جنگ وسوسه بزرگی است. تصور اینکه همه چیز به یکباره تمام می شود و صبح از خواب بلندی می شوی و نه از گشت ارشاد خبری هست و نه از سپاه، و در میان دود و آتش، فقیه و ولایتش به نا کجا آباد رفته اند، آنقدر شیرین است که دل و دست هر کسی را می لرزاند که چرا همین حالا و زودتر آغاز نشود.
جنگی که بنا بر یال و کوپال غرب، بازنده اش نظام است. تنها چند ماهی سختی باید کشید. شاید هم از تهران و شهرهای بزرگ به روستایی رفتیم و رادیو به دست اخبار را تعقیب کردیم و دل دلی زدیم. اصلا همین هیجان خوشایند تغییری بزرگ، در این وانفسای زندگی با اعمال شاقه،غنیمتی است.
آمریکایی ها می آیند و می دانیم که لشگر جراری نیستند، حتی حاضرند پرچم ایران را در آزادی بالا ببرند، با یک شیر و خورشید اضافه. آنها که رفته اند چه این دوسال و چه آن سی سال می توانند بازگردند. دیگر از برادران اطلاعات خبری نیست، می شود که دختران گیسو در باد رها کنند و شهر به رقص آید و در اولین دیسکوهای تهرانِ جنگ زده آمریکایی ها هم بیایند و آبجوی شمس بزنند و برقصند و برقصیم ما آزاد شدگان و این ناجیان.
می توان به بحث های فلسفی هم پرداخت که اصولا استقلال چه ضرورتی دارد، وقتی تا خرخره زیر چکمه استبدادیم و حالا که مختاریم در انتخاب چکمه، نوع آمریکایی اش را به سپاهی ترجیح می دهیم. چه وسوسه ای می کند جنگ. اما:
آب نطلبیده همیشه مراد نیست/ شاید بهانه ای است که قربانی ات کنند.
وسوسه های شیرین بیشتر وقت ها در باغِ جهنم به رویمان گشود. مگرهمین انقلاب اسلامی قرار نبود روزگاری چون عسل آورد و بنیانگذار نمی خواست ما را به بهشت بَرد؟ در این خیال شیرین که خواندی، کسی غایب بود و آن هم خود ما، من و تو. آن انقلاب که همه بودیم این شد، این جنگی که نیستیم به کجا خواهد کشید؟
نه اینکه بخواهیم روایت جنگ آرماگدون را از تورات و انجیل بخوانیم و بحار الانوار را باز کنیم و از “دجال” بگوییم که در جنگ آخر الزمان چگونه خاورمیانه را به آتش می کشد. نقل این حرفها نیست.دنیا واقعی تر از قصه های مقدس است و آنچه اتفاق می افتد گاه از آن خیال پردازی های مذهبی هولناک تر است.
ایران نه عراق است و نه لیبی. کشوری است بزرگ با کرانه های جنگلی و دل کویری اش. اسلام شیعی ایرانی، متحدانی از مردمان شیعه در لبنان و اردن و سوریه و پاکستان و عراق دارد که هنوز گرم هستند. اسلام تبلیغی جمهوری اسلامی گرچه برای من ایرانی حنایش رنگ ندارد ولی هنوز می تواند برای آنان که از نظام روی خوش دیده اند و ایران را تنها کشور شیعی می دانند، دلبری کند و به روز واقعه، باقی منطقه را به زیر چادر سیاه جنگ بکشاند.
از این گذشته جهان سنی مذهب نیز به التهاب است. خاورمیانه در یکسال گذشته با انقلاب خو گرفته و گرچه زعیمان انقلاب های عربی دم از سکولاریسم و الگوی ترکیه می زنند، ولی چهره واقعی خاورمیانه در نقاب است. اگر یک سر این جنگ، اسرائیل و منافع یهودیان اورشلیم باشد، طبل جنگ در تمامی خاورمیانه تنوره خواهد کشید. چنین حالتی می تواند چنان رکود اقتصادی بر دنیا حاکم کند که دیگر شکاف های خفته جنگ، از کره تا هند و پاکستان را فعال سازد. به یاد داشته باشیم دموکراسی که امروز می بینیم بنای شوق گلخانه ای است که بعد از دویست سال از انقلاب فرانسه هنوز شکننده است.
