حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

بقیه اهل هنر کجایند؟

کارد به استخوان کیارستمی هم رسید

آشفتگی روزگار تا آنجا پیش رفته که کارد به استخوان عباس کیارستمی هم رسیده است، چنانکه به روزنامه شرق می گوید و اوضاع ایران را چنان سیاه می بیند که هر گز نبوده است و سفره دلش راپیش نشریه آمریکائی پهن می کند.

بحث حمایت هنرمندان از کاندیدایی خاص و استفاده از محبوبیت این افراد برای جلب رای مردم، البته که بحث تازه ای در ایران( و هیچ کجای دیگر دنیا) نیست؛ از دیر باز ( و حتی سالهای استقرار سلطنت پهلوی ها ) برخی از هنرمندان با نزدیکی و یا دوری از ارباب قدرت سعی در اتخاذ موضعی مشخص دربرابر سیاست های حاکم داشتند تا جامعه و مردمی که خواهی نخواهی از آنها الگوبرداری می کند، به زعم ایشان به راه درست رهنمون شود.

این ماجرا در سالهای اخیر با حمایت گسترده ی اهالی هنر از کاندیداتوری محمد خاتمی بالا گرفت. پس از عبور سالهای جنگ و در روزگار فراموشی جنگ و انقلاب؛ بسیاری از هنرمندان با پشتیبانی از محمد خاتمی که پیشتر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، سعی داشتند تا مسیر کلی جامعه را به سوی پیشرفت و تعالی فرهنگی سوق دهند.

این حمایت ها اما عملا با ثابت شدن بی قدرتی و عدم توانایی “ رئیس جمهور” در تغییر سیاست های کلی رو به افول گرفت تا آنجا که در دوره ی اول به قدرت رسیدن احمدی نژاد، جامعه شاهد قهر عمومی طبقه ی تحصیل کرده و اهل اندیشه با سیاست های نظام دیکتاتوری بود.

با این همه اما، فضای به واقع بیمار ایران در دوران تکیه ی احمدی نژاد بر کرسی ریاست جمهوری و سیر نزولی شاخص های فرهنگی باعث شد تا بسیاری از چهره های فرهنگی؛ از جمله “محسن مخملباف” و “رخشان بنی اعتماد” و “جعفر پناهی” و دیگران، در انتخابات پیشین جانب “میرحسین موسوی” را بگیرند تا شاید با استفاده از تنها روزنه های باقی مانده برای نجات، جامعه را نه به ساحلی امن، که تنها به ایستگاهی برای نفس تازه کردن رهنمون شوند.

حالا چهارسال از آن روزها می گذرد و در این مدت بسیاری از اهل هنر آواره ی چهارسوی دنیا شده اند. بهمن قبادی ترک وطن کرده؛ عباس کیارستمی هم دیگر در ایران فیلم نمی سازد. بیضایی هم به آمریکا رفته و محسن مخملباف هم در این سالها و در خارج از ایران شاهد کم کارترین دوره ی زندگی اش بوده است.

حالا سالهاست که جامعه ی هنری ایران به قهر یا به جبر یا به هر علت ناپسندیده ی دیگری؛ غرقه ی سکوت شده و راه فراموشی طی می کند. جامعه ی (فرهنگی ) ایران هم در سکوت متولیانش، راه بی فرهنگی و سقوط می رود؛ علاوه بر این دغدغه های گه گاه روشنفکرانه، وضعیت این روزهای ایران بیشتر از غم فکر و قصه و موسیقی؛ از غم نان و آب و سقف نشان دارد و مردمی که در این میان بلا کش جهل حکام و سکوت اهل فکر شده اند.

در کش و قوس همین حال و احوال، گفت و گوی عباس کیارستمی با سایت  “ هالیوود ریپورتر ” که در بخش سینمای این شماره  منتشر شده چونان چون کورسوی نوری است در دل سیاهی شب.

“عباس کیارستمی” که از جمله ی مشهورترین چهره های بین المللی فرهنگ ایران است؛ در تمام دوران زندگی اش، سعی داشته تا همواره دغدغه ی سینما داشته باشد و قصه و شعر و عکس؛ حتی در بحبوحه روزهای سرد و سرخ ایران.

حال، گویا آشفتگی روزگار تا آنجا پیش رفته که آقای کیارستمی سعی جدش در دوری از سیاست را کنار گذاشته و لب به اعتراض گشوده است؛ رویه ای که خوب است از جانب دیگر سردمداران فرهنگی هم پیگیری شود.

ناگفته پیداست که آندسته از اهالی هنر که تریبون بین المللی در اختیار دارند در واردآوردن فشار به حکومت ایران از جانب جامعه ی جهانی، بسیار سودمند و مفید فایده هستند و چه خوب که ایشان در به کار گرفتن این شهرت در جهت بهتر شدن زندگی هم وطنانشان، بخل و دریغ نورزند.

آقای کیارستمی این بار بر خلاف همیشه؛ در گفت و گوهایش جانب ظرافت را رعایت نکرده و رک و صریح از وضعیت معیشتی بد مردم گفته و امید به معجزه ای که از راه برسد و ایران را نجات دهد.

نکوتر آنکه دیگر اهالی هنر و دیگر افراد شهره ی جامعه هم طریق قهر و سکوت را کنار بگذارند و با اعلام اعتراضی هر چند اندک؛ دنیا را از احوال مردم به گروگان گرفته شده ی ایران با خبر کنند؛ باشد که این فشارها کارگر افتد تا ظالم از ظلم دست بشوید و مردم به راه عافیت بازگردند.