امروز فرصتی پیش آمد تا پس از سالها اقامت در غرب و مشاهده ی فرهنگها و آیین های کاملا متفاوت، و کسب یکسری تجربه در زمینه های کاری و زندگی اجتماعی، مشاهدات و دیدگاه خود را به عنوان یک هنرمند ایرانی مقیم خارج از کشوربا سایر هموطنانم به اشتراک بگذارم و یکسری از حرفهای نگفته را که قبلا مجالش نبود، بگویم.
بیش از بیست سال پیش زمانی که از ایران خارج شدم، به فرانسه آمدم و با دنیایی از داده های تازه آشنا شدم؛ افرادی که به مانند من لباس نمی پوشیدند، به مانند من سخن نمی گفتند، به مانند من فکر نمی کردند و به مانند من باور نداشتند. در تمام این سالها تلاش کردم به فرهنگ وقوانین سرزمین میهمان احترام بگذارم، برخی از آنها را که به نظرم پسندیده می آمد بیاموزم، و در عین حال ارزشهای فرهنگ خود را که به آنها عقیده داشتم و با فرهنگ بیگانه هیج گونه مغایرتی نداشت بجا بیاورم. در ابتدا اینکار را بطور کاملا غریزی و نا خود آگاه انجام دادم و رفته رفته برای من بصورت یک عادت در آمد. به نوعی مفهوم وطن را تا به امروز با خود به همراه داشتم و حضورش را همچنان حس می کنم.
امروز که در زمینه ی هنری و اجتماعی به شرایط خاص خود رسیده ام، متوجه شد ه ام که چقدر از سرزمین میزبان بهره گرفته ام وچقدر آنها از فرهنگ من و نگاه متفاوت من و دیگر مهاجران بهره مند شده اند. بدون اینکه نه من مثل آنها بشوم و نه آنها مثل من.
این گوناگونی فرهنگی و آیینی انسان را به اندیشیدن می کشاند. من شخصا هیچ گونه مخالفتی با دین یا اندیشه ی افراد ندارم و آنرا حق مسلم و شخصی هر فرد میدانم تا زمانی که مانع آزادی دیگران نشود و حقوق دیگران را تصاحب نکند. و صد البته خواهان جدایی دین از سیستم دولتی هستم.
این موضوع اختلاف فرهنگی نه تنها جلو پیشرفت مرا نگرفت، بلکه خود باعث توجه و جذب دیگران وحتی در بسیاری از موارد یکنوع نقطه ی قدرت و توانایی بحساب آمد. هیج نیازی نبود که من خودم را توجیه کنم و یا به دیگران بفهمانم که چه چیزهایی نیستم، کافی بود که ارزشهای خود را حفظ کرده و در عمل آنچه را که بودم نشان دهم. انرژی و توان خود را صرف فراگیری و کسب تجربه کردم. در عین حال روان خود را برهنه و خود را جستجو کردم، بدیها را نادیده گرفته، سرشت نیک خود را تقویت کردم و سپس بر آن تکیه دادم. عقیده داشتم که مهمترین سرمایه هر انسان روان درون خودش میباشد و هرچقدراین روان را بهتر بشناسد وبا آن بهتر کنار بیاید، بیشتر احساس خوشبختی میکند.
از طرفی ما تنها نیستیم و روزانه شاهد زندگی سایر مهاجران از دیگر نقاط دنیا هستیم. برخی از آنها حتی هنوز لباسهای محلی خود را به تن دارند و آیین های متفاوت سرزمین خود را بجا می آورند، فرهنگ سرزمین میزبان را به کل نمی پذیرند و یا فرهنگ خود را از دست نمیدهند، و همان آنان هستند که کمترین آسیب را می بینند. چرا که به اهمیت موضوع هویت پی برده اند. غربی ها حتی بیشتر به اهمیت این موضوع پی برده اند، آنها جهانی شدن را تنها برای مناسبات تجاری ودر جهت حفظ منافع ملی خود می خواهند ولی در مورد مسایل ملی بسیار جدی هستند. اگر بنا به سیاست روز حرکتهایی وجود داشته باشد که خواهان گشایش ایجاد سیاستهای حمایت از منافع سایر کشورها باشد، در نهایت ابتدا منافع کشور خودشان سنجیده می شود و این کاملا طبیعیست.
آنچه که در این سالها برای من باعث پشتگرمی وامیدوار کننده بود اینکه یک انسان اندیشمند هویت دارکه عمیقا وابسته به فرهنگ وتمدن خودش است، حتی در خاک بیگانه به منزله ی یک انسان وفا دار و قابل اعتماد، مورد احترام قرار میگیرد.
واما یکی از موضوعات متفاوت فرهنگ غرب با فرهنگ جامعه امروز ما، موضوع برهنگی تن است.
