خوش به حال معلمان!

نویسنده

po_shirzad_abdollahi.jpg

“خوش به حال معلمان !نیمی از سال تعطیلند. سه ماه تابستان، 15 روز عید نوروز، ده ها روزمناسبت های انقلابی ومذهبی ! تازه غیر از این ها، برف وباران وآلودگی هواهم در خدمت معلمانند. اما باز هم دوقورت ونیمشان باقیست. دایما نق می زنند که حقوق ما کم است. اگر با چشم عدالت نگاه کنیم، همین 200 هزار تومانی که می گیرند، زیاد است. کار معلمی کاری نیمه وقت است. کارمندان وکارگران، هفته ای 44 ساعت کار می کنند ومعلمان هفته ای 24 ساعت، ان هم نیمی از روز های سال. اگر نظام هماهنگ واقعی اجرا شود معلمان چیزی هم بدهکار می شوند.”

البته مسئولان ونمایندگان مجلس، با این صراحت حرف دلشان را نمی زنند، فقط می گویند معلمان عزیز زیادند. این استدلالی است که بیشتر در سطح جامعه رواج دارد و معلمان معمولا این سخنان را از زبان باجناق، پسر خاله، دخترعمه وهمسایه و… در دید و باز دید های خانوادگی می شنوند. معلمان نمی توانند به این گونه سخنان بی تفاوت باشند. آن ها برای پیشبرد مطالبات صنفی خود، باید همدلی و نگاه مثبت اقشار اجتمایی را نسبت به خواسته های خود جلب کنند و یکی از راه های آن، وارد شدن در چنین گفت وگوهایی است.

ابتدا به موضوع ساعت کار هفتگی معلمان می پردازم. ساعات تدریس موظف دبیران دوره راهنمایی و متوسطه و هنرستان ها 24 ساعت و آموزگاران دوره ابتدایی 24 تا 32 ساعت در هفته است. این ساعاتی است که معلم در کلاس درس حضور دارد. اما کار آموزشی معلم به این ساعت ها محدود نمی شود. . تقریبا به ازای هر ساعت رسمی، یک ساعت کارغیر رسمی آموزشی، خارج از کلاس ضروری است. به عبارت دیگر ساعت کار واقعی یک دبیر موظف حدود 48 ساعت در هفته است که نیمی از کار را در کلاس و نیم دیگر را خارج از کلاس واغلب در منزل انجام می دهد. چنین تقسیم بند یی در مورد همه مشاغل آموزشی رایج است و به طبیعت کار آموزشی بر می گردد. بر همین اساس ساعت کار رسمی استادان دانشگاه، از نصف ساعت کار دبیران هم کمتر است. معلم باید کتاب ها و مقالات جدید در رشته تخصصی خود را مطالعه کند تا معلوماتش به روز باشد. علاوه بر آن در حوزه های تعلیم و تربیت، روانشناسی، علوم اجتماعی باید با نظریه های جدید آشنا شود. تهیه تمرین های اضافی، طراحی سوال و مساله و کشف روش های جدید برای تفهیم بهتر درس نیاز به زمان دارد. معلم امتحانات هفتگی و ماهانه برگزار می کند و تصحیح اوراق امتحانی وقت زیادی از او می گیرد. حتی اوقاتی را که معلم صرف رسیدگی به سر و وضع ظاهری خود می کند را می توان جزء ساعت کار او حساب کرد. این زمان های پراکنده را با هم جمع کنید. دست کم مجموع ان ها 24 ساعت می شود.

