تجربه روسیه و طعم شیرین قدرت

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده

انتخابات ریاست جمهوری روسیه سرانجام برگزارشد و مطابق پیش بینی ها، دیمیتری آناتلیوویچ مدودف معاون ‏نخست وزیرکنونی آن کشورو نامزد دستچین شده ولادیمیر پوتین به این منصب دست یافت. بی تردید، راه یافتن ‏مدودوف بکاخ کرملین بدون مداخله پوتین و حمایت مستقیم از وی امکان پذیر نبود. هشت سال پیش از این نیز ‏بوریس یلتیسین، رییس جمهور وقت روسیه، طی اقدامی مشابه پیش از ترک قدرت با انتخاب جانشین خود، پوتین ‏را به این منصب رسانده بود. انتخابات اخیر روسیه اخرین نمونه از ترفند ها و تلاشهائی است که صاحبان قدرت ‏درپاره ای ازکشورها برای ادامه حکومت بکار میگیرند. ‏

قدرت بی تردید دلپذیر است و داشتن آن انگیزه عمده زندگی است. قدرتِ حکومت (برای حاکم)، در میان تمامی ‏قدرتها، دلچسب ترین آنها است واز این رو، والاتراز، و متفاوت با سایرتوانها ( بجز توان تفکر). بی دلیل نیست ‏که صاحبان حکومت، در صورت ضرورت، به هر ریسمان ظلم و زور ومکروریائی متوسل میشوند تا رشته ‏اتصال خود را بر اریکه حکومت حفظ کنند. در اوائل دوران حکومت اسلامی در ایران، یکی از حاکمان عمده و ‏شریک برجسته قدرت در توجیه این گونه تلاشها برای ادامه حضور فعال در صحنه “عشق به خدمت” را ‏مقصرعمده قلمداد کرده بود و تا “ شیدائی قدرت”را. بنا بقول ایشان، استمرارحضور درقدرت حکومت نزد ‏شخصیتهایی خاص واجب کفائی است، و البته چون با ادامه حضورحاکم بر مسند، مدعی دیگری نه جرأت ونه ‏میل مشارکت در اجرای امر واجب ( حکومت) را خواهد یافت، بنا بر این اجرای امر الهی بر عهده آنها همچنان ‏باقی میماند! این استنباط از قدرت واصرار در ادامه حکومت ناشی از تغییر ذهنیت حاکم در طول دوران حکومت ‏است. اگرچه مسیر تغییر ذهنیت حکام بیش و کم نزد تمامی آنها یکسان است، ولی سرعت طی کردن یک مرحله و ‏رسیدن به مرحله بعد ظاهرا یک روند اختصاصی است، چنانکه پاره ای انهای راه را سریعتر تجربه میکنند و ‏گروهی در میانه راه از توان میروند. ‏

به شهادت تاریخ بسیاری ازصاحبان قدرت، در شروع کار، خود را خوش شانس میدانند و نه ُمحقّ و شایسته. مثلا ‏ژرژ پمپیدو نخست وزیرفرانسه که بعد از شکست شارل دوگل دریک همه پرسی و کناره گیری اش از منصب ‏رییس جمهوری در سال 1969 جانشین او شده بود، مدعی بود که شرط ابتدائی رسیدن بقدرت “قرار داشتن در ‏جای مناسب، در زمان مناسب” است. ‏

‎ ‎از خود باوری به خودکامگی‎ ‎

با این برداشت، بسیاری از تازه بقدرت رسیده ها در شروع کار متواضع، خاضع و مردم دوست مینمایند. ادب ‏میکنند، و خود را بیشترخدمتگذار میخوانند تا حاکم و ولی نعمت مردم. البته این نحوه سلوک، تنها خاص روزهای ‏اغاز دوران ریاست است و در قدم های بعد، رییس تازه قبا، با تمرین ریاست، خود را کاملا در خور حکومت ‏ولایق آنچه بدست آورده میبیند. در قدم بعدی، حضرت حاکم، بتدریج احساس میکند که از عهده حکومت خوب ‏برامده وبی تردید مسئولیت محوله را بهتر از هر کس دیگری انجام میدهد. در باور او بجز او نه کسی لایق و نه ‏قادر به انجام امری است که بر عهده اوست. در این مرحله، حاکم در مرز خودکامگی است. در همین جایگاه است ‏که تدریجآ مدعیان حاکم در ظن او “دشمن” میشوند ومعترضین و ناقدین خرمگس های مزاحم.‏

میزان و نحوه دشمن شکنی و خرمگس زدائی دردارالخلافه نیز متناسب است با دامنه قدرت و موقعیت حاکم. در ‏روسیه همین آقای پوتین در میانه راه ریاست هشت ساله اش در سال 2003 میلادی، میخایل خودوروفسکی - بیک ‏گیتس روسیه- و ثروتمند ترین فرد آن کشور را به زندان فرستاد و امپراطوری بزرگ تجاری او منجمله شرکت ‏نفت “یوکاس” و شبکه های تلویزیونی و روزنامه های آن را مصادره کرد. هنگام تبلیغات اخیر رییس جمهوری، ‏بدستورپوتین، شبکه های مصادره شده تنها برای مدودوف بوق میزدند تا راه او را تا کرملین هموار سازند. ‏بوریس برزوفسکی، میلیاردر دیگری که او هم با پوتین روی موافق نداشت در همان روزها وادار به فرار از ‏روسیه و اقامت تبعیدی در بریتانیا شد. حال آنکه میلیاردر دیگری بنام رومان آبراموویچ (صاحب تیم فوتبال ‏معروف چلسی) که رفیق راه پوتین است دارائیهای خود را به لطف او همچنان حفظ کرد واز این رو قادر است ‏همه هفته با پروازهای شخصی از روسیه به لندن آمده و مسابقات تیم خود را در استمفورد بریج تماشا کند! شک ‏نکنید که اگر پوتین قادر بود تلاش میکرد به بهانه ادامه خدمت بجای قناعت به شراکت در قدرت بتنهائی در ‏کرملین جا خوش کند. ‏

