صلاحیت گرفته است چنین نوشته است:
لااقل امروز، باید بگذاریم هرکس این فرصت را داشته باشد هرکاری که فکر می کند درست است انجام دهد. اگر کار به نتیجه رسید لبخندش را بزند و اگر بی فرجام ماند سرش به دیوار بخورد و بشکند. هر تلاشی هزینه دارد و من کسانی را دوست دارم که منفعل نباشند. تنها مرده هایند که واکنشی در برابر هیچ اتفاقی و هیچ احساسی نشان نمی دهند. چه مهربانانه و چه دشمنانه. تو زنده ای. می خواهی با لمس کردن انتخابات این زنده بودنت را احساس کنی. ما هم پشت این حس ات می ایستیم و برایت دعا می کنیم که با شادکامی از این ورطه خارج شوی.
من آدمهایی را دوست دارم که تصمیم شان را می گیرند و روی این تصمیم شان می ایستند.مهم نیست شکست بخورند و پیروز شوند. مهم این است این تلاش ها در هاضمه روح جمعی تبدیل به خود آگاهی می شود.تو حرف خودت را می زنی.حرف خاص خودت را.دو دوتا نمی کنی چه کسی این حرف را بر می تابد و یا بر نمی تابد.من هم دورادور حضورت را حس می کنم و تا بتوانم آنرا به دیگران توصیح می دهم.
همچنان حقیر و پرمدعا
“یداله رویایی” خطاب به مخاطب همیشگی اش عباس نوشته است:
ما لایق اتم نیستیم، ما لایق فضا نیستیم، کشور ما کشوری عقب مانده است. ما هنوز با تفکر ِ قبل از انفورماتیک بیگانه مانده ایم. یعنی با تفکر قرن بیستم و نوزدهم، وبا تکنولوژی ِ ناشی ازآن مصرف کننده مانده ایم. حالا چطورمی خواهیم این افق ِبیکران ِ عصر انفورماتیک را بشناسیم، ما ازآن چیزی نمی دانیم، و نمی توانیم بدانیم، ما هیچ چیز جز مصرف کنندۀ آن نیستیم، ما هیچ چیز نیستیم. ما نباید خودمان را جدا از مردم دنیا، جدا ازغرب عَلم کنیم. ما چه ملتی هستیم؟
ما، مردم ِدنیا هستیم. و مثل مردم ِدیگر ِ دنیا مصرف کننده می مانیم، و تنها کمک و همکاری ما با آنها این است که مصرف کنندۀ خوب آنها باشیم. بیخودی ادعای شرق و غرب مطرح می کنیم. ما قادر به درکِ آنچه آنها درک می کنند نیستیم، مگر آنکه ما هم با آنها بشویم، و آنها بشویم. وگرنه همیشه حقیر و عقده ای و پرمدعا می مانیم. و احمق!
مرگ، آموزگار بزرگ و هنرمندی ست
احمدپورنجاتی در “دلتا” دست به مقایسه مرگ و زندگی زده است:
زندگی، با همه ی جلوه های پر جاذبه اش، در مقایسه با مرگ، چیزی کم دارد: راز گشایی!
زندگی، بر خلاف چهره آشکار و بی رنگ و ریایش، بسیار پنهانکاراست.هزارتوی شخصیت آدم ها، تنها در برابر مرگ، کلاه از سر بر می دارد و به تسلیم و رضا، نقاب از رخسار فرو می افکند. به گمان من، زندگی واقعی انسانها، تنها و تنها، با مرگ، آفتابی می شود. قیامت را هنگامه آشکار شدن راز ها خوانده اند. در نگاه من، قیامت، صحنه بزرگ یک نمایش رئال است و مرگ، پرده ی این صحنه شکوهمند؛ آنگاه که بالا می رود!
اگر زندگی، عرصه ی تردستی و معما سازی و حیرت افزایی ست، مرگ، خداوندگار رمز گشایی و از پرده برون افکنی رخسار پنهان انسان هاست. مرگ، آموزگار بزرگ و هنرمندی ست، چون تنها به همت اوست که مشت بسته ی یک عمر زندگی، باز می شود. به باور من معارفه ی حقیقی با آدم ها، از واپسین دم مرگ آنها آغاز می گردد.
هنرمندانی محروم از هوای کشورشان
اگر چه که دلیلش بسیار هم روشن است اما زهرا علی اکبری در “محاق” و در پی خرید یک مجموعه داستان ایرانی، شاید به کنایه می نویسد نمی داند “ادبیات مهاجرت” چگونه و چرا شکل گرفته است:
نمی دونم واقعا چه اتفاقی افتاده که یکهو یک نسل نویسنده ایرانی، که اتفاقا خوب هم می نویسند، در جایی خارج از ایران زندگی می کنند. نویسنده هایی که پاشون رو تو یک خاک دیگه زمین می گذارند، متفاوت می نویسند. یک حالت گنگ و مبهم از سرخوردگی، از عصیان، از نا امیدی، از رنج. نمی دونم واقعا چه واژه ای را بنویسم تا معنای دقیق کلمه را بدهد.
