صفحهی بیستم از کتاب جنگهای جهانی، نوشتهی کامران فانی:
«… در نخستین نبرد، ارتش آلمان، که بسیار اندک بود، شکست خورد و عقب نشست. برلَن، پایتخت آلمان، که بیش از ۳۰۰ کیلومتر با جبههٔ جنگ فاصله نداشت در خطر سقوط قرار گرفت. فرماندهی عالی ارتش آلمان، ژنرال هیـنْدنْبورگ و ژنرال لودنْدورف را، که از بزرگترین سرداران جنگ بودند، به سمت فرماندهی جبههٔ شرق منصوب کرد و به تقویت این جبهه پرداخت. آلمانها در مدتی اندک بیش از یکمیلیون و پانصدهزار سرباز به جبههٔ شرق گسیل داشند و نبرد تانِنْبرگ، که از بزرگترین نبردهای جنگ جهانی اول است، آغاز شد. آلمانها نخست به ارتش جنوبی روسیه حمله بردند و آن را زیر آتش شدید توپخانه گرفتند. ارتش جبههٔ جنوبی با یک حملهٔ گازانبری به محاصره افتاد و هر دو ارتش از هم پاشید. سربازان روسی عقب نشستند و به کندن سنگر پرداختند و همانند جبههٔ غرب، جنگ سنگرها آغاز شد. در نخستین سال جنگ، ارتش روسیه بیش از یکمیلیون کشته و یکمیلیون اسیر بهجای نهاد. روسیه فاقد صنایع عظیم بود و بهناچار از انگلیس و فرانسه اسلحه و مهمات میخرید و در عوض به آنها گوشت و گندم میفروخت. ولی راه دریایی روسیه به غرب بسته بود. تنگهٔ داردانل به ترکیهٔ عثمانی تعلق داشت و امپراتوری عثمانی دوشادوش آلمان با متفقین و بهویژه روسیه وارد جنگ شده بود. چرچیل، که در آن زمان فرمانده نیروی دریایی انگلیس بود، نقشهٔ تصرف تنگهٔ داردانل را کشید، و در فوریهٔ ۱۹۱۵ ارتش مشترک فرانسه و انگلیس با ۱۶ فروند کشتی جنگی به شبهجزیرهٔ گالیپولی، نزدیک تنگهٔ داردانل، حمله بردند. ارتش ترکیه، که قبلا بهوسیلهی جاسوسانش در مصر از این حمله آگاه شده بود، آمادهی مقابله شد. ناوگان دشمن را زیر آتش شدید توپخانه گرفت و سربازان انگلیسی و فرانسوی را، که در خشکی پیاده شده بودند، محاصره کرد. جنگ تنبهتن شدیدی درگرفت و متفقین شکست خوردند…»
جهان در دالان دو جنگ
دربارهی جنگهای جهانی، مورخان عصر جدید بسیار نوشتهاند و پژوهشگران بیشماری وقایع مربوط به این دو اتفاق هولناک بشری را مورد بررسی قرار دادهاند. در این میان، یکی از کتابهای مجمل و خواندنی، کتاب کامران فانی با عنوان «جنگهای جهانی اول و دوم» است که از جانب نشر قطره پس از سالها تجدید چاپ شده است. فانی در این کتاب مصور، وقایع مربوط به جنگ اول و دوم را با زبانی ساده و گیرا با ذکر مستندات تاریخی روایت میکند و خواننده را مرحله به مرحله در جریان جزئیات و بسترهای این دو رویداد مهم جهانی قرار میدهد و از زیادهگوییهای معهود مورخان دوری میکند. نتیجهای ضمنی که از این کتاب برمیآید، تاکید بر ناتوانی انسان در ساختن جهانی بدون جنگ و تشویش است. بخشهایی از تاریخ فانی را با بدون پیوستگی زمانی و فقط صرف آشنایی با روش تاریخنگاری او اینجا میآوریم. همین خود هستیشناسی حسرت و دریغ است؛
فاشیسم شکل میگیرد
