سه سال حکم زندان دارد و یک ماه است که ایران خارج شده؛ روزنامه نگاری که می گوید از زندان و آنچه که بعد از زندان در زمینه کاری در انتظارش بود ترسید. او دیده بود همکارانش یکی پس از دیگری بعد از سالها زندان، جایی در عرصه روزنامه نگاری نمی یابند. با سولماز ایکدر، روزنامه نگار روزنامه های فرهیختگان، شرق، بهار، مردم امروز و آسمان و.. درباره شرایط حاکم بر روزنامه ها و وضعیت روزنامه نگاران در ایران مصاحبه کرده ام و وضعیت حکم، پرونده و خروج اش از کشور.
الان در چه شرایطی هستی و وضعیت ات به چه صورتی است؟
من آمده ام ترکیه و درخواست پناهندگی کرده ام. منتظرم تا روال اداری و قانونی پناهندگی انجام شود.
چرا از ایران خارج شدی؟
من بعد از صدور حکم زندان در دادگاه بدوی از ایران خارج شدم. حکم من هنوز قطعی نشده ولی واقعیت این است که اگر نخواهم با خودم تعارف داشته باشم، ترسیدم. هم از زندان ترسیدم و هم از آن چیزی که بعد از زندان در انتظارم بود. احساس کردم نمی توانم این دوران را به سادگی سپری کنم، برای همین از زندان خارج شدم.
حکم چی؟
من خرداد ماه داشتم با ویزا از ایران خارج می شدم ولی به خواست دادسرای رسانه ممنوع الخروج شدم. بعد از اینکه به دادسرا مراجعه کردم تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری را به من تفهیم کردند. نتوانستم در مدت زمانی که گفتند وثیقه بگذارم برای همین مرا فرستادند زندان قرچک و بعد از تامین وثیقه آزاد شدم. با ۳ اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری و توهین به سران نظام محاکمه و مجموعا به ۳ سال زندان محکوم شدم در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه.
مبنا و مصادیق این اتهامات در دادگاه چه بود؟
در دادسرا آقای قطبی، رئیس دادسرای فرهنگ و رسانه به من می گفت تو می خواهی بروی امریکا و با صدای امریکا کار کنی. ایمیل و فیسبوک من بلافاصله هک شد، هرچه تلاش کرده بودند هیچ چیزی مبنی بر اینکه من می خواهم خارج از ایران کار کنم نبود و نتوانسته بودند پیدا کنند. برای همین یکسری استاتوس های من در فیسبوک که مال قبل از ۲۰۱۳ بود شد مبنای اتهامات ام. بیانیه های جمعی که روزنامه نگاران امضا کرده بودند هم مبنای اتهام تبلیغ علیه نظام قرار گرفت. در دادگاه هم مقیسه سه چهار استاتوس و چند بیانیه را خواند. حمایت از سران جنبش سبز، یادآوری یاد زندانیان سیاسی و چند استاتوس را دلایل کافی برای مجرم دانستن من دانست و حکم را صادر کرد. شاید کل دادگاه و صحبت های من و وکیل ام و مدت زمانی که مقیسه مصادیق اش را می خواند به یک ربع هم نرسید. مقیسه حتی اجازه حرف زدن هم به من نداد، گفت تو این ها را نوشتی؟ گفتم بله نوشته ام. خب نوشته ای و تمام. من از قبل هم حکم داشتم، بعد او گفت ما یکبار این فرصت را به تو داده ایم که بروی دنبال کار خودت و زندگی ات را بکنی و نکردی و عملا با ادامه دادن این فعالیت ها نشان دادی که کل دستگاه قضایی را به سخره گرفته ای و حتما باید حکم بگیری.
قضیه حکم قبلی چه بود؟
حکم قبلی من ۶ ماه زندان تعلیقی بود با اتهام تبلیغ علیه نظام. یعنی تعزیری در دادگاه بدوی بود که در دادگاه تجدیدنظر شد تعلیقی. این حکم شهریور سال ۸۷ دادگاه انقلاب شهر ری بود اما در کیفرخواستی که به درخواست سپاه برای من نوشته شده بود قید شده بود که من تا سال ۹۱ مرتکب این جرایم شده ام یعنی تا زمانی که تعلیق حکم قبلی من تمام نشده بود. عملا من سال ۹۴ محاکمه شدم برای آنچه که سال ۸۸ تا ۹۱ می گفتند انجام داده ای. یعنی حکم قبلی من تعلیقی تا ۵ سال بود که سال ۹۱ تمام می شد، منتهی در کیفرخواست جدید قید کرده بودند که من مرتکب این جرایم تا سال ۹۱ شده ام. یعنی در دوره ای که تعلیق حکم قبلی تمام نشده بود بنابراین درخواست کرده بودند که آن ۶ ماه هم تعزیر شود.
