پیامبران جنبش دانشجویی در راهند

سجاد ویس مرادی
سجاد ویس مرادی

جنبش دانشجویی ایران جز در مقطعی کوتاه از تاریخ پر فراز و نشیب خود دارای ارزرش هایی ثابت در مبارزه با نظم استبدادی حاکم بر کشور بوده است. با وجود اینکه شرایط امروز در دانشگاه های کشور به گونه ای است که نمی توان نشانه های پر رنگی از وجود جنبش دانشجویی موثر بر فضای اجتماعی ایران مشاهده کرد، اما سخن از مرگ جنبش دانشجویی ناشی از عدم درک صحیح از فعالیت های دانشجویی و یا تعریفی جدید و ناکارآمد از جنبش دانشجویی به مثابه یک جنبش و پدیده اجتماعی است.

اگر چه جنبش های اجتماعی با مولفه های مشخصی مانند اهداف و برنامه های مشترک در بین گروه اجتماعی معین شناخته می شوند، اما فراتر از این شاخص ها حفظ “ارزش های مرکزی” است که هویت یک جریان متغیر و نوشونده را در طول سالیان دراز معنا می بخشد و موجب پایداری و تداوم آن می شود.

جامعه دانشگاهی ایران از نزدیک به 4.5 میلیون دانشجو در دانشگاه ها و مقاطع مختلف تحصیلی تشکیل می شود. رشد 25 برابری تعداد دانشجویان از سال های پیش از پیروزی انقلاب 57 تا به امروز در حالی صورت گرفته است که در سال 1380 تنها تعداد 1 میلیون و 600 هزار دانشجو در دانشگاه های مختلف کشور تحصیل می کردند. رشد کمی پر شتاب دانشجویان اگرچه به دلایل مختلف از کیفیت تحصیلی دانش آموختگان کاسته، اما اثرات اجتماعی قابل توجهی بر جامعه ایران بر جای گذاشته است. ارتقا سطح دانش، افزایش سطح توقع، تغییر سبک زندگی، گسترش دامنه روابط اجتماعی، رابطه آزاد با جنس مخالف در کنار گسترش ارتباطات با جهان آزاد اطلاعات از طریق ماهواره و اینترنت پتانسیل بالایی برای تضاد منافع میان سیستم عقب مانده حاکم بر کشور و نسل جوان دانشجو فراهم ساخته است.   

در این میان، نسلی از فعالین دانشجویی در دو دهه اخیر پا به عرصه فعالیت گذاشتند که دغدغه اصلی خود را معطوف به چالش های سیاسی با حاکمیت مانند فقدان آزادی های سیاسی در کشور کرده بود. بدنه دانشجویی کشور نیز با تا حد زیادی هویت سیاسی-اجتماعی رهبران دانشجویی را به عنوان نیروی پیشرو در این عرصه پذیرفته بود. بدین ترتیب در حالی که ابعاد مختلف چالش های نسل جوان با حاکمیت بروز کرده بود، بعد سیاسی این چالش به عنوان مرجع و عامل اصلی حل این بحران و نقطه اصلی برطرف کننده تضاد به رسمیت شناخته شد. مطالبات صنفی درون دانشگاهی و یا مشکلات اجتماعی در رده دوم دغدغه های فعالین دانشجویی قرار گرفت.

 امروز در حالی که جامعه دانشگاهی کشور به شکلی حادتر از قبل مبتلا به آسیب های برآمده از جانب حاکمیت است، چگونه ابعاد مختلف این چالش مجال بروز خواهند یافت؟

در دهه گذشته، دو انتخابات ریاست جمهوری در ایران منتج به وقایعی شد که دو تغییر بسیار عمده در وضعیت جنبش دانشجویی ایران ایجاد کرده است. نخست انتخاب محمود احمدی نژاد در سال 1384 و انتصابی کردن روسای دانشگاه های کشور منجر به اعمال سیاست های سرکوب هدفمند در قبال دانشجویان و تشکل های منتقد دانشجویی شد که پس از وقایع 18 تیر به بازیابی و توانمندی تشکیلاتی مشغول بودند. حجم انبوه محرومیت از تحصیل و اخراج فعالین دانشجویی، ستاره دار کردن و بازداشت دانشجویان، غیر قانونی خواندن دفتر تحکیم وحدت و سرکوب تشکل های مستقل دانشجویی مانند بسیاری از کانون های فرهنگی و هنری باعث شد تا موج اول سرکوب در این دهه به نحیف شدن ساختار تشکیلاتی دانشجویان و تضعیف بدنه دانشجویان همراه در دانشگاه ختم شود. این سرکوب بیشتر از مجرای نهادهای درون دانشگاهی و عوامل وابسته به حاکمیت در دانشگاه ها به اجرا گذاشته شد.