سرانجام حزب نازی در سال ۱۹۳۳ در انتخابات پیروز شد و هیتلر به مقام صدراعظمی آلمان رسید. رایش سوم ایجاد شد و نظام فاشیستی بر آلمان حکمفرما شد. فاشیسم (Fascism) از واژهٔ فاشس لاتینی گرفته شده است. در روم باستان فاشستبری بود که به گرد آن میلههایی در امتداد دستهٔ تبر میبستند و پیشاپیش حاکمان بهعنوان نشانهٔ قدرت حمل میکردند. این نشانه را نخستینبار حزب فاشیست ایتالیا، که در سال ۱۹۱۹ بهرهبری موسولینی تشکیل یافته بود، بهعنوان مظهر حزب بهکار برد. فاشیسم معتقد به رژیم دیکتاتوری ضدپارلمانی و دشمن آزادی است. نه به امکان صلح پایدار اعتقاد دارد و نه به سودمندی آن. با اندیشه مساوات مخالف است و از برتری نژادی دفاع میکند. حزب نازی آلمان صورت افراطی فاشیسم ایتالیا بود که به برتری نژاد آلمانی، اعمال زور و قدرت و سلب آزادی و تسلیحات عظیم جنگی معتقد بود و این همه را از راه یک دیکتاتوری یکپارچه و خشن بهانجام رساند. با روی کار آمدن هیتلر، البته آلمان به یک معنی متحد و قدرتمند شد. صنایع عظیم، بهویژه صنایع نظامی، بهسرعت رونق یافت و بیکاری از میان رفت. ولی اینهمه نخست به بهای آزادی آلمان و آنگاه آزادی همهی جهان تمام شد. البته کشورهای جاهطلب غربی نیز در این میانه بیتقصیر نبودند. آلمان در جنگ شکست خورد و فرانسهی پیروزمند نواحی صنعتی آلزاس و لورن را اشغال کرد و انگلیس مستعمرههای آلمان را در اختیار خود گرفت، و سرانجام امریکا و انگلیس و فرانسه غرامت هنگفت جنگی بر آلمان بستند و همهی اینها البته آلمان را به خفقان دچار کرد.
در مدت شش سال، یعنی از بهقدرت رسیدن هیتلر تا آغاز جنگ جهانی دوم، هر سه دولت یادشده با بیاعتنایی شاهد تجاوزهای آلمان بودند، زیرا این تجاوزها کاری به قلمرو آنها نداشت. فرانسه، که خود دچار تشتت و نابسامانی داخلی بود، حتی به دیکتاتوری هیتلر با دیدهی احترام مینگریست و انگلیس نیز، تا وقتی که خطری متوجه مستعمرههایش نمیشد، حاضر به هرگونه همکاری با آلمان فاشیست بود. امریکا هم صرفا به سوداگری معمول خود مشغول بود و از مسائل سیاسی اروپا دوری میکرد و سرانجام هر سه دولت غربی از اینکه میدیدند که آلمان نیرومندتر میشود و در برابر اتحاد شوروی میایستد، خوشحال بودند. برای این کشورها، هیچگونه نگرانی نبود که اتریش و چکسلواکی به زیر چکمههای سربازان هیتلری بیفتد، ایتالیا به حبشه و آلبانی حمله برد، و چین دستخوش چپاول و غارت دولت فاشیستی ژاپن قرار گیرد. در این چپاول جهانی، آلمان هم حق خود را میخواست، آن دولتها نیز حاضر به معامله بودند. سبب واقعی جنگ جهانی دوم نیز، همانند جنگ جهانی اول، آزمندی برخی دولتها بود. در واقع رقابت میان دولتهای قدرتمندی که از وضع موجود راضی بودند (انگلیس و امریکا و فرانسه) و دولتهای قدرتمندی که میخواستند وضع موجود را به نفع خود تغییر دهند (آلمان و ایتالیا و ژاپن) سرانجام به جنگ کشید.
در تابستان ۱۹۳۹ آلمان مدعی قسمتی از خاک لهستان شد. ولی اینبار، برخلاف بارهای پیش، دولتهای فرانسه و انگلیس تن به قبول این خواست ندادند. هیتلر نیز، در سحرگاه اول سپتامبر ۱۹۳۹، به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد.