خودت فکر می کنی به چه دلیلی چنین رفتاری با تو کردند و جلو خروج ات از کشور را گرفتند ؟و بعد هم چنین حکمی درست است؟
در فرودگاه به طرز احمقانه ای هم اداره گذرنامه مرا ممنوع الخروج کرده بود هم از نهاد ریاست جمهوری مستقر در گذرنامه. یعنی از دو جا ممنوع الخروجم کرده بودند. حتی رسیدی را که برای گذرنامه به من داده بودند از من گرفتند. گفتند باید بروی دادسرای رسانه. رفتم و اینطور شد.
سوالم این است که فکر میکنی چرا چنین رفتاری با تو داشتند و مانع از خروج ات از کشور شدند قبل ازآن کاری با تو نداشتند درست است؟
من قبل از این هم سالی دو بار، سه بار مسافرت می رفتم. قصد اتهام زدن ندارم اما به نوعی انگار شخصی این موضوع را مطرح کرده بود که سولماز میخواهد برود با صدای امریکا کار کند. تلفن من و اطرافیان ام شنود شده بود درباره مکالماتی که من داشتم آقای قطبی با من صحبت کرد. من هرچه می گفتم دارم با ویزا می روم که بتوانم برگردم. می گفت نه تو برسی امریکا، ما آدم داریم آنجا و پدرت را در می آوریم و اینجا هم اصلا نمی گذاریم بروی و می خواهی بروی با رسانه های معاند کار کنی و.. من ویزای توریستی از وین داشتم و ویزای تحصیلی از امریکا و میخواستم بروم درس بخوانم.
وقتی این اتفاق افتاد کدام رسانه بودی؟
از روزنامه فرهیختگان استعفا دادم که بروم برای ادامه تحصیل. قبل آن در شرق و بهار و مردم امروز و آسمان و.. بودم.
این سوال را از این جهت مطرح کردم که سوال کنم فضای کار کردن در رسانه ها در ایران چطور است؟ می توانی فضای کار و مشکلات و را توصیف کنی؟ چگونه کار می کردید؟
قبل از انتخابات ۹۲ یعنی از کودتای ۸۸ تا انتخابات ۹۲ با توجه به اینکه تقریبا تمامی نهادهای مدنی و اجتماعی با برخوردهای خشن و شدیدی که شده بود از بین رفته بود، روزنامه ها و روزنامه نگاری شده بود خط مقدم جبهه اصلاح طلبی. خیلی سال های بدی بود. خیلی سال های سختی بود اما انگار سال های مبارزه هم بود، امید هم داشت. منتهی بعد از ۹۲ عملا ان امید، نمی خواهم بگویم ما اشتباه کردیم نه، ما رای دادیم به خاطر امنیت هایی که می خواستیم در حوزه بین المللی و کمی رونق اقتصادی که به آن هم رسیدیم اما در حوزه آزادی بیان و آزادی های سیاسی و اجتماعی شرایط اگر بدتر نشد بهتر از قبل هم نشد. چون آن حس مبارزه هم دیگر وجود نداشت فضای کار کردن سنگین تر بود. یک چیزی که خیلی مهم است سیاست های کلی برای برخورد با فعالین سیاسی - اجتماعی و مطبوعاتی تغییر کرد و به نوعی زندگی اقتصادی و اجتماعی آنها را هدف گرفتند. یعنی دیگر این نبود که مدتی بروی زندان و بعد بیایی زندگی و کارت را ادامه بدهی. بارها و بارها مواردی داشتیم که به مسولان روزنامه ای فشار اورده بودند که فلان روزنامه نگار را به کار نگیر یا از تحریریه بیرون کن. فشارهای این گونه خیلی بعد از سال ۹۲ بیشتر شد که بیشتر هم از طرف دادسرای رسانه بود که مدیرمسولان را می خواستند و می گفتند فلان روزنامه نگار نباید در روزنامه باشد، یا در روزنامه بنویسد. تعداد زیادی از بچه ها درگیر این مساله هستند بدون اینکه حکمی داشته باشند که حداقل فکر کنند محاکمه شده اند و محکومیتی دارند و نمی توانند کار کنند. با این فشارها به روزنامه ها کارت را از دست می دهی و زندگی اقتصادی ات را فلج می کنند. بچه ها ناامید می شوند، مجبور می شوند بروند سراغ کارهای غیرمرتبط و این شرایط زندگی و کار را برای بچه های روزنامه نگار خیلی سخت می کرد.