در فرهنگ غرب و بخصوص در نزد دست اندر کاران هنر، از جمله هنرپیشگان و برخی از هنرمندان، موضوع برهنگی ، یکی از عوامل بر انگیختن توجه و همچنین برقراری رابطه سریع و انتقال یک اندیشه است و دراکثراین موارد، نگاه، یک نگاه غیر جنسی ست و موضوع برهنگی جنبه ی کاملا هنری دارد. از طرفی در آموزش نقاشی، رسم برهنه یکی از لازمات بخش آکادمیک می باشد، اینجا هنرجو پس از تمرینات زیاد باید بتواند حس زنده بودن را بدون هیچ مانعی ببیند، درک کند و آنرا بروی کاغذ یا بوم انتقال بدهد. و این یکی از تمرینات پایه ای درهنر نقاشی می باشد.
ولی با تمام این اوصاف این سوژه یکی از بینهایت سوژه هایست که در دنیای گسترده ی هنر می توان از آن بهره برد و بستگی به انتخاب هنر پرداز دارد و به هیچ عنوان یک لازمه به حساب نمی آید و حتی در همین غرب، این موضوع همواره به راحتی پذیرفته نمی شود و در بعضی از موارد و برخی از مکانها اینگونه نمایشات ممنوع اعلام میشود. من خود تا کنون در چندین نمایشگاه معتبرنقاشی در شهر پاریس شرکت کرده ام که درقرارداد آن قید شده بود “نمایش هر گونه نقاشی برهنه اکیدا ممنوع است ودر صورت عدم رعایت، قرار داد باطل شده ونمایشگاه متوقف میشود”. این آخرین نمایشگاه من در فرانسه نیز، از همین گونه است.
اینکه در یک کار هنری و یا تبلیغاتی، تاچه اندازه از سوژه ی برهنگی استفاده بشود، یک انتخاب شخصیست و کاملا متفاوت و پر واضح است که هرکدام بینندگان و مخاطبین خواص خود را دارند و گاهی هم مخالف؛ حتی در این کشورکه فرانسه نام دارد.
این حق مسلم مردم است که از شخصیت محبوب هنری، که خود آنرا ساخته اند، حمایت کنند ویا به او اعتراض کنند، چرا یک شخصیت هنری ویا غیر هنری شناخته شده، به خودی خود ساخته نمی شود، مردم آنرا ساخته اند و مردم حق دارند نظر بدهند و این شامل حال همه جای دنیا میشود. ما روزانه شاهد نظرات مردم بروی هزاران هزار سایت خبری که به همین منظور ساخته شده اند، درسراسر دنیا هستیم که هر کدام بنا به دیدگاه و برداشت خود نظر میدهند.
از زمانی که یک کار هنری یا تبلیغاتی مبنی بر هنر خلق شد، اینکار برای برقراری یک نوع رابطه است و دیگر هر کس هر طوری که بخواهد، بنا به فرهنگ و دانش خود، آنرا تفسیر میکند. گاهی میشود که هیچکدام این تفسیرها برگرفته شده از اندیشه ی اولیه ی مجری و یا مجریان آن کار نباشند و حتی فرسنگهااز آن فاصله داشته باشند. گاهی اوقات اندیشه ها و هدف های اولیه بسیار ساده اند، ولی بیننده هر آنچه را که خود دلش میخواهد با تمامی پیچیدگیهایش در آن میبیند.
برای مثال برخی از برهنگی تن به گونه ای صحبت میکنند که گویی از برهنگی روان صحبت میکنند. شما هرچقدر هم که برهنه شوید نمیتوانید روانتان را برهنه کنید. روان شما در مادیات نمیگنجد. این یکی از فرقهای اساسی بین دو فلسفه ی شرق و غرب است. در اندیشه غرب موضوعات دست یافتنی ترهستند. حال که در اندیشه ی شرق انسانها به عشق دسترسی به هدف زندگی میکنند و گاهی حتی به شیرینی جان خود را میدهند. صحبت از برتری یک اندیشه، صحبت از اختلاف اندیشه ها و فرهنگ هاست.
در فرهنگ ما این موضوعات بسیار ریشه دار تر از این هستند. از آنجایی که یکی از وظایف مهم نظام هر کشور، برای غنی تر سازی و حفظ تعادل مردم، تلاش بر قوی تر کردن ریشه ها ی فرهنگی و تاریخی آن مملکت است، اگر جوانان سرزمین ما امروز کمتر از این موضوعات آگاهند، مقصر نظام حاکم است که مخصوصا به موضوع هویت ایرانی و فرهنگ آن نمی پردازد و یا هویتی که به او میدهد، هویت واقعی خودش نیست. که نه تنها آنها را جذب خود نمی کند بلکه از آن فراری هم میشود.
اینها همان جوانانی هستند که سی سال پیش، پدران، برادران یا بستگان شرافتمند خود را در دفاع از میهنمان از دست داده اند و امروز حتی شانس شناخت هویت وگنجینه بزرگ فرهنگی خود را ندارند. روزی که اکثریت جوانان میهن ما به این موضوعات پی ببرند، هیچ گونه نیازی به هیچ نیروی خارجی نیست، آنان خود نظام شایسته خود را تعیین خواهند کرد.