برف و سرما، سلاح مرگبار
شهر کیف در ۱۹ سپتامبر سقوط کرد و ۰۰۰، ۶۶۵ سرباز روسی اسیر شدند. شهر لنینگراد به محاصرهٔ ارتش شمال درآمد و ارتش مرکزی به نزدیک مسکو رسید. پیروزی نزدیک مینمود. ارتش روسیه، هرچند با تلفات زیاد عقبنشینی کرده بود، در انتظار سرمای سخت زمستان روسیه بود تا ضربهٔ خود را فرود آورد. نخستین حملهٔ ارتش شوروی، بهفرماندهی ژنرال ژوکف، در جبههٔ مسکو وارد آمد. ژوکف ۱۰۰ لشکر تازهنفس و جنگنده، که در برف و سرمای شدید تعلیم دیده بودند، وارد میدان کرد. ضربهٔ این نیروی سهمگین چنان ناگهانی و خردکننده بود که ارتش آلمان هرگز نتوانست نیروهای ازدسترفتهٔ خود را بازیابد. در سراسر آن زمستان سخت سربازان آلمانی، که میخواستند جشن سال نو را در مسکو بگذرانند، قدمبهقدم عقب رانده شدند. برف و سرما و ضربههای غافلگیرکنندهٔ ارتش روسیه عرصه را بر ارتش آلمان تنگ کرد.
افسانهٔ شکستناپذیری آلمان اکنون از میان رفته بود. مجموع تلفات ارتش آلمان به ۹۳۶، ۰۰۵، ۱ نفر رسید (۰۰۰، ۲۰۰ کشته و ۰۰۰، ۷۵۰ زخمی و بیش از ۰۰۰، ۵۰ ناپدید). تلفات ارتش روسیه البته بهمراتب بیشتر بود. میلیونها نفر از روستاییان روسی بهدست دژخیمان ارتش هیتلری از میان رفتند و میلیونها نفر اسیر شدند. هدف هیتلر نابودی سراسر روسیه بود.
با فرا رسیدن بهار و آب شدن یخها، هیتلر و ستاد کل ارتش آلمان خود را آمادهٔ حملهٔ تازهای کردند. در این وقت، امید اینکه روسیه در چند هفته، همچون فرانسه، فتح شود، از میان رفته بود. نبردی طولانی در انتظار هر دو کشور بود.
در بهار ۱۹۴۲، هیتلر و ستاد کل ارتش آلمان سرگرم تهیهٔ نقشهٔ حملهٔ تابستان شدند. این نقشه، بهعکس نقشهٔ سال پیش، چندان جاهطلبانه نبود. هیتلر دریافته بود که نمیتواند ارتش سرخ را در همهجا نابود کند. در حملهٔ تابستان ۱۹۴۲، میخواست قوای خود را متمرکز کند و ضربه را یکجا وارد آورد. این ضربه اینک متوجه چاههای نفت قفقاز و شهر استالینگراد بود. هیتلر میدانست که اگر به چاههای نفت روسیه دست یابد، عملا ارتش شوروی را از میان برده است، چرا که نفت مهمترین منبع سوخت بود و بدون این سوخت تانکها و هواپیماها و لشکرهای موتوریزه عملا از کار میافتادند. حملهٔ تابستان ارتش سهمگین آلمان آغاز شد. شبهجزیرهٔ کریمه، در شمال دریای سیاه، به تصرف قوای آلمانی درآمد. در ۲۳ اوت ۱۹۴۲، ارتش آلمان درست در شمال استالینگراد به رود ولگا رسید و پرچم صلیب شکستهی آلمان بر فراز بلندترین قلهی کوههای قفقاز بهاهتزاز درآمد. بهنظر میرسید که سرانجام آلمان به پیروزی رسیده است. دروازهی قفقاز اینک به روی سپاهیان آلمان باز بود. در آن زمان، حتی از پیشرَوی ارتش آلمان از راه ایران به سوی خلیج فارس و دست یافتن به نفت جنوب ایران سخن میرفت…
پایان جنگ: پنجاه میلیون قربانی
بهار سال ۱۹۴۴ فرا رسید. در این زمان سراسر دنیا بر ضد ارتش آلمان و ژاپن وارد جنگ شده بود. زرادخانهٔ عظیم امریکا به کار افتاده بود و میلیونها سرباز تازهنفس عازم میدان جنگ بودند. ارتش روسیهٔ شوروی حملههای تازهٔ خود را با فرا رسیدن بهار و آب شدن یخها آغاز کرده و در جبههای بهطول ۰۰۰، ۵ کیلومتر کاریترین ضربهها را بر ارتش آلمان، که در حال عقبنشینی بود، وارد آورد. نیروهای مشترک انگلیس و امریکا نیز سرانجام آمادهٔ بزرگترین حملهٔ تاریخ به خاک اروپا شدند.