در رژیم سابق ساعت کار دبیران 22 ساعت در هفته بود. زمان وزارت علی اکبر پرورش که کشور درگیر جنگ بود، بر اساس شرایط اضطراری، وزیر بخشنامه ای صادر کرد وساعت کار دبیران دو ساعت در هفته افزایش یافت. در اخر های سال 69 دولت رفسنجانی با تصویب آیین نامه جدیدی قول داد که از فروردین 70، ساعت کار دبیران به وضعیت قبل از جنگ برگردد. این وعده باگذشت 15 سال و تاکید دیوان عدالت اداری در سال های اخیر، هنوز عملی نشده است

دراینجا، احتمالا خواننده فهیم ونکته سنج نویسنده را به ایده الیسم و جانبداری متعصبانه ازمعلمان متهم می کند و می گوید: معلم امروزی نه مطالعه می کند و نه تحقیق. اودر وقت اضافی مسافربری می کند و با جسمی خسته و اعصابی فرسوده وارد کلاس می شود و میزان بهره وری معلمان از نظر کیفی به شدت پایین است. دانش معلم در طول زمان به تدریج کم می شود. تمرین ها تکراری، روش تدریس بدون تغییر وخسته کننده، رفتارش خشک و عکس العمل های اوغریزی و ثابت است. حتی معلم به سر و وضع ظاهری خود هم نمی رسد. بخش زیادی ازاین حرف ها درست است. اما آیا فقط بهره وری کار معلمان پایین است؟ سطح نازل بهره وری درد مشترک نیروی کار در ایران است. در حالی که میزان ساعت کار کارمندان و کارگران ایرانی رسما 8 ساعت در روز است، اما کار مفید ان ها را به طور متوسط بر حسب امارهای متفاوت بین 20 دقیقه تا 2 ساعت ارزیابی می کنند. ریشه ناکارآمدی نیروی کار هم در اقتصاد بسته دولتی، مدیریت ضعیف و پرتلفات دولتی و تمرکز تمام قدرت و ثروت در دست دولت است. آنچه که در این نوشتار مقایسه می شود، هر دو، اجزای یک سیستم ناکارآمدند. دراینجا فقط ساعت حضور یزیکی معلم در مدرسه را با ساعت حضور کارمند دراداره و کارگر در کارخانه مقایسه می کنم.

می رسیم به بحث شیرین تعطیلات که بحث روز هم هست. کارمندان دولت در سال، یک ماه مرخصی استحقاقی دارند و معلمان 3 ماه تابستان را تعطیلند. اما به باورمعلمان سه ماه تعطیلی، یک افسانه است. معمولا کارهای مربوط به تصحیح اوراق امتحانات خرداد ماه و وارد کردن نمرات در لیست و رسیدگی به اعتراضات تا اواسط تیر ماه طول می کشد. از اول شهریور هم که امتحانات تجدیدی شروع می شود، معلمان به عنوان مراقب باید در مدرسه حضور داشته باشند. امتحانات تجدیدی تا 20 شهریور، معلم را به خود مشغول می کند. بعد هم دلشوره گرفتن ابلاغ جدید دست و پای معلم را تا اول مهر می بندد. از ترس مازاد شدن باید چهار چشمی مواظب باشد با پایی در اداره و پایی در مدرسه. تعطیلات واقعی معلمان 45 روز است در برابر30 روز مرخصی کارمندان. اصلا فرض کنیم معلمان 6 ماه تعطیلند. این تعطیلات چهل تکه به چه کار معلمان می آید؟ تعطیلات فراوان و پراکنده، به درد کسی می خورد که جیب پر پول، خودرو مطمین وویلای شمال داشته باشد. یک مسافرت چند روزه به شمال حقوق یک ماه معلم را می بلعد و او را برای همیشه از مسافرت و تفریح پشیمان می کند. چند روزمی شود مزاحم فامیل شهرستانی شد؟ همین رفت و آمد های خانوادگی به ظاهر کم هزینه و عاطفی، کلی ریخت و پاش دارد و دنباله اش گله گذاری وغیبت و قهر و آشتی های خانوادگی است. نشستن در خانه و خوابیدن تا لنگ ظهر هم یکی دو روز لذت بخش است و بعد از آن ملال اور. معلم خوش خیال، برای پر کردن چاله های زندگی خانواده که کم کم به چاه عمیق تبدیل شده، به فامیل و آشنا سفارش می کند که کاری آبرومند و مناسب برایش بیابند. کو کار؟ تازه اگر کسی کار داشته باشد، این اوقات تکه پاره به چه دردش می خورد؟ می ماند مسافربری و کارهای متفرقه ای از این دست که آنها هم نیاز به اعصاب پولادین و زبان و فرهنگ خاصی دارد که آقا معلم اتوکشیده ما ندارد. همین وضعیت معلم را به بن بست می کشاند و آخر سر فریاد می زند: “تعطیلات زیاد پیشکش همان ها که به ما طعنه می زنند. ما تعطیلات نمی خواهیم. 24 ساعت، ما را کلاس بفرستند و24 ساعت هم ما را در مدرسه نگه دارند برای مطالعه و تحقیق و ارتباط با اولیا و یا هرکار دیگری حتی کار گل. درعوض به ما حقوق کافی بدهند.”