شرایط خاص و بحران مالی و اجتماعی می تواند دموکراسی های غربی را نیز به خطر اندازد، چه رسد به ترکیه و مالزی و حتی هند.
در ایران کافی است مقاومت جمهوری اسلامی، که به هر تقدیر همچنان در بدترین حالت چند میلیون نفری هوادار دارد و این همه سال تکنیک های جنگ نا متقارن را آموخته و در بیابان و جنگل زاغه مهمات انباشته، از یکماه به شش ماه بکشد و آنچنان که سرداران سپاه گفته اند، ایران باتلاق دشمنان شود. البته که ارتش غربیان، هزینه و صدمات بسیار خواهند داد اما آنچه از دست می رود تمام زیربنای ایران مدرن است که از رضا شاه به این طرف فراهم آمده است.
مهمتر اینکه در این جنگ نابرابر، سکنه ایران، قربانیان بی گناهی خواهند بود که میان دو دشمن هم خون و بیگانه سلاخی می شوند و ایران کانون یک جنگ جهانی.
این طنز مخوف موقعیت را نیز در نظر بگیرید که ایرانی خانواده از دست داده، از سر خشم به آن بیگانگان بتازد. موقعیت خشم، عقلانی نیست و ممکن است که در آن وضعیت مظلومیت، جمهوری اسلامی کاری کند که عده ای چشمگیر از مردم به خونخواهی بیایند. خودتان تصور کنید که پس از چنین جنگ صعب و خونریزی، دیگر آمریکایی های فاتح آن سفیران صلح نیستند.
جنگ آدمها را حتی اگر در دیار دموکراسی زاد و ولد کرده باشند، به همان خوی درندگی حیوانی باز می گرداند. این ایران تصرف شده دیگر ایران نخواهد ماند، میل گریزاز مرکز قومیت ها با درهم کوبیده شدن حکومت مرکزی بالا می گیرد و میل پیوستن به همسایگان را در ایالت های غربی و شرقی بر می انگیزاند و دیگر این دل برای ما دل نخواهد شد.
حتی اگر هیچ کدام از آن اتفاقات در آخرین حد وحشت به وقوع نرسد و نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی به همان کار که در عراق کرده اند و بمب گذاری و سلب امنیت دائم، اکتفا کنند و از آن طرف هم مجاهدین خلق در انتقام و کشتن باقی مانده دست اندرکاران نظام دلی از عزا در بیاورند و نهایتا آتش فتنه آرام گیرد، باز هم با وجود عنصری خارجی در معادلات سیاسی ایران بعد از جنگ، راهی به دموکراسی نخواهیم داشت و نهایتا از استبداد لایه برداری خواهد شد و به گونه تازه ای از آن مفتخر خواهیم شد.
با اپوزیسیون به هم ریخته ای که جمهوری اسلامی دارد و با مردم منفعل ایران و فراموش شدگی جنبش سبز بعد از جنگی هولناک،آنان که بر سریر قدرت می نشیند چهره های گمنامی خواهند بود که به طرز مبسوطی زد و بندها و امتیاز دهی ها را در پشت پرده جنگ با بیگانگان کرده اند.
از کجا معلوم که دارو دسته ای گمنام از همین احمدی نژادیها با کراوات و پاپیون و قلب ماهیت و به استمداد همان سرمایه که دزدیده اند به میدان نیایند و پایگاه اجتماعی نیز تشکیل ندهند.
در آن دعوای بزرگ که بعد از جمهوری اسلامی میان دین ستیزان و دینداران شکل خواهد گرفت و با این روحیه ملی تا سر حد مرگ تضعیف شده که ما داریم، آنکه می آید مستبدی است به پشتیبانی بیگانه.
به یاد داشته باشیم، نگاه کنیم و از این تاریخ رنجور ایران عبرت بگیریم؛ حاکمیت مردم در پی جنگ و انقلاب نمی آید، این گوهر به صبر دست می دهد و قدری آرامش و کمی آسودگی اقتصادی تا بتوانیم بیاموزیم و تریبت شویم. مهدی بازرگان می گفت آزادی آموختنی است و نه گرفتنی، این آموختن از جنگ سخت تر است و طولانی تر، اما ثمر می دهد. باید تحمل کرد و از جنگ حذر:
مرد مصاف همه جا یافت می شود/ در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده ام.