یعنی خودشان مستقیم هزینه برخورد با روزنامه نگاران را نمی دهند و با فشار به روزنامه ها، بچه ها را بیکار می کنند.
هزینه محکوم کردن یک روزنامه نگار را تبدیل به محرومیت روزنامه نگاران از روزنامه نگاری کردند. به مرور عذر روزنامه نگار از تحریریه خواسته می شود، خانه نشین می شود هیچ حکمی هم ندارد که بتواند ثابت کند. برخی مدیران مسول رسما می گفتند که از ما خواسته اند تو ننویسی یک مدت دورکاری کن یا بدون اسم کار کن. برخی دیگر نمی گفتند. بعد کم کم بچه ها ناچار بیرون رانده می شدند مجبور می شدند بروند سراغ کارهای دیگر اما روزنامه نگاری که حرفه و تخصص اش همین کارست از سنین پایین همین کار را کرده خیلی تحت فشار است. برای اینکه ما کار دیگری جز حرفه خودمان بلد نیستیم، سن مان هم بالاتر از این است که از ابتدا کار دیگری یاد بگیریم. فشارهای این گونه در این مدت خیلی به روزنامه نگارها آوردند، بچه های زیادی هستند به این شکل که بدون اینکه حکمی داشته باشند با همین شیوه محروم شده اند. مهسا امرآبادی یک نمونه است که عملا نگذاشتند کار کند. یا ریحانه طباطبایی قبل از اینکه اصلا برای اش این حکم اخیر را صادر کنند دیگر دعوت به کار نشد و نگذاشتند کار کند و خیلی های دیگر.
این فشارها و آنچه که از ۸۸ بر روزنامه ها و روزنامه نگاران گذشته در تحریریه ها و در محتوای روزنامه ها چه تاثیری گذاشته بود؟
سیاست ها در روزنامه های اصلاح طلب هم متفاوت است. در یکسری از روزنامه ها مثلا با فعالین ملی مذهبی می توانی کار کنی در یکسری روزنامه ها نه. خود من مثلا با دکتر یزدی در یک روزنامه ای یادداشت گرفتم و منتشر شد یک هفته بعد در روزنامه دیگری قبول نکردند مطلبی از او منتشر شود. یعنی روزنامه های مختلف هم خط قرمزهای مختلفی دارند. دلم نمی خواهد آیه یاس بخوانم اما بعد انتخابات ۹۲ ما یک دوره خیلی خوب داشتیم همان روزهایی که بچه هایی که خاطره کار در روزهای ۸۸ را داشتند توانستند بنویسند یا مثلا عکس آقای خاتمی را بردیم توی صفحه یک روزنامه ها و… امکان مصاحبه گرفتن با آدم هایی که قبلا نمی توانستیم یا گزارش نوشتن راجع به موضوعاتی که قبلا نمی توانستیم خیلی لذت بخش بود. اما در این مدت هم روزنامه ها باز توقیف شدند. شاید به عنوان کسی که دائم در این سالها در تحریریه بودم می توانم بگویم دوباره برخوردها به سمت، نه برخوردهای خشنی که در ۸۸ بود، ولی ناخودآگاه انگار محافظه کاری در ما نهادینه شده بود. چه من خبرنگاری که می خواستم گزارش بنویسم چه دبیری که می خواست گزارش مرا رد کند چه در سردبیر و مدیران روزنامه که در نهایت باید مطلب را تایید کنند. همه محافظه کار شدیم بعد اتفاقات ۸۸.