فریاد معلم، اما هیچ پژواکی ندارد. بحران عصبی را که چند بار گذراند، روحیه اش زمخت می شود، گوشی تلفن را بر می دارد وبه Hژانس سر کوچه تلفن می زند. در حالی که تا بناگوش سرخ شده، باصدایی لرزان خودش را معرفی می کند. مدیر Hژانس اصلا تعجب نمی کند، گوشش از این حرف ها پر است: “اول کار کمی سخت است، اما عادت می کنی. با مشتری ها باید خوب تا کنی و… ” صدایی مثل شکستن یک شاخه ترد از درون سینه معلم شنیده می شود واین لحظه پایان کار معلم حرفه ای وعاشق پیشه است. دبیران لیسانسیه آموزش وپرورش، معمولا در وقت اضافی به کارهایی مشغولند که برای انجام انها به 5 کلاس سواد هم نیازی نیست. این را هم اضافه کنم که نگاه خانم معلم هایی که همسرشان نان آور خانواده است به مسایل شغلی با آقا معلم ها متفاوت است. نه این که مشکلی ندارند. صدها ترس و دلهره دارند، اما مثل اقایان مشکلات حاد معیشتی ندارند. در حوزه های فرهنگی و اجتماعی از نگاه های تبعیض آمیز رنج می برند که خود نیازمند بررسی جداگانه ای است. ببینیم در کشورهای توسعه یافته شرایط کار و معیشت معلمان چگونه است؟ آیا اسمان همه جا همین رنگ است؟

به شرق دور سفر می کنیم، به کشور آفتاب تابان. ایرانی ها همیشه به تجربه چشم بادامی ها با تحسین و اعجاب نگریسته اند. چه آن زمان، درست یکصد سال پیش، که در آب های شمالی، ناوگان دریایی تزار روس را، در هم شکستند و چه آن زمان که مثل ققنوس از آتش جنگ جهانی دوم به پا خاستند و چه امروز که یکی از چند قدرت اقتصادی جهانند. اما ایرانیان با نگاه اسطوره ای خود هرگز نفهمیدند که سرچشمه قدرت ژاپنی ها در آموزش وپرورش آن هاست. ساعت حضور معلمان ژاپنی در مدرسه 44 ساعت در هفته است از 8 صبح تا 30 /4 دقیقه بعد از ظهر. ان ها فقط یک سوم این ساعات را در کلاس به تدریس مشغولند یعنی 15 ساعت و بقیه ساعات هفته را صرف راهنمایی، مشاوره و حل مشکلات دانش آموزان و کمک به بهبود و اجرای مناسب تر برنامه های آموزشی مدرسه می کنند. در همین ساعت ها با اولیای دانش آموزان جلسه می گذارند، طرح درس تهیه می کنند، تکالیف دانش آموزان را بررسی می کنند. البته حضور تمام وقت معلمان در مدرسه نیاز به فضا وامکانات کافی دارد. ژاپنی ها مشکل زمین دارند. وسعت خاک ژاپن با جمعیتی دو برابرایران حدود یک پنجم مساحت ایران است. به همین دلیل ژاپنی ها در خانه های کوچک زندگی می کنند، اما مدارس بسیار بزرگی دارند. تمامی کلاس های مدارس دارای تلویزیون و ویدیو است. بیشتر مدارس ژاپن به سالن ویژه موسیقی و رقص، آزمایشگاه علوم، کتابخانه، سالن های ورزشی، استخر شنا، استودیوی ضبط و پخش صدا وتصویر، زمین های بازی وسیع، سالن ویژه خانه داری و آشپزی، سالن کامپیوتر، سالن آشنایی با جهان از طریق نشریات، کتاب ها و نوار های ویدیویی مجهزند. در بیشتر مدارس فضاهای مناسبی برای فعالیت های آزاد دانش آموزان مانند نگهداری حیوانات اهلی، کاشت سبزی و گل و… وجود دارد. هر مدرسه دارای سالنی است برای مشاوره فردی و گروهی دانش آموزان با معلمان.