جبههٔ دوم بر ضد ارتش آلمان از دو سال پیش مورد گفتوگوی متفقین بود. ارتش روسیه تا بهار ۱۹۴۴ بهتنهایی در برابر سربازان آلمانی میجنگید و در جبههٔ غرب خبری نبود. تنها در ایتالیا بود که ارتش انگلیس و امریکا بر ضد نیروهای آلمانی میجنگیدند و بهپیش میرفتند. پیاده کردن نیرو در فرانسه و باز کردن جبههٔ دوم سرانجام پس از تهیهٔ مقدمات بسیار در صبح روز ششم ژوئن ۱۹۴۴ آغاز شد. ارتش آلمان در خاک فرانسه غافلگیر شد. نقطهای که برای پیاده کردن سربازان انتخاب شده بود ساحل نورماندی، در شمال فرانسه و کنار دریای مانش، بود که روبهروی کرانههای انگلیس قرار داشت. آلمانیها در کنار ساحل پناهگاههای بتونی مستحکمی ساخته بودند. نخست هزاران هواپیما این استحکامها را مورد حمله قرار دادند و هزاران تُن مواد منفجره بر آنها فروریختند و آنگاه کشتیهای بزرگ و کوچک به ساحل دشمن نزدیک شدند و تا شامگاه بیش از ۰۰۰، ۱۳۰ سرباز وارد خاک فرانسه شدند. فرمانده کل متفقین، ژنرال آیزنهاور، و طراح این حمله ژنرال مونتگمری بود.
ارتش آلمان در سراسر خط ساحلی شمال فرانسه ۶۰ لشکر در اختیار داشت که ژنرال رومل فرماندهی آن را بهعهده داشت. خطهای دفاعی آلمان عبارت از استحکامهای بتونی و مینهای بسیار در کنار ساحل و زیر آب دریا بود. توپهای ثابت میانهٔ دریا را هدف قرار میداد و توپخانهٔ متحرک از ساحلها دفاع میکرد. سربازان آلمانی پشت این خط دفاعی مستحکم آمادهٔ روبهرو شدن با حملهٔ دشمن بودند. ولی شدت حمله و غافلگیری، ضربتی سخت بر ارتش آلمان وارد آورد. بمباران شدید هوایی شبکهٔ آژیر خطر و خطهای ارتباطی را کاملاً فلج کرد. رومل، فرمانده ارتش شمال فرانسه، نیز در روز ۵ ژوئن (یعنی یک روز پیش از آغاز حمله) که به دیدار هیتلر به آلمان رفته بود، خبر حمله را شنید.
نخستین هدف متفقین، در ابتدای پیاده شدن در خاک فرانسه، تحکیم موقع دفاعی ساحلی بود. نخست میبایست مینها پاک شوند و جای پای محکمی در ساحل بهدست آید تا بقیهٔ سربازان بهراحتی در ساحل پیاده شوند. نبردی سخت تا روز ۲۶ ژوئن ادامه داشت. در این روز مقاومت ارتش ساحلی آلمان بهپایان رسید و شهر کان به تصرف درآمد. شمارهٔ تلفات آلمان به بیش از ۰۰۰، ۱۶۰ نفر رسید. در روز ۱۷ ژوئیه ژنرال رومل در اتومبیل خود مورد حملهٔ هواپیماهای شکاری انگلیس قرار گرفت و بهشدت زخم برداشت.
در این وقت، بیش از ۰۰۰، ۰۰۰، ۱ سرباز انگلیسی و امریکایی در خاک فرانسه پیاده شده بودند و بهسرعت بهسوی پاریس، پایتخت فرانسه، پیش میرفتند. ژنرال دوگل فرماندهی ارتش نجاتبخش فرانسه را بر عهده داشت. در روز ۲۵ اوت نخستین سربازان متفقین به حومهٔ پایتخت رسیدند. نهضت مقاومت فرانسه، که سالها شجاعانه در خاک فرانسه بر ضد نیروهای اشغالگر آلمانی میجنگید، به نیروهای متفقین پیوست و پادگان آلمانی تسلیم شد. در روز ۲۶ اوت ژنرال دوگل در میان شادی و هلهلهٔ مردم پاریس وارد پایتخت شد. ارتش هفتم آلمان با دادن ۰۰۰، ۴۲۰ نفر تلفات بهکلی نابود شده بود.