از بیرون چه تحمیل می شود؟ از وزارت ارشاد، شورای عالی امنیت ملی، دستگاههای امنیتی و قضایی، دادستانی و…؟
بعد انتخابات ۹۲ وزارت ارشاد منهای قضیه انجمن صنفی روزنامه نگاران، حمایت خوبی از روزنامه ها کرد و درگیری با وزارت ارشاد نداشتیم با شورای عالی امنیت ملی هم همین طور منتهی طبق همه دوره هایی که وقتی مسولیت اجرایی کشور با یک نفر اصلاح طلب یا نزدیک به جریان اصلاح طلبی است برخورد دستگاه قضایی با رسانه ها چکشی و شلاقی است. بدترین قضیه اینجا است که روزنامه را با هر بهانه ای که می بندند تا به حکم برسد دو سال مثلا طول می کشد که دیگر سرمایه گذار نیست و بچه ها رفته اند و… همان اتفاقی که برای آسمان افتاد در حالیکه دو هفته بعد حکم ۹ دی را دادند و آمد روی دکه. عملا رسانه منهای آرمانی ما باید بنگاه اقتصادی هم باشد که به سرمایه گذار سود هم بدهد. بعد سرمایه گذار نمی داند برمیگردد روزنامه یا نه. تیم پراکنده می شود بچه ها می روند. و سرمایه گذار باید ساختمان را نگاهدارد و ان همه هزینه را بپردازد که آیا لغو امتیاز می شود یا نمی شود؟ برمیگردد یا برنمی گردد؟ مثل روزنامه بهار ببینید اینقدر طول کشید که تجربه توقیف چند روزنامه را در این میان داشتیم تا دوباره بهار برگشت.
بعد از ۸۸ فشارهای امنیتی و بخصوص فشار بر روزنامه نگاران تا حدی بود که یکسری از روزنامه نگاران رفتند حتی راننده تاکسی شدند یا به فروشندگی روی اوردند که تن به خواسته های نهادهای امنیتی ندهند. الان هم روند به این شکل که توصیف می کنی. از آن بچه ها کسی توانست به تحریریه برگردد؟
فرشته فضای رسانه، فضای کم حافظه ای است. متاسفانه وقتی یک نفر چند سال از آن دور باشد فراموش می شود. علت اینکه یک نفر مثل من شانس کار کردن در روزنامه های خوبی را پیدا می کند شاید همین باشد. خیلی از کسانی که منصفانه اگر نگاه کنیم آنها باید روزنامه ها می بودند و کار می کردند متاسفانه به همین دلایل ترجیح دادند کار نکنند یا خانه نشین شدند و نگذاشتند که کار کنند یا از ایران خارج شدند. بعد آدمی مثل من این فرصت را پیدا کند بیاید جای آنها را اشغال کند. بچه های جدید هم که استعداد داشتند آمدند. مثل هر کار دیگری که آدم های جدید وارد می شوند. یک کمی روزنامه نگاران قدیمی تر ما دلسرد و خسته هم هستند. کیوان صمیمی وقتی از زندان بیرون امد و فضای روزنامه نگاری را دید کاملا برایش ناخوشایند بود. مسعود باستانی از زندان آمد بیرون از فضای روزنامه نگاری متعجب شده بود. بچه های جدید هستند. یکسری کارها و مسائل عوض شده. من کمتر دیدم آدم هایی که به خاطر فشارها و آن برخوردهای خشونت امیز برگشته باشند روزنامه و توانسته باشند اصلا برگردند. به صورت محدود است اما من کمتر دیده ام. آن ناامنی ۸۸ نیست اما همچنان ناامن است. بهمن ۹۱ که ریختند توی تحریریه ها یاد همه ما است. هنوز حکم های همان بچه ها اجرا می شود. بچه های دیگر همچنان حکم می گیرند. همین ۵ نفری که الان گرفته اند مگر چه کار کرده اند؟ یک لباسی را دوخته اند دارند قواره آن لباس برای اینکه پروژه شان را بسازند بچه های ما را می گیرند. بچه هایی را هم گرفته اند که به هیچ عنوان نمی توان اصلا به پروژه نفوذی که ساخته اند بست اینها را. ما همچنان ناامنی داریم فقط شکل اش عوض شده. نمی ریزند تحریریه؟ می روند خانه های بچه ها و می گیرند. خانواده های این بچه ها الان خیلی تحت فشارند. خسته شدند. من خودم خسته شدم دیگر. من خسته شدم هر روز دیدم دوست و همکارم می رود زندان. از اینکه یک نفر می آید توی تحریریه و ظاهرش ته ریشی دارد یا لباس اداری طوری تن اش است بچه ها می ترسند که این برای چی آمده؟ همه خسته شدند، نمی شدند عجیب بود.