در ایران چند مدرسه را می شناسید که ده درصد این امکانات را داشته باشند؟ مدارس ما یک حیاط اسفالت شده دارند با یک تور والیبال دروسط ان و تعدادی کلاس لخت وعور و حداکثر نمازخانه ای با گنجایش سی، چهل نفر و دیگر هیچ. اگر قرار باشد معلمان ایرانی 44 ساعت در مدرسه بمانند، جایی برای ایستادن ان ها هم وجود ندارد تا چه رسد به فعالیت های تحقیقاتی و مشاوره و تشکیل جلسه با اولیا و… تلویزیون دولتی ایران اما تصویر متفاوتی از ژاپن ارایه می دهد. آنقدر فیلم های سامورایی از تلویزیون پخش می شود که بیننده به این خیال می افتد که پیشرفت های امروز ژاپن در سایه شمشیر جنگجویان سامورایی به دست آمده است. اما واقعیت این است که کلید موفقیت های شگفت انگیز ژاپن، سرمایه گذاری در آموزش و پرورش است. کاری که ژاپنی ها از 150 سال پیش، تقریبا همزمان با تاسیس دارالفنون در ایران اغاز کردند و بی وقفه ادامه داده اند. آیا شما تا کنون فیلمی در باره تجربه شگفت ژاپنی ها در زمینه آموزش از سیما دیده اید؟ محقق ارزشمند حوزه آموزش وپرورش محمدرضا سرکارارانی در کتاب اصلاحات آموزشی ومدرن سازی می نویسد: “در ژاپن امروز هیچ شغل وحرفه ای به اندازه حرفه معلمی از موقعیت والایی بر خوردار نیست. معلمان ابتدایی از مهندسان راه وساختمان ومکانیک وکارمندان عالی رتبه شرکت های بزرگ جایگاه اجتماعی فراتری دارند.” اما در ایران، نام معلم برهان قاطعی است برای اثبات نداری، وبچه های معلمان از اینکه با صدای بلند شغل پدرشان را اعلام کنند خجالت می کشند. داستان فقر معلمان، داستانی است بر سر هر کوچه و خیابان. کار به جایی رسیده که یقال وسبزی فروش محل دلشان به حال آقا معلم می سوزد و چند تومانی به او تخفیف می دهند. برای داشتن تصویری اجمالی از حقوق و مزایای مادی معلمان ژاپنی، فقط به این نکته اشاره می کنم که در شرایط مساوی از نظر میزان تحصیل و سابقه کار، حقوق معلمان تفاوتی با سایر کارکنان بخش دولتی و خصوصی ندارد.