حملهٔ تابستانی ارتش روسیه نیز در این وقت با سرعتی برقآسا آغاز شده بود. پیشرفت نیروهای روسیه با یک حملهٔ فرعی از فنلاند آغاز شد و آنگاه متوجه مرز لهستان گردید و در کمتر از یک ماه بیش از ۴۰۰ کیلومتر در جبههٔ دشمن رخنه کرد. تلفات ارتش آلمان وحشتناک بود: ۲۵ لشکر یکسره از میان رفت و ۲۵ لشکر دیگر به محاصرهٔ ارتش سرخ درآمد. در جبههٔ جنوبی نیز ارتش روسیه بهسوی رومانی پیش رفت و ۱۶ لشکر آلمانی را از میان برد. اکنون راه سربازان روسیه به سوی وین و برلین هموار شده بود. شکست هیتلر و نابودی رایش سوم نزدیک بود.
هیتلر میخواست در مدت چهار روز سهمگینترین حمله را در جبههٔ غرب آغاز کند. در این هنگام، ارتش انگلیس و امریکا پس از تصرف بلژیک و لوکزامبورگ به مرز آلمان رسیده بودند. هیتلر تصمیم داشت که در جنگل آرْدن، همانند چهار سال پیش که ارتش فرانسه و انگلیس را درهم شکست، ارتش امریکا و انگلیس را درهم بکوبد. ارتش آلمان از نظر تجهیزات ضعیف بود. ولی سرانجام با کوشش بسیار ۵۰۰، ۲ تانک و ۲۷ لشکر، از جمله ۸ لشکر زرهی و ۰۰۰، ۲ هواپیما آمادهٔ حمله شدند. نخست قرار شد که یک تیپ مخصوص از دوهزار سرباز آلمانی، آشنا به زبان انگلیسی، لباس سربازان امریکایی بپوشند و پنهانی به پشت جبههٔ امریکاییان بروند و پس از قطع سیمهای مخابرات، کشتن امربران و گمراه کردن رانندگان وسیلههای نقلیه و ایجاد اختلال زمینه را برای حملهٔ اصلی آماده کنند.
شب ۱۶ دسامبر تاریک و یخبندان بود و مه غلیظی بر تپههای پر برف و درختان انبوه جنگل آردن نشسته بود. حمله در نیمهٔ شب آغاز شد و دشمن را غافلگیر کرد. ارتش آلمان در چند جای جبههٔ دشمن رخنه کرد. تیپ مخصوص، که لباس سربازان امریکایی را پوشیده بودند، تانکها و کامیونهای دشمن را گرفتند و بهپیش راندند. سربازان امریکایی، پس از چند روز غافلگیری، بهخود آمدند و بهشدت پایداری کردند.
منطقهٔ باستونی، در جنوب بلژیک، کلید دفاع آردن بود. اگر از این منطقه دفاع میشد، نهتنها راههای عمدهٔ نفوذ ارتش آلمان بسته میشد، بلکه قسمت عمدهٔ ارتش آلمان نیز، که جبهه را دور زده بود، از بقیهٔ ارتش جدا میشد و به محاصره میافتاد. در ۱۸ دسامبر پیشاهنگان ارتش آلمان به نزدیک شهر باستونی رسیدند. از این شهر تنها یک سپاه امریکایی دفاع میکرد. ولی شب پیش لشکر صدویکم هوابرد امریکا، که موقعیت را دریافته بود، بهسرعت خود را به باستونی رساند و پس از بیستوچهار ساعت پیشروی مداوم کمی پیش از رسیدن سربازان آلمانی به آنجا رسید. این پیشروی بهراستی یک مسابقهٔ دو بود که آلمانیها در آن بازنده شدند. بههرحال، نیروهای آلمان شهر را در محاصره گرفتند. فرمانده سپاه آلمان برای فرمانده لشکر صدویک هوابرد یادداشتی فرستاد و تقاضایی تسلیم کرد که با آن موافقت نشد.
نیروهای امریکایی در باستونی آنقدر مقاومت کردند تا نیروهای کمکی رسید. جنگ شبانهروز ادامه داشت و سرانجام ارتش متفقین، که از نظر شماره و تجهیزات بسیار برتر از ارتش آلمان بود، پیروز شد. ذخیرههای ارتش آلمان بهسرعت تمام میشد و جبران آن دیگر امکان نداشت. آلمانیها در مدت این نبرد ۰۰۰، ۱۲۰ کشته و زخمی و ۶۰۰ تانک و ۱۶۰۰ هواپیما از دست دادند. تلفات امریکاییان نیز تا حدی شدید بود و به بیش از ۰۰۰، ۷ نفر رسید. این آخرین حملهٔ بزرگ هیتلر بود. از این پس ارتش آلمان در حال درهم شکسته شدن بود.