از خستگی می گویی اما همزمان می بینیم که بچه های روزنامه نگار در تحریریه ها ایستاده اند و کار می کنند. چه باعث می شود با همه این فشارها و مسائل بتوانند به حرفه روزنامه نگاری ادامه دهند؟
آن چیزی که همواره است و ما حتی به نهادهای امنیتی هم در جواب می گوییم این است که بچه هایی که دارند کار می کنند به معنای واقعی کلمه اصلاح طلب هستند و امید به بهبود شرایط موجود دارند. تلاش می کنند. کیف انگلیسی را دیده ای؟ وقتی در انتخابات تقلب می شود یک نفر می رود مشت می کوبد به دیوارها که بیدار شوید مردم، تقلب شده. ما همان آدم هاهستیم که می رویم مشت می کوبیم به دیوارهای مردم که بلند شوید ببینید چه اتفاقی در کشور افتاده و می افتد. حالا اگر هم نتوانیم بیدار کنیم اما مشت را می کوبیم. همین امید است که باعث می شود بچه ها بتوانند بایستند و کار کنند. چون همانطور که میدانی روزنامه نگاری در ایران درآمد درست و امنیت ندارد.
گفتی به معنی واقعی کلمه اصلاح طلب هستند. اتهامی که به روزنامه نگاران داخل کشور از سوی برخی زده می شود همین اصلاح طلب بودن است و…
منظورم از این اصلاح طلبی که گفتم به معنی دوگانه اصلاح طلبی و اصولگرایی نبود. امید به اصلاح داشتن است، امید به تاثیرگذاری با انجام حرفه شان. امید به اصلاح امید کشور و حداقل آگاه سازی نسبت به مسائل کشور. این امید است بچه ها را نگه داشته. متاسفانه بچه های ما حتی آنها که هیچ گونه فعالیت سیاسی ندارند و صرفا کار حرفه ای روزنامه نگاری می کنند دائم تحت فشارند و با اتهامات سیاسی محاکمه می شوند و حکم های سنگین می گیرند.
بعد از روی کار آمدن دولت آقای روحانی امیدهای زیادی ایجاد شده بود که کمی فضای رسانه ای هم بهتر شود اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد، آخرین نمونه پروژه نفوذ است و بچه هایی که قربانی این پروژه شده اند و زندان هستند …
نه ما هیچ امیدی نداشتیم که بهتر شود. ما به تجربه دیده بودیم رفتارهایی را که در زمان دولت آقای خاتمی با روزنامه نگاران و رسانه ها شد. در دولت روحانی جناح مقابل کاملا آگاه بود چه می کند. بعد هم ما مطمئن بودیم اگر دولت بتواند به وعده هایی که در عرصه بین المللی به مردم داده عمل کند حتما هزینه اش را ما در داخل کشور خواهیم پرداخت. یعنی همه منتظر این بودیم که اگر دولت روحانی موفق شود مساله هسته ای را به جایی برساند حکم های سنگینی صادر خواهد شد اما اتهامی که به این بچه ها وارد شد خیلی بی انصافانه است. مثل همان موقعی که هربار آقای خاتمی به سفر خارج از کشور می رفت یک آشوبی در کشور ایجاد می شد الان هم می دانستیم آشوب می کنند منتهی اتهام نفوذ به این بچه ها خیلی غیرمنصفانه است و خیلی هم سنگین است. به بچه هایی هم وارد کرده اند که اصلا به آنها نمی چسبد هیچ جور. اگر هم بچه ها به دلیل بازجویی های طولانی و انفرادی و فشارهای گوناگون اعتراف کنند و قبول کنند همه می دانیم که دروغ است این لباس قواره بچه های ما نیست.
[بخش دوم این مصاحبه فردا منتشر خواهد شد]