وقتی شروع یه نوشتن می کنم آلرژی فرناز به شغل روزنامه نگاری دوباره عود می کند و تا آخر شب ادامه دارد. بر اساس استانداردهای بین المللی روزنامه نگاری از مشاغل سخت و پر استرس به حساب می آید و شاغلان این حرفه همواره امتیازات ویژه دریافت می کنند تا تنشی را که به آن دچار می شوند جبران شود. اما وقتی یک کودک ۹ ساله در کنار یک مادر روزنامه نگار حضور داشته باشد که در میانه نوشتن پیرامون مثلا توازن قوا بین دستگاههای اطلاعاتی ایران و عربستان و القاعده در بحران سوریه بهانه می گیرد یا مثلا وقتی می خواهید در مورد کاهش پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس و تاثیر آن بر مسائل ایران بنویسید یکباره در باره خوب یا بد بودن امریکا سئوال می کند یا وقتی آمار و ارقام یادداشت پیرامون فعالیت های هسته ی ایران را تنظیم می کنید چندین بار تمرکز را به هم می ریزد آنگاه سختی کار روزنامه نگاری بیشتر خود را نشان می دهد.
چند شب پیش که پیرامون آمار کاهش واردات نفت آمریکا از منطقه خاورمیانه می نوشتم اولین سئوال و اعتراض فرناز شروع شد: مامان چرا تو روزنامه نگار شدی؟ پاسخ من این است که چون دانشکده حقوق درس خوانده ام چنین شغلی دارم. وقتی که من غرق نوشتن هستم و ارتباط داده های نوشته ام را تنظیم می کنم سئوال بعدی شروع می شود : مامان اینایی که تو روزآنلاین هستند کی هستند. می گویم که بیشتر آنها دوستان و همکاران قدیم من هستند.
برای اینکه تمرکز بیشتری داشته باشم به اتاق خواب می روم و روانداز فرناز را جابه جا و طوری رفتار می کنم که یعنی تو باید بخوابی و اتاق را آرام ترک می کنم. اما هنوز تمرکز دوباره را به دست نیاورده ام که سئوال جدیدی من را شوکه می کند: مامان چرا فکر می کنی خیلی حالیته و یک چیزایی می نویسی که همش زنگ می زنند و از تو سئوال می کنند. جواب من این است که من یک چیزهایی رو مطالعه می کنم و در موردش می نویسم. ساعت ۱۰ شب است و تجربه نشان داده هر وقت اصرار کنم فرناز سکوت کند اوضاع بدتر می شود.
ساعت ده و نیم است و دارم آمار و ارقام مقاله را با ویکیپدیا چک می کنم تا اشتباهی نشده باشد که فرناز دوباره صدا می کند: مامان مقاله رو ول کن بیا پشت من رو بمال تا بچه ات خوابش ببره و ادامه می دهد: من مهم ترم یا این چیزایی که می نویسی. برای اینکه آرام شود ساعت ۱۰.۳۰ شب ده دقیقه ای کناراو دراز می کشم و پشتش را آرام می مالم و بعد به امید اینکه خواب باشد به آرامی از اتاق بیرون می آیم. آخرین تکه های اطلاعات را به مقاله اضافه می کنم. بعد از یک ربع سکوت و درمیان صدای دگمه های لپ تاپ با صدایی آرام از اتاق خواب می پرسد: مامان این آمریکا به تو چه ربطی داره هی در باره آمریکا مقاله می نویسی، دوباره می برنت اوین ها اونوقت من تنها می شم. اگر پاسخی به گوشش نرسد این آخر شبی یک دردسری درست می شود که باید نوشتن مقاله را کنار گذاشت. به آرامی می گویم که تو بخواب نگران نباش دیگر دست اوین به من نمی رسد. بلافاصله جواب می دهد : مامان من کاراته بلدم این دفعه اگر خواستن تو را بگیرند من یک مشت تو دل آنهایی که مال اوین هستند می زنم تا تو رو با خودشون نبرند. من سکوت می کنم تا بخوابد. فرناز واقعا دارد مقاومت می کند تا نخوابد و این داستان همه شب هایی است که من مقاله می نویسم. آخرین جمله او این است که : مامان اگر یک چیزی بگم منو دعوا نمی کنی. چون نگران هستم بد خواب شود می گویم ولی اگر بعد بخوابی خوبه. کمی مکث می کند و جمله آخر را به سوئدی آرام آرام به زیان می آورد: مامان عجب شغل مزخرفی داری، کاش یک کار دیگری می کردی و مامان من خورنالیست نبود تا شب هایی که مقاله می نویسی من تنها نباشم. این را می گوید و چون از خط قرمز رد شده سکوت می کند و به خواب می رود. آلرژی فرناز به اینکه من هفته ای یک مقاله می نویسم آخرین بار حوالی ساعت ۱۱ چند شب پیش به پایان رسید و دقیقا به همین دلیل است که هیچیک از نوشته های من زودتر از ساعت ۱۲ شب برای روزآنلاین ارسال نمی شود.
