بسیج عمومی علیه اعدام!

آسیه امینی
آسیه امینی

روز پنج شنبه 8 بهمن 88 همه خبرهایی که از ایران مخابره می شد، در برابر خبر اعدام دو جوان که با اتهام های سیاسی و از پیش از انتخابات 88، در زندان به سر می بردند، رنگ باختند. اما  این نه آغاز راه است و نه پایان. داس مرگ اعدام در ایران ، سالهاست که در حال درویدن است و سکوت سیاسی، چه بخواهد و چه نخواهد، همچنان برآن صحه می گذارد.

در این میان، بعد از اعدام این دو که یکی به گفته وکیلش نسرین ستوده اتهامات سیاسی اش مربوط به 16- 17 سالگی اش می شد، برخی از ما خود را سرزنش کردیم که چرا در این دوماهی که اخبار اتهام محاربه ایشان منتشر شده بود، اعتراض جدی تری نکردیم؛ انگار که اعتراض ما سرانجام خونین دیگرانی که در زندان و در خیابان کشته شده اند را عوض کرده است!

 برخی زبان به اعتراض گشودیم و به یادآوردیم که از سلاح قدیمی همبستگی های مان در انتشار بیانیه و اعتراض جمعی مدنی هنوز هم می شود استفاده کرد و دمی از یادمان رفت  که تیغ این سلاح ، دیری است بر حکومت ایران، کند و نابرا شده است  و به قول دوستی ، در حال حاضر بزرگترین مشکل این اعتراض جمعی، تفاوت گویش فعالان مدنی در خارج از ایران و داخل ایران است چرا که آنان که بیرون از ایرانند، می خواهند از امکانات دنیای آزاد در بیان آنچه که بواقع خواستار آنانند، یعنی نفی تمامی استبداد و آزادی و دموکراسی در تمام وجوه آن بهره بجویند و آنان که در داخل کشورند ناچارند همچنان در حریم امن «چارچوب نظام» و «اجرای قانون اساسی» و … گام بردارند. و این دو گویش پرفاصله، در چند ماه گذشته کمتر توانسته است آنها را به  تواقفی مکتوب برای انتشار یک راهکار عملی یا پیشنهادی برساند.

اما در این میان آنچه که اتفاق افتاده است، چنان برهنه و نازیبا خود را به رخ می کشد که ما را ناچار می کند رودربایستی های معمول را کنار بگذاریم و کمی بی پرده با هم  سخن بگوییم.

اعدام محمدرضا زمانی و آرش رحمانی پور در روز پنج شنبه، ادامه اعدام هایی است که چندی پیش با اعدام احسان فتاحیان وصدور حکم اعدام برای 17 زندانی سیاسی کرد دیگر  در کردستان آغاز شد و با وجود اعتراض های معمول اهالی کم شمار حقوق بشر، در بین اصحاب سیاست و به ویژه آنان که توان بسیج کردن اعتراض های های عمومی را دارند، توجه چندانی نگرفت. تنها سیاستمردی که در این میان، چنانچه عهد مرسومش بود،  به این اعدامها اعتراض کرد، آیت اله حسینعلی منتظری بود و بس. از دیگران نه صدایی به اعتراض بلند شد و نه گامی به گفت و گو ـ حتا از نوع پشت پرده آن -  شاید به این دلیل موجه که «چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من» !

و این البته برای کسانی که در مخالفت با اعدام، در سالهای پیشتر نیز دستی به تمنای یاری بلند کرده بودند، عادتی شناخته شده بود.  چرا که پاسخ اهل سیاست معمولا این بوده است که « این تندروی ها اساس اسلام را زیر سئوال می برد» ، « رادیکالیسم با اصلاح طلبی در تضاد است» و نیز تکرار این جمله چندش آور که « الان وقتش نیست» درحالی که هرگز ندانستیم پس کی زمان سخن گفتن از «اعدام بس » فرا می رسد!  و بدتر اینکه این سخنان ، نه فقط برای زندانیان سیاسی که در برابر مخالفت با اعدام های غیر سیاسی نیز گفته می شد. از یاد نمی برم روزی را که یکی از ایشان از من به عنوان مدافع « فمینیست سیاه» ، نام می برد چرا که از زنان محکوم به اعدام و سنگسار دفاع می کردم!