جالبه که نویسنده های قبل از این دوره، یعنی سال های شصت تا هشتاد، غالبا مقیم خارج از ایران نمی شدند مگر به جبر و ضرب و زور حکومت. مثل بزرگ علوی. کی می دونه چند تا هنرمند از عکاس و فیلمساز و موزیسین و نویسنده و بازیگر و شاعر و مجسمه ساز و نقاش ایرانی در خارج از ایران زندگی می کنند؟ آنها از هوای ایران محروم شده اند.
یک موضوع خوب برای تحقیق دانشگاهی
“خسرو ناقد” نوشته تازه اش تحت عنوان “زن و ادبیات داستانی” را اینگونه آغاز می کند:
پژوهش پیرامون سرآغاز و پیشینه حضور زنان در عرصه ادبیات داستانی و نقش آنان در توسعه و تکامل این گستره از ادبیات و نیز تأثیری که شعر و داستان و رُمانِ شاعران و نویسندگان زن بر فرایند مبارزات اجتماعی و کوششهای زنان در جهت احقاق حقوق انسانیشان داشته است، از جمله مباحثی است که میتواند موضوع یکی از جالبترین تحقیقات دانشگاهی قرار گیرد.
در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی دیر زمانی است که چنین مطالعاتی از دیدگاههایی متفاوت و متنوع صورت میگیرد و کوشش میشود تا در کنار نقد و بررسی ادبی داستانها و رُمانها، بهجنبههای فرهنگی و اجتماعیِ آثار نیز پرداخته شود. در این پژوهشها نهتنها آثار زنان نویسنده، بلکه گاه خود نویسندگان و سیر زندگی شان موضوع تحقیق قرار میگیرد و در نتیجهی چنین تحقیقاتی است که تازه روشن میشود که شعر شاعر و رُمان نویسندهای در چه مقیاسی از رویدادهای زمانه و تا چه اندازه از زندگی او و همنسلانش تأثیر پذیرفته است.
ناگفته ها را خواهم گفت
“اکبر اعلمی” در وب سایت شخصی اش، ضمن شرح ملاقات اش با یکی از اعضای شورای نگهبان و کارشناس پرونده انتخاباتی اش در خصوص رد صلاحیت شدنش؛ چنین قولی می دهد:
در آینده نزدیک و در مهلت باقیمانده از دوران نمایندگی خود در مجلس در قالب نطق و یادداشت در مورد سوابق و عملکرد بعضی از اعضای شورای نگهبان و فرزندان آنان و همچنین شیوه تشکیل جلسات و رای گیری های این شورا هنگام رد و تائید صلاحیت ها، حاضران و غائبین این جلسات و ایفاگران نقش اصلی در آن و دلایل خصومت بعضی از اعضا با اینجانب، ناگفته هائی را بیان خواهم کرد تا مردم بدانند که چه کسانی آگاهانه و نا آگاهانه به مصداق بر سر شاخ بن بریدن، مهر عدم اعتقاد به اسلام و نظام بر پیشانی فرزندان راستین انقلاب و ملت می زنند تا آنان را از عرصه خدمت به کشور و مردم حذف کنند.
مشکلات لیست نویسی در ایران
محمد علی ابطحی در “وب نوشته ها” ضمن اظهار گلایه از دو لیستی بودن دوم خردادی ها در تهران می نویسد:
ائتلاف اصلاح طلبان البته در هفته های آخر، حساسیت ویژه ای به چند نفر که به قول آن ها به صورت افراطی به بقیه احزاب اصلاح طلب پرخاش های رسانه ای داشتند پیدا کردند و در نهایت اسامی آن ها را که افراد شناخته شده ای هم بودند حذف کردند. شاید کمی تحمل بیشتر در این شرایط از ستاد اصلاح طلبان انتظار می رفت.
همچنان که هیچ کس نمی توانست این همه اهانت و نقدهای تند بعضی از کاندیداهای حزب اعتماد ملی به بقیه احزاب دو خردادی را در روزهای نزدیک به ایام انتخابات تایید کند. شاید اگر برای کسانی لیست های ارائه شده ستاد اصلاح طلبان و اعتماد ملی در مواردی چنگی به دل نمی زند، توجه به این واقعیت ها بتواند مشکلات لیست نویسان را برای مردم روشن کند.