از حدود ۲۰ سال پیش که کار مطبوعات را با روزنامه اطلاعات آغاز کردم به جز کیهان و روزنامه های سلام و صبح امروز تقریبا در همه روزنامه های پیشتاز اصلاحات حضور داشتم. از روزنامه شرق به بعد پس از جنبش سبز و حوادث سال ۸۸، بر اساس توافق نانوشته ای بین روزنامه نگاران و سردبیران هر یادداشتی با دقت از زیر نگاه دو سه نفر از جمله صاحب امتیاز رد می شد و هر کدام بنا بر تحلیلی که از شرایط داشتند تکه هایی از نوشته را حذف می کردند. با جرح و تعدیلی که صورت می گرفت بارها شده بود که مثلا در مورد تولد حسن می نوشتیم اما پس از همه حذف ها قتل حسین از آب در می آمد. آقای محمد عطریان فر به آرامی خط کمرنگی دور کلمات یا عبارات می کشید و می گفت مثلا “آقا” روی این نکته حساسیت دارد و مثلا وزارت اطلاعات روی آن نکته. خودتان آن را تعدیل کنید تا صفحه بندی شود همه زودتر برویم.مهدی رحمانیان ساعت ده شب با حجب و حیایی که آدم را شرمنده مضاعف می کرد سرمقاله را می خواند و به قول خودش قابل چاپ می کرد. بعد اضافه می کرد خانم روستایی گیر نده، وگرنه فردا صبح قبل از آبدارچی از ارشاد آدم می فرستند در روزنامه رو می بندندها. الیاس حضرتی در روزنامه اعتماد با همه ارتباطاتی که با همه نهادهای حکومتی داشت با نگرانی از توقیف روزنامه چنان با دقت نوشته ها را می خواند که بعضا با کم و زیاد کردن چند تا کلمه همه محتوا را جهت دیگری می داد و این کار حضرتی برای خودش شاهکاری دیدنی بود. مجامع بین المللی مطبوعاتی اگر روزی تجربیات سانسور و تکنیک های متنوع آن را در ایران ثبت کنند دستاوردی ماندنی را برای جهانیان ثبت خواهند کرد که بعید است به جز کشورهای اروپای شرقی کموئیستی در جای دیگری سابقه داشته باشد.
پس از سالها تجربه کار کردن در مطبوعات اصلاح طلب و آن هم در حساس ترین شرائط سیاسی، حس آزادانه نوشتن را در روزآنلاین تجربه کردم. هیچیک از پنجاه مقاله ای که برای روزآنلاین نوشتم با اعمال نظر یا جرح و تعدیلی همراه نشد و حتی در موارد اندکی که احتمال می دادم آن را منتشر نکنند هیچکس پیرامون نوشته توضیحی از من نخواست.
از میان اخبار رسانه ها و جوانانی که تحولات را پی می گیرند می توان شنید که روزآنلاین یکی از دو سایت اولی است که هر ایرانی جویای اخبار و اطلاعات آزاد هر روز صبح را با آن آغاز می کند. تا جایی که شنیده ام پس از فعال شدن وی پی ان ها در ایران این روزآنلاین است که یکی دو کلیک اول را به خود اختصاص می دهد. ترکیب یک خبر اول در وسط و یک ستون مقاله در سمت چپ و چیده شدن دو ستون اخبار و تحلیل در وسط صفحه از بالا به پایین خود به خود ذائقه ایرانی صفحه بندی روزنامه های اصلاح طلب را تداعی می کند که بسیار آشناست و یک طنز جدی یا شوخی روزانه از ابراهیم نبوی ترکیبی را فراهم می کند که اشتیاق خبر خوانی و یافتن دو سه تحلیل خوب را زود پاسخ می دهد.
روزآنلاین تجربه استثنایی و موفق از شبکه ساختن از نویسندگان و روزنامه نگاران از وطن جلا کرده ای است که به آسانی به مخاطبان ایرانی وصل می شوند. از نگاه من تجربه کاملا موفق عرضه نگرش طیف های گسترده ای از نویسندگان و سیاسیونی است که از پنجره های متفاوتی دگرگونی ایران را تحلیل می کنند اما چیده شدن نگاه آنان در ستون سمت چپ این امکان را فراهم می کند تا بسیاری را در یک جا ببینید. بی تردید روزی فضای سرکوب و خفقان و سیاهی از سیمای ایران پاک می شود و راست گویی و مسئولیت پذیری و شفافیت قانون اداره ایران می شود. در آن روز گردانندگان روزآنلاین می توانند مدعی شوند که حقی وزین بر گردن جریان اصلاح طلبی در ایران دارند.