پایان کار رایش سوم در بهار ۱۹۴۵ فرا رسید. اندکی پیش، ارتش روسیه بزرگترین حملهٔ خود را در مدت جنگ دوم آغاز کرده بود. سربازان روسی، به فرماندهی ژنرال ژوکف، ورشو، پایتخت لهستان را متصرف شدند و پروس شرقی به محاصره افتاد. استالین در جبههٔ لهستان و پروس بیش از ۱۸۰ لشکر وارد میدان کرده بود. دیگر هیچ قدرتی تاب مقاومت در برابر آنها را نداشت. ارتش روسیه به فاصلهٔ ۱۵۰ کیلومتری شهر برلَن، پایتخت آلمان، رسیده بود. در این وقت، معدنهای زغالسنگ سیلزی به دست ارتش سرخ افتاده بود و خطهای راهآهن بهوسیلهٔ بمبافکنهای امریکایی و انگلیسی ویران شده بود و چاههای نفت رومانی بهدست سربازان روسی افتاده بود. ارتش آلمان دیگر سوخت نداشت. بسیاری از لشکرهای زرهی بهسبب نداشتن سوخت برای تانکها خود عملاً بیحرکت مانده بودند. در پایان زمستان، ۸۵ لشکر امریکایی از رود راین گذشتند و غرب آلمان سقوط کرد. بیش از ۰۰۰، ۳۵۰ سرباز آلمانی اسیر شدند. هیتلر در کمتر از سه هفته بیش از یکسوم نیروهای خود را در غرب از دست داد. در این وقت سربازان امریکایی تا برلَن بیش از ۱۰۰ کیلومتر فاصله نداشتند. ارتش روسیه نیز به ۵۰ کیلومتری پایتخت آلمان رسیده بود. طلایهداران ارتش امریکا و روسیهٔ شوروی در ۱۰۰ کیلومتری جنوب آلمان به یکدیگر رسیدند. شمال و جنوب آلمان در این وقت از یکدیگر جدا شده بود و برلَن به محاصرهٔ کامل درآمده بود.
در روز ۲۰ آوریل ۱۹۴۵، هیتلر پنجاهوششمین سالروز زندگی خود را در برلَن، در کاخ صدراعظمی خود، جشن گرفت. سربازان ارتش روسیهٔ شوروی به کنار برلَن رسیده بودند و غرش خمپارهها و توپهای آنها بهگوش میرسید. دیگر هیچ امیدی نبود. هیتلر و همدم همیشگیاش، دکتر گوبلز، وزیر تبلیغات در واپسین روزهای زندگیشان به معجزه اعتقاد یافتند. هیتلر در ذهن تبدار خود ارتشهای جدید و تازهنفس آلمانی را میدید که از گرد راه رسیدهاند و آمادهٔ نجات رایش سوم هستند. در آن شب سالگرد تولد هیتلر تمام سران حزب نازی شرکت داشتند. ولی صبح زود بیشتر آنها از شهر فرار کردند. سربازان روسی به داخل شهر رخنه کرده بودند و بهسوی مقر فرماندهی هیتلر بهپیش میتاختند. در روز ۲۸ آوریل سربازان روسی به پشت کاخ فرماندهی هیتلر رسیده بودند. هیتلر وصیتنامهٔ خود را نوشت و هماندم با معشوق خود، پس از ۱۲ سال آشنایی، ازدواج کرد. مراسم ازدواج بهسادگی برگزار شد. صدای گلولهی توپ و خمپاره و مسلسل بهگوش میرسید. هیتلر دریاسالار دونیتس را به جانشینی خود انتخاب کرد و آنگاه خود و همسرش دست به خودکشی زدند. جسد آندو را به باغ بردند و با بنزین آتش زدند. سربازان روسی در این وقت شهر برلَن را در تصرف خود داشتند. مقر فرماندهی هیتلر نیز اندکی بعد به تصرف آنان درآمد.
مقاومت آلمان بهپایان رسیده بود