موج دوم سرکوب در دانشگاه های کشور، پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری از سال 88 تا به امروز، در ضعف تشکل ها و ساختارهای منسجم دانشجویی به پیاده سازی برنامه هایی مانند تفکیک جنسیتی، اسلامی سازی علوم انسانی و افزایش سطح برخورد امنیتی دستگاه های اطلاعاتی با فعالیت های دانشجویی تمرکز داده شده است. در این مرحله سطح بدنه دانشجویان معترض بالقوه نسبت به پیش از وقایع انتخابات گسترده تر شده، اما به دلیل فقدان و یا ضعف برنامه، هدف گذاری و تشکیلات منسجم دانشجویی و بالا رفتن هزینه فعالیت، در مجموع توان راهبری، انگیزش و مدیریت این جریان به شدت ضعیف شده است. اما این امر به معنای مرگ جنبش دانشجویی در این مرحله از زمان نیست.

عواملی مانند رشد کمی جمعیت دانشجویی، بالا رفتن سطح آگاهی، دسترسی بیشتر به اینترنت و رسانه های اطلاعاتی آزاد از جانب جامعه دانشجویی؛ و نگاه عقب مانده، شعار زدگی و بی برنامگی، اعمال تحقیرهای جنسیتی و ناکارآمدی سیستم از جانب مدیران آموزش عالی و دانشگاه های کشور به رشد تضادها و تعمیق چالش میان بدنه دانشجویی و بدنه تصمیم گیران آموزش عالی ختم شده است. کامران دانشجو، وزیر علوم، بارها در سخنان خود به تعریف و تعیین “هویت” دانشجویی مدنظر حاکمیت پرداخته است، هویتی که کاملا در سوی مقابل هویت بدنه عمده دانشجویی حاضر در دانشگاه های کشور قرار دارد.

نشانه هایی مانند تجمع های محدود صنفی که در سال های اخیر در دانشگاه های کشور انجام گرفته، چاپ نشریات منتقد دانشجویی و پخش شب نامه های خبری و تحلیلی، به خوبی نشان میدهد در صورتی که مجال فعالیت برای دانشجویان فراهم آید، گروه هایی کوچک در دانشگاه های کشور هنوز وجود دارند تا به تقویت ساختارهای دانشجویی بپردازند.

بدون شک دانشجویانی مانند بهاره هدایت، مجید توکلی، ضیا نبوی و مجید دری که به عنوان فعالین و رهبران دانشجویی هم اکنون در زندان هستند، آخرین پیامبران آزادی و دموکراسی در دانشگاه های کشور نبوده و به محض تضعیف اراده سرکوب در دانشگاه ها به هر دلیلی، بخشی از دانشجویانی که دغدغه های مشابه دارند، قادرند تا از امکانات محدودی که در طول این سالیان حفظ شده است، بهره برده و به توانمند سازی جنبش دانشجویی و تدوین اهداف و برنامه های بلند مدت بپردازند.

نگاه حداقلی به فعالیت های دانشجویی در دوران فعلی سرکوب می تواند به شکل دهی جمع های محدودی از دانشجویان حول برنامه های سیاسی، صنفی و اجتماعی منتج شود که در زمان مناسب با بهره گیری از نیروهای موجود سازماندهی مجدد کرده و در مسیر ارزش های مرکزی جنبش دانشجویی در ضدیت با ساختار استبدادی کشور گام بردارند. به نظر می رسد تکثیر حلقه های کوچک دانشجویی در دانشگاه های مختلف کشور اولین گام برای برون رفت از شرایط فعلی است. جنبش دانشجویی جنبش متکثری است که قلب آن به دلیل بازتولید نیروهای وفادار به ارزش های ضد استبدادیش هنوز می تپد اما نیروی هدایت کننده این جریان نیاز به هدف گذاری، برنامه ریزی و پذیرفتن بخشی از هزینه های احتمالی از جانب سرکوبگران را دارد.   

جنبش دانشجویی در آینده ای نزدیک قادر خواهد بود تا در حوزه های چالش برانگیز با حاکمیت موثرتر برخورد کند. پس از دو موج سرکوب گسترده در دانشگاه های کشور در دهه اخیر، شعار “استقلال دانشگاه” می تواند به محوریت فعالیت های جنبش دانشجویی در آینده تبدیل شود. انتخابات ریاست جمهوری در سال پیش رو ممکن است که فرصتی مناسب برای طرح این شعار در دانشگاه های کشور به وجود بیاورد، اما اینکه تا چه حد دانشجویان آماده استفاده از فضاهای ایجاد شده در دانشگاه خواهند بود، در ماه های آینده مشخص خواهد شد.

فعال دانشجویی دانشگاه پلی‌تکنیک