رواج این تفکر که معلمی شغلی اسان وپاره وقت است، بیش از همه به آموزش و پرورش لطمه می زند. مسایل حوزه آموزش و پرورش را کسی جدی نمی گیرد. نه دولت، نه مجلس، نه احزاب سیاسی اصلاح طلب و محافظه کار طرح جامعی برای حل مشکلات این حوزه ندارند و شاید اصلا مسایل این حوزه را نمی شناسند. زوال حرفه معلمی از سال ها پیش آغاز شده است و با وجود هشدارهای مکرر از سوی کارشناسان، حساسیت کسی را بر نمی انگیزد. انتخاب شغل دوم، آن هم مشاغل غیر فرهنگی و متفرقه، واکنش بی صدای معلمان به شرایط معیشتی آن هاست. واکنشی خاموش و ویرانگر که اثار مخرب آن به شکل افت کیفیت آموزشی هم اکنون ظاهر شده است. در اینده نزدیک همه معلمان به موجوداتی دوزیست بدل می شوند: معلم- راننده، معلم- کشاورز، معلم- مغازه دار، معلم- دلال، معلم- پیک موتوری، معلم- بنا، معلم- آهنگرو … دیگر هیچ معلمی سردولت فریاد نخواهد کشید، چرا که دیگر معلمی وجود ندارد. او ساعاتی از هفته، جسم خسته خود را به مدرسه خواهد رساند وباری به هر جهت کار خود را انجام خواهد داد. مشاغل غیر فرهنگی به تدریج معلم را از درون تهی خواهد کرد و پایان کار معلم پایان کار آموزش و پرورش است.

بازهم به طنز بگویید: خوش به حال معلمان با این همه تعطیلات! ایران، خانه های بزرگ ومدرسه های مخروبه و کوچک و معلمانی فقیر دارد، حتی عده ای از بچه های ایرانی زیر کپر درس می خوانند. اما ژاپنی ها، خانه های کوچک و مدرسه های بزرگ و معلمانی مرفه و راضی دارند. خوش به حال ما ایرانی ها که از نظر هوش خود را سرآامد ملت های جهان معرفی می کنیم وچشم بادامی های سخت کوش را خنگ و کودن و شبیه تراکتور می دانیم. ما روی دریایی از نفت خوابیده ایم و زرنگیم و رانت می خوریم و کار کردن و زحمت کشیدن را علامت حماقت می دانیم و در کسب و کار، یکشبه ره صد ساله می پیماییم. اما هنگامی که پای بحث های سطح بالا پیش می اید، باد به غبغب می اندازیم و شعار می دهیم که اصلی ترین سرمایه ما فرزندانمان هستند و برای تامین آینده ان ها حاضر به انجام هر گونه فداکاری هستیم و درهمان حال فرزندان خود را در اختیار دستگاهی می گذاریم که فقر و نکبت وناکارآمدی از در و دیوار آن می بارد. بچه های کوچک ما با کارنامه های پر از بیست، 18 ساله می شوند. جوانانی اخمو، عصبی، گوشه گیر ومایوس وغمزده با کوله باری از محفوظات ومعلومات کپک زده که به هیچ کاری نمی اید وما انگشت حیرت به دندان گرفته ایم که چرا روح زندگی در جوان ما مرده است؟ تنها به معلمان نگوییم خوش به حالتان برای این همه تعطیلی. خوش به حال وزیر که با تواضع به عملکرد یکساله خودش، نمره ناپلئونی می دهد! خوش به حال فراکسیون 105 نفره فرهنگیان مجلس، به خاطر سکوت دوساله شان، خوش به حال آن هایی که سند چشم انداز 20 ساله را نوشتند تا ایران در سال 1402 شمسی از نظر نیروی انسانی تربیت شده، سر آمد منطقه باشد و امروز فکر می کنند با این آموزش وپرورش داریم به سمت این هدف می رویم. خوش به حال احزاب و گروه های پوزسیون و اپوزسیون که مسایل حوزه آموزش وپرورش به چشمشان خرد و پیش پا افتاده می آید! وبالاخره خوش به حال پدران و مادران ساده اندیشی که گمان می کنند درعصر فرزند سالاری، مشغول فداکاری عظیم برای ساختن اینده فرزندانشان هستند. احتمالا شما خواننده صبور این مقاله، رمان کوری نوشته خوزه ساراماگوی پرتغالی را خوانده ای. به گمانم در مورد آموزش وپرورش، ما هم دچار کوری همگانی شده ایم. نه از نوع کوری سفید، نوعی کوری محلی شبیه اب مروارید پیش رفته، و به جای واقعیت ها اشباحی بی شکل ومبهم می بینیم.