‎ ‎میراث انتقال قدرت‎ ‎

آنچه در حیات حاکم بزرگترین دارائی اومحسوب میشده، در زمان عزیمت او نیز ارزشمند ترین میراثی است که ‏بر جای میگذارد. انتقال قدرت حکومت به فرزند، که بگونه ای ادامه وجود حاکم است (حتی در شکل ظاهری ‏حکومت جمهوری) بخصوص در جوامعی مشابه آنچه ما در همسایگی خود داریم، امری مرسوم است. مُعّمر ‏قذافی رییس جمهور لیبی سالها است که سیف الاسلام قذافی فرزند ارشد خود را برای دوران بعد از مرگ آماده ‏میکند. پیش از او صدام برای فرزند ارشد خود اوَدی که در راس امنیت و ورزش عراق قرار داشت چنین زمینه ‏ای را فراهم کرده بود. بشیر اسد رییس جمهوری کنونی سوریه با چنین تمهیدی از سوی حافظ اسد، بعد از پدر به ‏حکومت رسید. در مصر، جمال مبارک که مسئول برنامه ریزی در حزب طرفدار حسنی مبارک است از سوی ‏پدر برای جانشینی او آماده میشود. ‏

در شمال ایران الهام علی اف ریس جمهور کنونی آذربایجان و رییس شرکت نفت آن کشور، تنها چند سال وقت می ‏خواست تا برای جانشینی پدرش حیدر علیف ریس جمهور سابق آماده شود. بعد از مرگ حیدر، انتقال قدرت به ‏الهام بدون دشواری صورت گرفت. ‏

در همسایگی شرقی ایران نیز، جواهر لعل نهرو اولین نخست وزیرهند، البته با شیوه ای مردم پسند تر از صدام و ‏مبارک و علیف، با حمایت حزب خانواده گی گنگره، زمینه بقدرت رسیدن دخترش گاندی را فراهم ساخت. خانم ‏گاندی نیز طی سالهای نخست وزیری، فرزند ارشدش راجیو را برای جانشینی خود و حکومت در “بزرگترین ‏دمکراسی جهان” آماده ساخت. در پاکستان، رقابت با هند تنها به دست یابی به بمب اتمی محدود نماند، چنانکه پس ‏از ذولفقار علی بوتو، دختر او بینظیر به نخست وزیری رسید، و پس از بینظیر نیزانتظار میرود که ابتدا همسرش ‏شریک قدرت حکومت شود و پس از او نیز فرزند بینظیرکه هنوزبسیار جوان است. آنچه در این میان تغییر ناپذیر ‏مینماید تلاش حاکم برای ادامه حکومت تا حد ممکن، و بعد از آن واگذاری قدرت به ادامه وجود آنها است. ظاهرا ‏علی رغم افول دوران حکومتهای پادشاهی و کاهش شمار فرمانروائیهای سلطانی در مقابل رواج جمهوری، عشق ‏پاره ای از رهبران برای خدمت مادام العمری به خلق و چسبیدن تا لحظه موت بر اریکه قدرت بخصوص در بلاد ‏همسایه ما، همچنان رو به افزایش است. ‏

‏ طی تازه ترین تلاش یک حاکم برای ادامه حضور در صحنه و ادامه کنترل قدرت، پوتین، رییس کارکنان خود ‏یعنی مدودف را که ابتدا به معاونت نخست وزیری گمارده بود تا دست یافتن به مقام رییس جمهوری همراهی کرد ‏به این امید که در پایان دوران ریاست جمهوری اش، در منصب نخست وزیری بقدرت بازگشته و همچنان ‏‏”بخدمت” ادامه دهد. آنچه که هنوز کاملا روشن نیست نتیجه گنجاندن دو حاکم در یک اقلیم است و سرانجامِ میل ‏اجتناب ناپذیر قدرت برای تجزیه و تبلور در گروه وابسته بهم یا یک فرد. ‏

خروشچف دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی که بعد از استالین به قدرت رسید، به این نیت از جمع مدعیان بی ‏نام بیرون کشیده شده بود، که مدعیان قلدرتر بخیال دست کردن در استین او خیال حکمرانی داشتند. خروشچف با ‏کنار گذاشتن تمامی آنها، سرانجام قدرت را به تنهائی در اختیار گرفت. در مورد مدودوف، اگرچه او به ولی نعمت ‏خود قول داده است که در داخل قدرت را به نخست وزیر واگذارکرده و خود تنها به اداره امور خارجی میپردازد، ‏ولی تجربه شخصی قدرت ممکن است محاسبات پوتین را وارونه سازد. نگاهی به حادثات داخلی و معلات قدرت ‏در کشور همسایه جنوبی چشم او را بازتر خواهد کرد. ‏


‏ ‏