دوری و اجتناب آگاهانه یا نا آگاهانه در مخالفت با اعدام و کشتار محکومان ، چه سیاسی و چه غیر سیاسی ، همواره به حاکمیت ایران این امکان را داده است که در سایه مشروعیت قانونی، سیاسی و مذهبی، از این حربه به عنوان ابزاری برای فشار سیاسی در مواقع لزوم استفاده کند.

بنابراین سئوال من از کسانی که این روزها از بهت و تحیر و شوک، در برابر اعدام محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور سخن می گویند این است که مگر انتظاری جز این داشته اید؟ مگر قرار نبوده است، حکومت ایران در برابر افزایش خواسته های سیاسی و اجتماعی مردم و در برابر کوتاه نیامدن مدنی ایشان، بار دیگر با چند متر طناب، حکومت ترس را غالب کند؟ و مگر سالها سکوت سیاسی همگانی در برابر انواع اعدامهای سیاسی و غیر سیاسی، نتیجه ای جز این خواهد داشت؟

زیر تیغ خطر

اعدام دو زندانی سیاسی یک پیام سیاسی برای همه کسانی است که در صدد ادامه اعتراض های مدنی خودند. پیام هشدار آلودی که نه زندانی دیگر را نیز نشانه گرفته است. پیامی که نه فقط محکومان به محاربه، حتا فعالان حقوق بشری را که تنها جرمشان تلاش برای حمایت از قربانیان حقوق بشر بوده است را نشانه رفته است.

شیوا نظرآهاری، کوهیار گودرزی ، مهرداد رحیمی، پریسا کاکایی، سعید کلانی و سعید جلالی شش جوان عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، جز نوشتن درباره حقوق شهروندی و موارد نقض حقوق بشر، فعالیت دیگری نداشته اند. آنها البته در حمایت از کودکان کار و خیابان و در دفاع از حق ادامه تحصیل خود و برخی از دوستانشان نیز فعالیت می کرده اند. اما هرگز کسی هیچ برچسب سیاسی- امنیتی را علیه این افراد باور نخواهد کرد.

کیست این روزها که خواسته سیاسی ندارد؛ اما داشتن خواسته سیاسی کجا و برچسب واهی بی معنایی چون محاربه که گام پیشرفته اتهام واهی دیروز یعنی اقدام علیه امنیت ملی است، کجا.اما خبرهای ایران حکایت از این دارد که جمهوری اسلامی، برای بقای خود نیازمند سرکوب گسترده و ایجاد جو هراس و سرکوب در آستانه سالروز پیروزی انقلاب است واین روزها فشار را بر فعالان جوان حقوق بشر در بند افزایش داده است. چراکه دریغ ندارد اگر همه گونه اتهامی را به هر اسیر دربندی وارد کند.

 اما انتظاری که در این میان از فعالان سیاسی و اجتماعی و به ویژه سران اصلاح طلب می رود این است که سکوت طولانی مدت خود را در برابر اعدام بشکنند. اگر تا کنون در برابر اعدام کودکان، در برابر افزایش حیرت برانگیز اعدامها در چند سال اخیر و در برابر مجازاتهای پرخشونت برای روابط جنسی خارج از ازدواج همچون سنگسار و اعدام، سکوت کرده و به نام دین یا هر دلیل دیگری از وارد شدن به این مسائل پرهیز کرده اند . اگر در برابر اعدامهای سیاسی در بلوچستان و کردستان و خوزستان، به نام حفظ امنیت ملی سکوت کرده اند، اینک دامنه پرخشونت مجازات مرگ، بر همه فرزندان آزاداندیش ایران سایه انداخته است.کمترین انتظار از ایشان دادخواهی علیه متهمان و محکومان، به هر زبان و روشی است که خود می دانند . فعالان حقوق بشر، فعالان مدنی و اجتماعی، مخالفان مدنی خشونت، روزنامه نگاران و اصحاب رسانه ها از همه توان و امکانات خود برای نفی اعدام بهره بگیرند. نفی اعدام را به عرصه های عمومی ببریم.  از هم بخواهیم ، از مردم بخواهیم و به سلطه مرگ ، به طناب دار، نه بگوییم.