آزادی کلمه قبیحه است، بت است. اسلام مساوات را برابری شهروندان نمی داند واین برابری عین نابرابری است. مشروعیت هرمقامی در اسلام با تائید ولایت ممکن است. رای مردم مشورتی است و برای تعلیم است نه ملاک عمل برای مقام ولایت و حاکم اسلامی. قانون گذاری در اسلام نداریم، استنباط احکام شارع داریم که کار روحانیون و علما است پس مجلس قانون گذاری امری اباحه است.
مجموعه این جملات منتسب به دو نام،البته با فاصله زمانی قابل توجه، است. شیخ فضل الله نوری در دوره مشروطه و محمد تقی مصباح یزدی؛ (که البته نام فامیل ایشان مصباح نیست و بلکه تغییر یافته،چرا که ایشان خود را هدایت کننده می داند ) مدتی است که مصباح یزدی تندتر شده است. صورت بندی فکری وی ساده و صریح است. مانند این اصول که بارها اعلام کرده است. ۱- مقوله دولت - ملت نداریم. ۲- دارکفر و داراالسلام داریم. ۳- حکومت اسلامی داریم که در آن اهل کتاب اهل ذمه هستند و با مسلمین حقوق برابر ندارند. اهل سنت هم انحراف دارند که باید اصلاح شوند. حساب بهائیان و سکولارها و چپ ها هم معلوم است و باید مجازات شوند اگر سخنی گویند ۴- دایره نفوذ ولایت هم مرز کشوری نمی شناسد. ۵- قانون اساسی زمانی مقبول است که مقام ولایت تائید کند. ۶- مطابق قوانین شریعت در موارد زیادی نه فرد و نه ولی فرد حقی بر خود ندارند بلکه مقام ولایت است که می تواند نظر بدهد. در مواردی مشخص زن باید مطیع شوهر باشد در امور اجتماعی و تکلیف شرعی، زن باید به نظرولایت عمل کند نه شوهرش.
البته لازم است بیان شود که در دوره معاصر، با توجه به عصر مشروطه و جمهوریت، فقه سیاسی شیعه، مبانی نظری قوی ندارد،مورد فقه حکومتی که جای خود دارد. دو گرایش کلی در مورد فقه حکومتی وجود دارد که در باره فقه حکومتی نظراتی مطرح کرده اند. از نائینی تا منتظری که یک گرایش است. از شیخ فضل اله نوری تا مصباح یزدی که گرایش دیگر است. فصل نامه حکومت السلامی که ارگان مجلس خبرگان است نشان می دهد که فقه حکومتی تا چه میزان از دسته بندی منطقی رنج می برد ـ اما از بحث دور نرویم ـ مصباح یزدی در این نظرات تنها نیست. در آثار رهبر انقلاب و بعضی از مراجع تقلید هم برخی از این نظرات وجود دارد، اما مصباح صریح می گوید و نظرات خود را تعدیل یا تغییر نمی دهد. اما مسئله مهم نقش و جایگاه مصباح است و همچنین تائید رهبر نظام از وی که با مطهری مقایسه اش کرده است؛تاییدی که مصباح را در جایگاه مهمی قرار می دهد. مصباح نظریه پرداز راست افراطی است که از سوی بیت رهبری هم حمایت و گاه کنترل هم می شود. او نیرویی است که در مواقع لازم به میدان می آید. او در جریان اصلاحات،طی زمانی طولانی تربیون نماز جمعه را در اختیار گرفت تا بنیان نظری راست افراطی را برای حمله تمام عیار به مجلس ششم و دولت با نقد و نفی جریان روشنفکری مسلمان تغذیه کند.
در سامانه ساختاری رهبری نظام برای کنترل مخالفان،مصباح جایگاه خود را دارد که در موقع لزوم وارد می شود کار خود می کند. وی مکمل جنتی است که در عمل با رفتار تند خود، به رهبری نظام اجازه مانور می دهند تا بتواند اصلاح طلبان را کنترل و جامعه مدنی را گاه مرعوب کند و زمانی عقب بزند.
مصباح یزدی با دو موضع گیری خود نگرانی فرهنگی و اجتماعی رهبری نظام را به شکل داغ تر و حادترنشان می دهد. در عین حال به رهبری نظام می گوید که از شرایط راضی نیست. حرکت مصباح یک فضا سازی است برای مرعوب کردن جامعه و کنترل دولت روحانی. این دو موضع گیری مجوز حرکات راست افراطی است که در روز های اخیر تشدید شده: ۱- دولت اعتدال نداریم این التقاط است. ۲- بت آزادی را باید شکست.
این دو جمله مصباح یزدی بسیار مهم اما برای جامعه مدنی ایران تلخ است. همگان می دانند وقتی جریانی التقاطی خوانده شد،کنترل آن واجب می شود. اگر مقاومت کرد باید به هر نحو آن را شکست داد؛ حتی با تهمت و افترا باید این شر بزرگتر را نابود کرد. اگر چه تهمت زدن خوب نیست اما برای مصلحت بزرگتر این اقدام لازم است، بخصوص اگر برای حفظ نظام باشد که حفظ نظام امری ضروری از همه اموردیگر است.
در نتیجه مصباح یزدی هم در نفی منشورحقوق شهروندی و هم رفتار نرم تر دولت با اهل سنت اعلام می کند که باید بت آزادی راشکست و اعتدال را التقاط می نامد.
برخی را نظر بر این است که دولت روحانی بعد از توافق هسته ای باید کنترل شود تا هم جامعه مدنی نبالد و هم دولت درکنترل جریان راست باقی بماند. حرکت راست افراطی هم در همین راستا ارزیابی می شود و سخنان مصباح یزدی هم در همین راستا صورت می گیرد که مجوز شرعی و نظری برخورد با دولت و جامعه مدنی و نیز مجوزی برای توجیه اعمال راست افراطی است. این رفتارها برای خسته و ناامید مردن مردم است تا راست مجلس بعد را در اختیار بگیرد. برای عملی شدن این خواسته در گام اول هم باید فعالان جامعه را ناامید کرد. سخنان مصباح در این راستا اقامه می شود.
لذا بی گمان نقد دیدگاه وی ضروری است. این سخنان را روشنفکران می توانند نقد کننداما دولت می تواند موضع بگیرد و در مواردی در برابر این سخنان که مصداق تحریک جریانات افراطی است هشدار قانونی دهد. مصباح در عمل بسیاری از قوانین مدنی را به چالش کشیده است.
در این میان روحانیون دیگر هم شایسته و بایسته است که این نگاه را نقد کنند. بخصوص مدرسه منتظری و شاگردانش و هم آقای صانعی می توانند این نگاه مصباح را به چالش بکشند. موضع هاشمی در نقد این نگاه در مجموع باعث می شود که رهبری نظام برای کنترل دولت فشار کمتری بیاورد.
جای تعجب ندارد ـ اگر چه جای افسوس دارد ـ که محمد علی شاه قاجار با تمسک به نظرات شرعی شیخ فضل الله نوری مجلس را به توپ بست. امروز هم با تمسک به نظرات مصباح یزدی به حقوق شهروندی حمله می شود. منتها این بار باید دید با هوشیاری آحاد ملت این حملات چه سرنوشتی پیدا می کند؟